نحوه شهادت
“امیر علی محمدیان” از پاسداران سپاه شهر تهران در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب سوریه به شهادت رسید.
امیرعلی محمدیان در آذر ماه 1371 به دنیا آمد. مادرش نصیبه ابراهیمیان می گوید: از پنج شش سالگی شروع به حفظ آیات قرآن کرد، چون به استعداد او پی بردم، نامش را در کلاس قرآن مسجد محله نوشتم. همه ی دل خوشی اش رفتن به مسجد بود. در هیات ها تا دیروقت، فعالیت می کرد. در تعزیه ها شرکت می نمود و اشقیاخوان بود، و به سبب درشتی هیکلش نقش (شمر) را به او می دادند.
با شروع جنگ در سوریه آرام و قرار نداشت. معتقد بود در مکتب امام حسین (ع) درس آزادگی یاد گرفته است و دلش راضی نمی شود و به خاندان پیامبر (ص) اهانت شود.
امیرعلی، دلش هوایی حرم شده بود. وقتی با مخالفت من، برای رفتن به سوریه روبرو شد، حرفی به من زد که تسلیم شدم. گفت که: از بین سه فرزندی که خدا به شما عنایت کرده نمی خواهی که یکی شان را قربانی حضرت زینب کنی؟
مدت زیادی در سوریه نماند که: در اسفند 1395 خبر شهادتش را آوردند. یکی از دوستانش برای ما تعریف کرد و گفت: « دشمن که حمله کرد که هر کدام از ما پناه گرفتیم امیرعلی پایش تیر خورد و روی زمین افتاد. خواستیم کمکش کنیم، نگذاشت. گفت: بروید من خودم را به شما می رسانم، اما دیگر کسی خبری از او ندارد.» مادرش ادامه می دهد: امیرعلی خیلی حضرت فاطمه (س) را دوست داشت و همیشه می گفت: دلم می خواهد مثل خانم گمنام باشم.!
خاطره ای از شهید امیر علی محمدیان

دوست شهید امیر علی محمدیان:
روز آخر بود یکهو برگشت تو پایگاه گفت: بچهها میدونید امروز تولد منه. بچهها گفتند: تولد تو ؟!
اگر تولد تو هست چرا دست خالی اومدی؟ پس کو گلت و کو شیرینیت وکو کیکت؟
گفت: حالا ما یک چیزی گفتیم، شما دیگر ول نمیکنید بچهها گفتند: نه باید بری کیک بخری. شیرینی بخری بیاری، ایشون هم گفت: باشه چشم، رفت شیرینی و کیک خرید و برداشت آورد. وقتی شیرینی و کیک تموم شد برگشت و گفت:
بچهها من یک چیزی میخوام بهتون بگم. گفتم چی میخای بگی آقای امیر علی؟
گفت: اگر من بخوام برم شهید بشم، شما اسم این پایگاه رو به نام من میکنید ما همه خندمون گرفت، گفتیم لابد داره شوخی میکنه، گفتیم:
امیر علی حالا تو برو شهید بشو، ما اسم این پایگاه رو میذاریم به نام تو.
آقا محمودرضا
وصیتنامه شهید جاویدالاثر
لبیک یا زینب(س)
شکر، خدا را که در پناه حسین(ع)ام عالم از این خوبتر پناه ندارد.
یا زینب(س)، من چیزی ندارم که برای شما فدا کنم جز جان ناقابلم که ان شاءالله برای دفاع از حرم شما فدا شود.
پدرم شرمنده شما هستم. حلال کن خیلی اذیتت کردم. غصه نخور این آرزویم بود که بهش رسیدم. مواظب مادر و برادرانم باشید. ان شاءالله خداوند این هدیه شما به حضرت زینب(س) را قبول کند.
مادر عزیزم دوستت دارم، غصه نخور پسرت فدای حضرت زینب(س) شد. من خوشحال هستم. شما هم ناراحت نباش. میدانم خیلی اذیتت کردم، مرا ببخش. ما رفتیم تا از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنیم تا در آن دنیا شرمنده حضرت عباس(ع) نباشیم.
بدهکاریهایم را هم نوشتهام.
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنیم به روح شهید بزرگوار،
# شهید _امیر_علی_محمدیان
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
شادی روح شهدا صلوات.