eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
42.1هزار عکس
18.3هزار ویدیو
372 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 💐 اين سير تاريخ و اين فراز و نشيب‌ها بايد براى‌ ما تجربه‌اى باشد كه مومن نبايد از يك سوراخ دو بار گزيده شود و ادامه دادن راه شهدا و دنبال كردن خط انقلاب تنها با شركت در يك تشييع جنازه نيست و يا در مجالس شركت كردن و يا در يك راهپيمايى ‌رفتن نيست اینها همه فرع هستند و ما باید با عمل و گفتار و ايمان و تقوا ، اصل اين راه را دنبال کنیم حال ‌در هر كجا و در هر لباس و به هر وسيله ای که ممکن است . 🌹 🕊 🌹 🌹 🇮🇷 🇮🇷🌹
🌺🍀🌼💐🌼🍀🌺 سلام بر سه ساله‌ی داشت آن روز زمین قصه ای از سر میخواند قصه ی دیـگـری از یاس مـعـطـر می خواند رخ مولود چـنان بـا رخ مـادر میخواند که پدر زیر لبی سوره ی کوثر میخواند فرخنده با سعادت امام حسین(ع) مبارک باد 💐 🍀🌺
🌺🌼🍀💐🍀🌼🌺 خُر و پُف صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش می‌مانند و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: « من در خواب خُر و پُف می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هستم .» 💐 💐 💐 🌺🌼
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 من به فرزندانی ڪه پدران شهید خود را هرگز ندیدند و به همسرانی ڪه سنگینی فراق همسر و یار و غمخوار خود را تحمّل ڪردند ، عرض میڪنم : عزیزان من ! با شهادت عزیزانتان ، شما خسارت و ضرر نڪردید . عزیزانِ شما اگر از دست شما رفتند ، اما در خزانه گرانبهای شهادت الهی ، شخصیت‌شان همچنان محفوظ و حاضر و ناظر است . این زندگی میگذرد و همه ڪس خواهد رفت ؛ اما آن ڪسی سرافراز است و بُرد ڪرده است ڪه رفتن او از این دنیا ، برای مردم و دین و تاریخ و ڪشورش دستاوردی داشته باشد . چنین انسانی است ڪه خدای متعال او را از ملائڪه هم بالاتر دانسته است . شادی روح و 🌹 🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم : دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه . گفت : بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم . رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی . محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد . آهسته گفتم : اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط . جور خاصی پرسید : دیگه چه کاری باید بکنیم . گفتم : چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه . گفت : یک کار دیگه هم باید انجام داد . گفتم : چه کاری؟ با حال عجیبی جواب داد : "توسل" اگه "توسل" نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم . 🥀 🕊🌹