تمام
دنیا رو بزاری رو ترازو...
جمله شهادت و
یه طرف دیگه
این جمله میرزه به تمام دنیا...
خلاص :)
🌱|@martyr_314
عزیزم..!
من متعلق به آن سپاهی هستم که
نمیخوابد و نباید بخوابد تا دیگران در
آرامش بخوابند
بگذار آرامش من فدایِ آرامش آنان بشود و بخوابند
دختر عزیزم..!
چه کنم برای آن دختر بےپناهی که
هیچ فریادرسی ندارد و آن طفلِ گریان که
هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را
از دست داده است
پس شما مرا نذر خود کنید
و به او واگذار نمایید
بگذارید بروم، بروم و بروم
چگونه میتوانم بمانم در حالی که
همه قافله من رفته است و من جاماندهام..:)
#شهیدقاسمسلیمانی
🌱|@martyr_314
از منطقه عملیاتی که برمیگشتیم
یک نفر نظرمان را جلب کرد.
او فشنگهایی را که روی زمین ریخته شده بود جمع می کرد و در داخل سطلی که در دست داشت می ریخت.
تعجب کردیم چون در اوضاعی که بچه ها حتی یک تانک عراقی را نادیده می گرفتند و اسلحه های زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها می کردند،این فرد چرا فشنگ ها را جمع می کند؟
جلوتر رفتیم،شهید حسن باقری بود. وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد رو به ما کرده و گفت: حیف است اینها روی زمین بماند، باید علیه صاحبانش بکار گرفته شود.
#شهید_حسن_باقری
🌱|@martyr_314
اسفند ، ماهِ فرماندهان شهید است:
ماهِ حمید باکری که روز ششم اسفند در جزیره مجنون زیر آتشی بی امان به شهادت رسید و برادرش مهدی اجازه نداد تنها جنازه او را بازگردانند و پیکر مبارکش همانجا کنار پل شحیطاط ماند.
ماهِ حسین خرازی که روز هشتم اسفند پس از ۴۵ روز جنگ سخت کربلای۵ در عملیات تکمیلی ، پس از هفت سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین کنار نهر جاسم به شهادت رسید.
ماهِ محمدابراهیم همت ، که روز هفدهم اسفند در میانه عملیات پر از زخم و خون خیبر در سهراهیِ مرگ به شهادت رسید و سرش رفت، اما قولش نرفت.
ماهِ حاجی ابراهیم جعفر زاده که روز ۲۳ اسفند سال ۶۳ در کنار رودخانه دجله و شمال الصخره، نیروهای تیپ ۱۸ الغدیر یزد را فرماندهی کرد و ترکشِ خمپاره ، سر این فرمانده دلیر و نجیب را شکافت و به شهادت رساند.
و سر آخر اسفند ، ماهِ مهدی باکری است . که در غروب غمانگیز ۲۵ اسفند وقتی در شرق رودخانه دجله با یارانِ اندکش محاصره شده بود ، ایستاد و جنگید و در جواب اصرار رفیقش احمد کاظمی برای بازگشتن گفت: «اینجا جای خوبی شده ، اگر بیایی تا همیشه با همیم». و بعد تیرِ مستقیم به پیشانیاش خورد و متعاقب آن قایقی که جنازه او را باز میگرداند با آرپیجی منفجر شد و تکههای پیکرش در خروش آب دجله رو به سوی مقصدی نامعلوم رفتند... «آقامهدی» همانطور که دوست میداشت بینشان ماند ، اما شناسنامه سرزمینِ ما شد....
شهداء شرمنده ایم....
🌱|@martyr_314
انباردار به مسئولش گفت:
میشه این رزمنده رو به من تحویل بدهید
چون مثل سهتا کارگر کار میکنه!
طرف میگه رفتم جلو
دیدم فرمانده لشکر مهدی باکری هست
که صورتش رو پوشونده تا کسی اونو نشناسه
و گفت چیزی به انباردار نگه.. :)
#شهیدمهدیباکری
🌱|@martyr_314
پدرش میگفت:
آخرین باری که آمده بود مرخصی خیلی حال عجیبی داشت،نیمه شب با صدای ناله اش از خواب پریدم رفتم پشت در اتاقش سرگذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه میکرد میگفت: خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی میخواهم مثل مولایم امام حسین سر نداشته باشم مثل حضرت عباس بیدست شهیـد شوم.
دعایش مستجاب شد
و یڪجا سر و دستش را داد...
#شهید_ماشاءالله_رشیدی
🌱|@martyr_314
حدود ساعت سهونیم
صدای گاز گاز ماشین شنیدیم.
یکی از دراویش داد زد: صبر کن برقو قطع کنم.
به سیم بکسلهای دو طرف کوچه
برق وصل کرده بودن.
دوباره گاز گاز کرد.
به نظرم علامتی بود که صف دراویش
کنار بره که راه بیفته.
سمند سفیدی بود.
