eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
392 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
رو به سوریه کرد و گفت: بیا عروسڪ‌هایم مالِ تو حالا داداشم رو پس میدی..؟! آخه خیلی دلتنگشم..^^ خواهر 🌱|@martyr_314
خواهرم سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده تر است 🌱|@martyr_314
حسین در انجام کارهای شخصی‌اش اجازه نمی‌داد کسی کمکش کند و با همان یک دست تمام کارهای شخصی‌اش را انجام می‌داد. در بحبوحه عملیات کربلای ۵، میرزا حسین بنی‌صادقیان که پدر دو شهید هم بود، آب گرم کرده بود تا سر حسین را بشوید. حسین زیر بار نمی‌رفت. حسین می‌گفت: حاجی ول کن! توی این هاگیر و واگیر وقت گیر آوردی؟! به زور آوردنش. بچه ها می‌خواستند ژاکتش را از تنش دربیاورند، اجازه نداد. نگذاشت هم سرش را بشویند. می‌گفت: شما فقط آب بریزید و من با همین یک دست سر خودم را می‌شویم. 📚کتاب زندگی با فرمانده 🌱|@martyr_314
تعدادی از مردم یمن به قطعه شهدا آمده بودند. همه دور سنگ مصطفی جمع شدند و گریه می‌کردند! از مترجم پرسیدم که چه چیزی به آنها گفتی؟ گفت: بهشان گفتم برگردید! این شهید از قبیله بنی هاشم است. 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
از نجف آباد ۵۰ ڪیلومتࢪ ࢪاھ مےاومد تا بࢪسھ بھ حسینیھ‌اۍ ڪھ اونجا خادمے مےڪࢪد. مسئول حسینیھ میگھ دو تا شࢪط گذاشتھ بود بࢪاۍ خادمیش: یڪے اینڪھ من ࢪو پشت حسینیھ بذارید تا اونجا خدمت ڪنم، نمےخوام دیدھ بشم. یڪے هم اینڪھ هࢪچے ڪاࢪ سخت هست بھ من بدید. 🌱|@martyr_314
تازه میخواست ازدواج کنه. به شوخی بهش گفتم: خیلی دیر جنبیدی. تا بخوای ازدواج کنی و اِن‌شاءالله بچه‌دار بشی و بعد بچه بعدی دیگه سنت خیلی میره بالا! یه نگاه بهم کرد. این دفعه هم دوباره مثل همیشه یه حرف زد که کلی رفتم تو فکر. گفت: سید، خدا جبران کنندس. گفتم: یعنی چی؟ گفت: فکر می‌کنی برای خدا کاری داره بهم دوقلو بده؟ سیدجان، اگه نیت خدایی باشه خدا جبران کنندس. وقتی خدا بهش دوقلو عنایت کرد تازه فهمیدم چی گفته بود... 🌱|@martyr_314
میگفت‌ پَریدن بُریدن میخواهـد...! اللهم‌اخرج‌حب‌اݪدنیا‌من‌قلبۍ🕊🍃 🌱|@martyr_314
🙃🍃 هم شیرین بود و هم سخت. بیشتر عمرش وقف مداحی بود. کمتر در خانه او را می‌دیدم. شاید به جرأت بتوانم بگویم که یک روز کامل پیش هم زندگی نکردیم. از صبح تا شب، همه‌اش وقف امام حسین و امام علی و ائمه(ع) بود. خیلی عجیب بود. می‌گفت: هر وقت شیمیایی شدم، همین اوایل دی ماه بود و عجیب ‌تر اینکه 11 دی‌ماه روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دی ماه ازدواج کردیم. زهرا هم 8 دی ماه به دنیا آمد. بزرگترین اتفاقات زندگی ما در دی‌ماه بود..💔 🌱|@martyr_314