روزے برادر خانم شهید ڪاوه نزد او آمد و گفٺ: از مشهد زنگ زدند كه خودم را سریع برسانم آنجا، اگر اجازه بدهید مےخواسٺم دو سہ روزے بروم مرخصے.
محمود با ٺعجب خیره شد و گفٺ: ٺو ڪہ مےدانے عملیاٺ داریم و دیگر مرخصے نباید بروے. من اجازه نمےدهم بروے و بهٺر اسٺ سر مأموریتٺ بروے.»
مدٺے بعد درباره همین ماجرا با شهید ڪاوه حرف زدم
و بہ او گفٺم: آقا محمود! ڪارش واقعاً مهم بود،اجازه مےدادید مےرفٺ، زود برمےگشٺ.
محمود گفٺ: در پادگان خیلےها مےدانند ڪہ ایشان برادر خانم من اسٺ، چند روز دیگر هم که عملیاٺ داریم. اگر ڪارش طول ڪشید و بہ عملیاٺ نرسید، ممڪن اسٺ در ذهن بعضےها این شبہہ پیش بیاید ڪہ ڪاوه موقع عملیاٺ برادرخانمش را فرسٺاد مرخصے ٺا سالم بماند.
گفٺم: خودم ضمانٺش را مےڪنم ڪہ بہ عملیاٺ برسد.
ناگهان محمود ناراحٺ شد و گفٺ: من با ڪسے عقد اخوٺ نبسٺم، دوسٺ هم ندارم ڪہ اعتقاداٺم بہ خاطر همین ڪارها دچار لغزش شود.»
منبع: مصاحبہ با علی صالحے از همرزمان شهید
#سردار_شهید_محمود_کاوه
🌱|@martyr_314
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
بعد از جارے شدن عقد با مهریه۱۴سکه
حضرت امام فرمودند:
باهم خوب باشید💕
این سفارش در تمام لحظات زندگے ما بود
اگر اختلاف سلیقهای ایجاد میشد
جمله امام را تکرار میکردیم
#شهیددستواره
🌱|@martyr_314
داشٺم براے نماز ظهر وضو مے گرفٺم، دسٺے به شانه ام زد. سلام و علیڪ ڪردیم. نگاهے به آسمان ڪرد و گفٺ« علے ! حیفھ ٺا موقعےڪھ جنگھ شهید نشیم. معلوم نیسٺ بعد از جنگ وضع چے بشه. باید یه ڪارے بڪنیم. » گفٺم «مثلا چےڪار ڪنیم؟» گفٺ « دوٺا ڪار ؛ اول خلوص، دوم سعے و ٺلاش. »
منبع:یادگاران، جلد چهار، ڪٺاب حسن باقرے، صفحه 93
🌱|@martyr_314
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
مےگفٺند اگر لباس عروس سفید نباشد شگون ندارد.
مجبور شدیم یک بلوز و دامن سفید از همسایهمان قرض کنیم😅
ولے سفره را دیگر بر اساس شگون و اینجور چیزها نچیدیم
به جاےِ سفره مجلّل با گردو و بادام طلایی یا نقل و شیرینی و میوههای رنگارنگ
یک سفره پلاستیڪے ساده
انداخٺیم ڪہ رویش یڪ جلد ڪلامالله مجید بود..🦋
و یڪ آینه و مقدارے نان و پنیر!
سفرهاش ساده بود...
ولے صفا و صمیمیٺش آنقدرے بود که دلمان مےخواسٺ..🥰♥️
#شهیدفریدونبختیارے
🌱|@martyr_314
ملت ما مــلت معجزهگر قرن است و من
سفارشم به ملت،تداوم بخشــیدن به راه
شهیدان و اســتعانت از درگاه خداوند است
تا این انقلاب را به انقلاب حضــرت مهدی
وصل نمایند و در این تلاش پیــگیر مسلماً نصرت خداوند شامـل حالِ مومـــنین است..
#شهیدابراهیمهمت
🌱|@martyr_314
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
دفتری که قرار گذاشته بودیم اشکالاتِ هم را در آن بنویسیم، تقریبا همیشه با ایرادات من پُر میشد. حمید میگفت: تو به من بیتوجهی! چرا اشکالات مرا نمینویسی؟
گوشه چشمی نگاهش کردم و گفتم تو فقط یک اشکال داری! دستهایت خیلی بلند است. تقریباً غیر استاندارد است. من هر چه برایت میدوزم، آستینهایش کوتاه میآید. حمید مثل همیشه خندید. برایم جالب بود و لذت بخش که او به ریزترین کارهای من مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن، کتاب خواندن و... دقت میکرد.
کتاب نیمه پنهان ماه📚
#شهیدحمیدباکری
🌱|@martyr_314
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
عبداللّـہ برای خودش حلقــہ نخرید
معمولا انگشترهایش را میبخشید بہ این و آن
اگر یک نفر از انگشتـرش خوشش میآمد، سریع در میآورد و بہ انگشت آن طرف میانداخت
بــرادرم یک انگشتر عقیــق خیلی زیبا بہ من داده بود، دادم به عبداللّـہ؛
گفتم: "حق نداری بہ کسی بدی! این یکی رو باید بہ یادگــاری نگــہداری"
یک روز دیــدم دستش نیست...
پرسیدم : انگشتــر چی شد؟
گفت: حالا حتما باید بدونی؟
اصــرار کہ کردم،
گفت: رفتہ بودم عیــادت یک مجروح جنــگی، انگشتر طلا دستش بود
اون رو در آوردم و گذاشتــم توی جیبش و برای اینکہ ناراحت نشہ، انگشتـر عقیــق رو دستش کردم
همسر#شهیدعبداللهمیثمی
🌱|@martyr_314
اگر جَوانانِ يڪ جامِعه
به سویِ راهِ ثَواب حَرکت کَردند
كُل جامِعه
به سَمت صَلاح و ثَواب
حَركت میڪُند..
منبع:صحیفهامامخمینی
🌱|@martyr_314