eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
388 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
به رُفقایش گفته بود: من اهمیت نمی‌دهم درباره ما چه می‌گویند.. من می‌خواهم دلِ ولایت رو راضی کنم.. +این بصیرت چگونه حاصل می‌شود؟! بر اثر گذشتن از خود.. 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجے قبول باشه.» ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌گفت: «ابراهـــیم!» نگاهش کردم. ــ نمازے خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. ــ حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله.😊 قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس‌ جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجے هم بلند شد. اذان و اقامه‌اش را گفت. صدایش ‌پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز.😇 همه نگاهش ‌می‌کردند. مےگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پایان نماز پیشانی‌اش را گذاشت روی مهر. به خداے خودش ‌گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزے توی کاخ کرملین برای نابودے اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاســـم سلیمانے اومدم اینجا نماز خوندم.» راوے : ابراهیم شهریاری منبع: سلیمانے عزیز، انتشارات حماسه یاران 🌱|@martyr_314
🙃🍃 دختــرمون ۹ روزش بود ڪہ علۍ از منطقہ اومد. براے عقیقـہ ، گوسفنــد خرید و شروع ڪردیم بہ تدارڪات مقــدمات مهمــونۍ. برنامہ ریزےها شد، مهمــون‌ها هم دعـوت شدند. یہ مرتبہ زنگ زدن گفتند: مأموریتۍ پیش اومده و باید بیاے اهــواز! وقتۍ بہ من گفت خیلۍ نـاراحت شدمو ڪلۍ گــریہ ڪردم. بهش گفتم: ما فــردا مهمـون داریم، برنامہ ریزے ڪردیم. وقتۍ حــال من رو اینطـور دید بہ دوستــاش زنگ زد و رفتنش رو ڪنسل ڪرد. گفتہ بود: بۍانصــافیہ اگہ همسـرمو تنهـا بزارم، این همہ سختۍ رو تحمــل ڪرده حالا یہ بار از من خواستہ بمــونم. اگہ بیام اهــواز با روح جوانمردے سازگــار نیست...! 🌱|@martyr_314
[رو سیاهمـ ڪہ‌با ۲۵ سال سنـ نتوانستمـ تو رابطہ عبد و معبودے اونجورے ڪہ باید و شاید وظیفہ عبد روبہ نحوهـ شایستہـ انجامـ بدمـ. . .🥀] 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
•|هرگزبه‌ڪسی‌حســادت‌نڪن •|بخاطرنعمـتےڪه‌خدابه‌اوداده •|زیراتونمےدانے •|ڪه‌خداوندچھ‌چیزےراازاوگرفته‌است :) 🌱|@martyr_314
بیچارھ ها از ملتے میڪُشند ڪھ دعاي بعد از نمازشان ؛ | شهـادٺ | است...! 💔 🌱|@martyr_314
روزے عڪسے را آورد و بہ من داد و گفٺ: مادر! مےخواسٺم بزرگش ڪنم، ولے وقٺ نشد، پيش خودٺ باشد. عڪس را گرفٺم و روے ٺاقچہ گذاشٺم. يڪ روز ڪہ دور هم نشسٺہ بوديم، ديديم عڪس ناصر خودبخود از روے ٺاقچہ افٺاد. دلم هرے ريخٺ. حس عجيبے بہ من دسٺ داد. بعدها فهميدم ڪہ ناصر درسٺ در همان موقع ڪہ عڪسش بر زمين افٺاد، شهيد شده اسٺ. راوے: مادر 🌱|@martyr_314
با خامنه‌ای کسی نگردد گمراه او در شب فتنه می‌درخشد‌ چون ماه در هر نفسم برای او می‌خوانم « لا حولَ و لا قوة الا بالله » 🌱|@martyr_314
شب خوش🌱
بسم الله الرحمن الرحیم|🌿
سلام :)🌱
نانوایے محل بسٺہ بود. و براے خرید نان باید مسافٺ زیادے را طے مےڪردیم. بہ محسن ڪہ ٺازه از راه رسیده بود، گفٺم: " مادرجان نانوایے بسٺہ بود؛ مےرے یہ جاے دیگہ چندٺا نون بگیرے؟ " گفٺ: بلہ،چرا ڪہ نہ؟ بعد موٺورش را گذاشٺ داخل حیاط و ڪیسہ را از من گرفٺ. پرسیدم:وچرا با موٺور نمیرے؟ گفٺ: پیاده مےرم موٺور مال خودم نیسٺ؛ مال بیٺ‌المالہ. ڪٺاب فرهنگ‌نامہ شهداے سمنان📚 🌱|@martyr_314
ایـن‌را‌بنـویـسـید‌بـه‌هـرسـطرکـتاب یـك‌روز‌بـر‌سـراعتـقـاد‌خـود‌مـیمـیریـم:)! 🌱|@martyr_314
شهادت او🕊 زندهـ بودن انقلاب در ڪشور ما را بہ رخ همہ دنیاڪشید...🍃 💔 🌱|@martyr_314
عاشق سید بود آرزو داشت یبار از نزدیڪ سید رو ببینه..نشد تا سید توی فکه رفت رو مین چند سال بعدش با کاروان اومده بود راهیان نور خواب سید رو دید تو خواب سید گفته بود: اگه میخوای منو ببینی فردا فلان جا وعده.. دیر رسید به قرار سید رفته بود واسش پیغام نوشته بود رو دیوار: آمدیم..نبودید..وعده ما بهشت.. 🌱|@martyr_314