eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
42.1هزار عکس
18.3هزار ویدیو
373 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 18 مهرماه 1403ه.ش 🗓 5 ربیع الثانی 1446 ه.ق 🗓 9 اکتبر 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای زنده ، ای پاینده 🔸صفحه 410 🔸جزء 21 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀
مادرت سرد و گرم دنیا را برای تو و به خاطر تو چشیده است . 📚 رساله‌الحقوق
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 وحدت خود را حفظ كنيد ، چون بدون شك پيروزي ما در وحدت كلمه و داشتن رهبري آگاه و عقيده اي اسلامي بوده كه توانسته ايم به وسيله آن قدم اول پيروزي را برداريم و با حضور در صحنه در تمام ابعاد سياسي، اجتماعي، اعتقادي و غيره است كه مي توانيم بر تمام مشكلات پيروز شويم وسربلند بيرون آييم و از تمام موانع عبور كنيم . 🌹 🕊 🌹 🌹 🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 با یقین حرفشو رو زد چند روز مونده بود تا برای آخرین باری که می خواست به جاسک بره، یعنی حکم انتقالش به مازندارن اومده بود، که به خانوادش گفت بریم جنگل برای تفریح، خیلی اهل تفریح و جنگل و کوه بود، با خانواده تو رودخونه و جنگل چنتا عکس یادگاری گرفتن بعد به مادرش گفت پاهاتو دراز کن می خوام رو پاهات دراز بکشم، مادر هم به یاد بچگی هاش سرشو نوازش داد، چیزی می خواست بگه... دو ماه بود که از دامادیش می گذشت ، ولی باید می گفت تا هشدارها رو بده البته چندین بار تکرار کرده بود ولی کسی حرفش رو جدی نمی گرفت و با خنده و گاهی اخم حرفش رو رد، می کردن...اما اینبار انگار با یقین بیشتری حرفشو رو تکرار کرد که مادر این بار برم می شم ! و واقعیت داشت به چند هفته نکشید خبر رو به ما دادند که در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در دریای جاسک به رسید. از دریابانان دریادل ناجا در منطقه جاسک چهارم خرداد۹۳ در درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسید 🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 راه برایشان کوتاه شد. خدا را دیدند و رفتند. قرعه عزت به نامشان خورد و از خاک به افلاک رسیدند. خاطره‌هایشان در خاطرها ماند. برای وطن در خونِ تن غلتیدند و روزی آن‌ها و همسایه اسمشان شد و آبروی وطن شدند. شادی روح و و سلامتی سبز پوشان محافظ امنیت و مدافع وطن 🌹
💐✉️🌺🌼🌺✉️💐 خواهر از سختی سال‌های انتظار و چشم انتظاری می‌گوید که تمام این سال‌ها منتظر خبری از بود. می‌گوید : این سال‌های انتظاری خیلی سخت گذشت. تا در می‌زدند در را به امید خبری از باز می‌کرد. که در محل ما نامه می‌آورد دیگر به کوچه ما نیامد ، چون هر بار که او می‌آمد به کوچه رفته و می‌گفت : « داخل نامه‌ها را ببینید شاید من نامه فرستاده باشد » هم نگاه می‌کرد و می‌گفت : « مادر من چیزی ندارم » آخر رفته بود از مأموریت در آن محل داده بود و گفته بود من را در کوچه این نفرستید، من طاقت ندارم . این می‌آید به امید خبری جلوی موتور من و از حال می‌رود و من هم حالم بد می‌شود . ✉️ روز جهانی پست گرامی باد ✉️