حاجی همیشه دفتر یادداشتی زیر بغل داشت یک بار این تقویم را باز کردم چند نامه لای آن بود ، از برادران بسیجی ، یکی گفته بود: حاجی من سر پل صراط یقهات را میگیرم سه ماهه نشستهام داخل سنگر به امید دیدن شما😢💔
همسر#شهیدمحمدابراهیمهمت
🌱|@martyr_314
رفت
و آرزوهایش را
پشت درهای دنیا🍂
خـاڪ ڪرد
و برای عشـــق❤️
آسمان را در آغوش ڪشید🕊
🌱|@martyr_314
غروب ها
حوالےِ نبودنَت،
یڪ انتظار دِق میڪند...
خدا میداند آخر
کداممان پیشتر از پای
در خواهیم آمد
من
یا انتظار...
#مادر_شهید
🌱|@martyr_314
به دنبالِ دلت
سنگر به سنگر
دلِ من نیز
مفقودالاثر شد :)
#شهید_گمنام
🌱|@martyr_314
#شهیدانه
یکی از همرزمان شهید به نام شهید طهماسبی به همراه چند نفر دیگه در ماشین مهمات مورد اصابت موشک قرار میگیرند و شهید میشوند، به طوری که بدنشان می سوزد و شعلههای آتش فوران می کند.
عباس سراسیمه خود را به محل حادثه می رساند، در میان دود و آتش هر طور شده آتش را زود خاموش می کند و اجساد نیمه سوخته را منتقل میکند.
عباس مدیریت صحنه را برعهده داشت و اوضاع را کنترل میکرد. نیروها را سر و سامان داد، حواسش بود که به نفرات دیگر آسیب نرسد،
ماشین اول مورد اصابت قرار گرفته بود، ماشین دوم سالم بود. هر لحظه ممکن بود موشک بعدی بیاد و ماشین عقبی را بزند کسی جرأت نمی کرد آن ماشین را تکان دهد ، یک دفعه عباس دوید تا خودش ماشین را بردارد، تا نزدیک ماشین رفت یکی از نیروهای عباس وقتی دید که فرماندهاش بدون ترس به سمت ماشین میره سریع پرید و ماشین را از تیررس خارج کرد.
راوی: همرزم شهید
#شهیدحسینجوینده
🌱|@martyr_314
می گویند
پشت سر مسافر اگر
آب بریزید برمی گردد...
اشک من...
از آب زلال تر است،
چرا مسافر من بر نمی گردد...
#مادر_شهید
🌱|@martyr_314