از جلوی خونه نورعلی تابنده
پر گاز اومد تو دل جمعیت.زیگزاگ.
اولین نفر زد به محمدحسین.
بلافاصله یکی از دل جمعیت دراویش
بهش شلیک کرد؛
با دو لول ساچمهای.
راننده سمند همینطور زیگزاگ اومد جلو
و ده پونزده نفر دیگه هم شل و پل کرد.
دیدم که دراویش پشت سر سمند
هجوم آوردن سمت محمدحسین.
تا اومدیم بریم سمتش ماشین سروته کرد.
پشت سرش که دویدم یک دفعه
زیر گلوم به جایی گیر کرد.
راننده سمند خیلی حساب شده عمل کرد.
سیم بکسل بسته بود عقب ماشینش.
از قبل یک سرش را آورده بودند جلو
پیچیده بودند دور تیر برق،
ادامهش رو از عرض کوچه برده بودن
بسته بودن به تنه درخت آن سمت کوچه.
ما از همه چیز بیخبر بودیم.
سمند دور زد و برگشت سمت خودشون،
سیم بکسل کشیده شد اومد بالا.
جلوی حرکت بچهها رو سد کرد.
برای همین دراویش راحت محمدحسین رو کشیدن داخل خودشون.
- خب؟!
اشکش چکید.فرهاد اشاره کرد که بگو.
- عقدهشونو سر محمدحسین خالی کردن با قمه،لوله،چاقو،تیغ،موکتبری..
#شهیدمحمدحسینحدادیان
🌱|@martyr_314
- نترسید
- خسته نشوید
- ناامید نشوید
- تنبلی نکنید
- ناخواسته وارد نقشه دشمن نشوید
- وارد میدان شوید
- فداکاری کنید
#حضرت_آقا❤️
🌱|@martyr_314
جهان بی حزن گو مباد
که جهان بی حزن جهان بی عشق است.
#شهیدسیدمرتضیآوینی
🌱|@martyr_314
چند خاطره کوتاه از#شهیدحسنباقری (غلامحسین افشردی):
دوست های هم دانشگاهيش را برده بود باغ دماوند.تابستان گرم و جوان های شيطان.بايد بودی و ميديدی چه بلايي سر خانه و زندگي آمد.آب بازي كرده بودند همهی رخت خواب های سفيد و تميز مامان زرد شده بود.
سرباز كه بود، دو ماه صبح ها تاظهر آب نمي خورد. نماز نخوانده هم نمیخوابيد. مي خواست يادش نرود كه دوماه پيش يك شب نمازش قضا شده بود.
مامان و باباش دلشان ميخواست پشت سرش نماز بخوانند. هرچي مي گفتند، قبول نميكرد. خجالت ميكشيد.
روزها اول جنگ كسي به كسي نبود. از سوسنگرد كه برمي گشتم،استان دار خوزستان را با حسن ديدم. نميشناختمش. هرچي سؤال ميكرد، من رو به استاندار جواب ميدادم. همين طور كه حرف ميزدم،اسم بعضي جاها را غلط ميگفتم. خودش درستش را ميگفت. تند تند هم از حرف هام يادداشت برميداشت.
چهار ماه از جنگ ميرفت. بين عراقي های محور بستان و جفير ارتباطي نبود .حسن بعد از شناسايی گفت« عراقي ها روي كرخه و نيسان و سابله پل مي زنند تا ارتباط نيروهاشون برقرار بشه. منتظر باشين كه خيلي زود هم اين كارو بكنن.» يك هفته بعد، همان طور شد. نيروهاي دشمن در آن محور ها باهم دست دادن.
📚كتاب باقری_انتشارات روايت فتح
🌱|@martyr_314
شیطان سوگند خورده است که
"لازیننّلهمفےالارض" و او آن چنان
کثراتِ جمالیه حضرت حق را در چشمِ انسان
زینت میبخشد که او را سحر میکند و میفریبد
رنگ،کثراتی هستند تجلی یافته از نورِ سفید
اما اگر انسان اسیرِ رنگ شود از نور سفید باز میماند.. :)❤️
#شهیدسیدمرتضیآوینی
🌱|@martyr_314
رُفقا ورزشم دقیقا مثل همینه ها!
امام زمان(عج) و انقلاب سرباز به درد نخور نمیخوان!
سرباز قوی و آماده میخوان!
هی نگید نه بابا باشگاه واسه ما مذهبیا نیست و مارو چه به ورزش!
برید سراغ ورزش حتی شده آمادگی دفاعی!
وقتی ورزش واسه امام زمان(عج) و انقلاب باشه میشه عبادت!
شروع ورزشتونم به خدا و آقا امام زمان(عج)بگید من بخاطر اینکه میخوام سرباز قوی باشم دارم اینکارو انجام میدم! :)❤️
پ ن:خود منم با کلی مشغله دارم ورزش میکنم چون میخوام سرباز قوی باشم
سربازی که به درد امام زمان(عج)بخوره!