و تو ای خواهرم!
آنچه که بیش از سرخی خونِ من
استعمار را میترساند، سیاهی چادر توست؛
پس در حفظ حجابت زینب گونه باش!
#شهید_مسعودعسگری
🌱|@martyr_314
~🕊
🌿#ڪݪام_شـھید💌
همهی ما باید برویم که . .
انا لله و انا الیه راجعون
فقط چگونه رفتنمهم است
و با چه توشهای رفتن . .💔
#شهید_تورجیزاده♥️🕊
.
.
🌱|@martyr_314
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🍁از طرف بنیاد شهید دفترچه بیمه درمانی داده بودند. تاریخ دفترچهام تمام شده بود که بردم عوضش کنم. دفترچه دست نخورده بود.
مسئول تعویض با تعجب نگاه کرد و گفت:
در اینجا که هیچ چیز ننوشته ای؟
گفتم: سواد ندارم
گفت: تو سواد نداری، دکتر چطور؟
گفتم: دکتر من در قبرستان است خط هم نمینویسد.
🍁بنده خدا فکر کرد از مردن حرف میزنم. فکر کرد دوست دارم بمیرم.
گفت: خدا نکند پدرجان اِن شاءالله صد سال عمر کنی، این چه حرفهایی است که میزنی؟
گفتم: من که از مردن حرف نمیزنم، گفتم دکترم در قبرستان است، وقتی مریض میشوم میروم آنجا و پسرم علی شفایم میدهد...
🍁علی واقعاً چنین قدرتی داشت...
#شهید_علی_محمدیپور♥️🕊
🌱|@martyr_314
~🕊
🌿فرازی از وصیت نامه💌
خدایا!
اینک قطرهای از آن دریای خروشان، بنده عاصی گنهکاری پای در راه جهاد در راه اسلام نهاده است.
بار الهی!
کوله بار گناهم سنگین و توشه را هم اندک..
خدایا!
این تن خاکی را طاقت تحمل لهیب سوزان جهنم نیست به فریادم برس که تو تنها فریادرسی.
خدایا!
عاشقم، عاشق دیدار جمالت، اما روسیاه که گنهکارم و عاصی..
🌿شهادت: پنجم مرداد ۱۳۶۷، عملیات #مرصاد در اسلام آباد غرب
#شهید_حسین_شادکام♥️🕊
.
.
🌱|@martyr_314
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
پدر شهید نقل میکنند: یهروز با ابراهیم صحبت کردم و بهش گفتم: به دوستم گفتهام که پسر من، ابراهیم، مدافعحرم است.
ابراهیم بعد از شنیدن این جمله چنان برافروخته شد و گفت: چرا به مردم میگویی من مدافع حرمم؟ من سربار مدافعان حرمم؛ باباجان! مدافعِ حرمبودن کار هر کسی نیست و لیاقت میخواهد و من سربار اهل بیتام، نَه مدافعحرم! قول بده که زین پس به کسی نگویی من مدافع حرم هستم!
#شهید_ابراهیم_اسمی♥️🕊
.
.
🌱|@martyr_314
~🕊
🌿حاجقاسم میگفت:
از خدا یک چیز خواستم؛
خواستم که خدایا اگر من بخواهم به انقلاب اسلامی خدمت کنم باید خودم را وقف #انقلاب کنم،
از خدا خواستم اینقدر به من مشغله بدهد که حتی فکر #گناه هم نکنم.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی♥️🕊
.
.
🌱|@martyr_314
سروان علی صیاد شیرازی
و نیروهایش در منطقه جاماندند..
علی که متوجه نگاه های نگران و ناامید
همراهان شد، شروع کرد دوره های نظامی
مختلفی را که دیده بود برای آنان شرح دادن
تا بدین وسیله اعتمادشان را جلب کند
و تابع دستوراتش باشند..
علی به امام زمان(عج) متوسل شد و
دعای فرج خواند، خودش می گفت: همین که
دعا را خواندم، بلافاصله طرح عملیات به ذهنم
رسید و تمام تاکتیک هایی را که به صورت
تئوری خوانده و هیچ وقت عملا استفاده
نکرده بودم به ذهنم رسید؛ آن هم تاکتیک عبور
از منطقه خطر و شرایطی که احساس
می کردیم در محاصره ایم..!
#شهید_علیصیادشیرازی
🌱|@martyr_314