eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
383 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 3.9k→4k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
سربند بستن یعنے،دیگـر دلت بندِ این و آن نباشد✌️🏼 آن را محڪم گره بزن و خود را وقفِ صاحبِ نامش ڪن...🙃 🌱|@martyr_314
🙃🍃 کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟🙂 به حمید نگاه کردم👀 گفتم: نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم: بله میگیرم😁 حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم ، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه بعد از خواندن خطبه عقد به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم: اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!😅 حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دورِسرِ حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم: نذر سلامتی آقایِ من!😇❤️ 🌱|@martyr_314
نَفسَت را شَهید کُن روحَت پَر بگیرَد 🌱|@martyr_314
یک‌بارِ دگر خانہ‌ات آباد بِگو سیب.. :) 💔 🌱|@martyr_314
🙃🍃 "محبوبم ، من نمی توانم تو را فقط همسرم صدا كنم چون، پاره های جانم در تو حل شد و پاره های عمرم چون دو فرزند از تو روييد. بايد تو را به جای همسرم به نام ديگری بخوانم كه هم، آن معنای دوست داشتن را در خود داشته باشد و هم در برگيرنده روييدن پاره های عمرم از وجود تو باشد و نمی دانم كه چه بگويم" نامه به همسرشون 🌱|@martyr_314
آخروصیت‌نامه‌اش‌نوشته‌بود: وعده‌ی‌مابهشت‌،بعدروی‌بهشت‌را خط‌زده‌بوداصلاح‌کرده‌بود: وعده‌ی‌ماجنت‌الحسین... :) 🌱|@martyr_314
- درمان‌خستگےروح؟! + حواست‌به‌ورودۍهاۍچشم‌و قلب‌و‌دهان‌وگوشت‌باشه‌رفیق... :)🦋 🌱|@martyr_314
+ میگم... اونایی‌ که‌ با شُهدا آشنا نیستَن... - خُب؟! + دلِشون‌ بگیره‌ چیکار میکُنن..؟! :) 🌱|@martyr_314
حواستان‌باشدهمه مادیریازودمےرویم آنچه‌مےماندعمل‌ماست..🌱" 💔 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
میگفت: دو جعبه سیب و پرتقال آوردیم تو چادر و سریع پشت لباس ها قایم کردیم ؛ آقا مهدی که اومد گفت اینا چیه؟ گفتیم: میوه است! گفت: میدونم میوه است اینجا چیکار میکنه؟ از تدارکات برداشتین؟! می‌برید سر نماز بین بچها تقسیم میکنید گفتیم: توروخدا آقا مهدی! اونجا نه لااقل! بچها به ریشمون میخندن... گفت: [ اتفاقا لازمه بعضی وقتا بچها به ریش آدم بخندن ... ] 🌱|@martyr_314
نمازتون سرد نشه رُفقا...🙂🌿
🙃🍃 همان روز خواستگاری گفتند که من تازه از جبهه آمـده‌ام و پدر و مادرم هم وضع خوبـے ندارند . اگر امکانـش هست رسم حزب‌اللهـے‌ها را اجرا کن و همین عقد ساده را قبول کن😊 که آن هم در خانه ما بود. نه طلایے و نه لباسے و...🙄💚 همسر 🌱|@martyr_314
بهم گفت: اگه بدوني امام زمانت چقدر دلش تنگ شده برات.. از خجالت آب میشدی راس میگفت... :)💔 🌱|@martyr_314
_ تـوبـه‌کنـم‌قبـول‌میڪنی؟! + تـوبـه‌ڪنی‌دوسِت‌دارم.. :) 〖اِن‌اللّهَ یُحِبُ‌التَوّابین〗 🌱|@martyr_314
「 وظيفہ‌ے مادران‌ از همہ‌ سنگين‌ تر است. دامن‌ پاک‌ آنان حريم‌ قدسی است‌ كہ‌ فرزندان امروز و آينده‌ی اين‌ امت‌ ابراهيمی از آن‌ به معراج‌ عشق ميروند. وجود پر بركت آنان قلب تپنده‌ای است كه خون صبر و استقامت و وفادارے را در تن اين‌ امّت بزرگ مے‌دواند:)🍃」 🌱|@martyr_314
هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنیم.گوشی بی سیم را گرفتم روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بودم.چندبار صدا زدم: صفر من واحد، اسمعونی اجب. بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد: الموت لصدام. تعجب کردم و خنده بچه ها بالا رفت😂😂 از رو نرفتم و گفتم: بچه ها انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم، به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم: انت جیش الخمینی طرف مقابل که فقط الموت بلد بود گفت: الموت بر تو و همه اقوامت، همین که دیدم هوا پس است، عقب نشینی کرده، گفتم: بابا ما ایرانی هستیم و شما را سرکار گذاشته بودیم ولی عکس العمل جدی نشون داد و اینبار گفت: مرگ بر منافق! بالاخره شمارا هم نابود می کنیم ،نوکران صدام ،خود فروخته ها...😳 دیدم اوضاع قمر در عقرب شد ،بی سیم را خاموش کرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نکردیم😅😅 🌱|@martyr_314
رفتیم‌پیش‌بچه‌ها،حسین‌رودیدم. همدیگرروبغل‌ڪردیم خوشحال‌بودم☺️ حسین‌جان‌دید؎اومدم حسین‌لبخند؎زدو‌گفت:گفتم‌ڪہ‌میا؎ بعد‌جوونۍزیبا‌پیش‌مااومد خیلۍباوقارسلام‌و‌علیڪ‌ڪرد‌و‌رفت!🚶🏻‍♂ گفتم:حسین‌جان‌این‌آقا‌ڪیہ؟!🤔 خیلۍتیپ‌امروز؎شاداب‌و‌جوان‌بود گفت:بابڪ‌نور؎ خیلۍپسرخوبیہ‌،باادب‌و‌اصیل👌🏼 گفتم:مشخصہ‌چون‌اون‌منو‌‌تاحالا‌ندیده‌بود خیلۍتحویلم‌گرفت‌و‌بعد‌رفت. ا؎ڪاش‌میدونستم‌شهید‌میشہ‌و‌اون‌رو تویہ‌اغوش‌میگرفتم‌و‌قول‌شفاعت‌میگرفتم!🙃 راوی: همرزم شهید 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