هدایت شده از خاک پای حضرت آقا،، منتظر منتقم پهلوی شکسته
💢کانال واقعی...👇
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
میخام دعوتتون کنم به یه کانال واقعی
کانالی که بر اساس الطافی که از، شهدا نصیبم شده 🥀
برای قدر دانی از شهدا تاسیس کردم🕊
تو فکر بودم اسم کانالمو چی بذارم؟
که یک اتفاق قشنگ شهدایی در یک میدان برام رخ داد که اسم کانال از، اونجا نشات میگیره😔
این کانال شهدایی که به میدان صراط مستقیم معروفه همش براساس اتفاقات و الطاف زیبای شهدایی ست😔
یه کانال معمولی که اسمشو انتخاب کرده باشم. شروع کنم به فعالیت نیسته
حالا شمادعوت شدین به این میدان شهدایی 😔
فکر میکنید یه دعوت معمولیه
نه این یه دعوتنامه رسمی که از طرف شهداست 😔
اسم شما جز اعضای این میدان به واسطه شهدا ثبت شده
یاعلی✨
لینک رو لمس کن و بیا خودت ببین
یه آرامش خاصی حاکمه که به لطف شهداست👇
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🖤....... با اشکـ😭ـ روضه منتقمش را صدا بزن شاید به حرمت
.
#مــــــولاجان
گاهی که:(
دلم میگیرد از تاریکی ها...😢
روشنایی ظهورتان را خیال می کنم..
# یا ایها العزیز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
◽️......⭐️):
🌻بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻
سلام عزیز برادرم
🌸قرار اول هر صبح🌸
شروع فعالیت کانال همراه با قرائت صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم
هدیه به رفیق شهیدمون باشد که با دعای خیر روزمون منور در مسیر سعادت و قرب الهی ثابت قدم بمونیم
♥شهید مصطفی صدر زاده رفیق شهیدم♥
◾️#توصیه_شهید 📝
یهشهیدانتخابڪنیدبریندنبالش...
بشناسینش🍃
باهاشارتباطبرقرارڪنین...
شبیهشبشین♥️
ازشحاجتبگیرین...
شهیدمیشین🕊
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#سلام صبح وعاقبتتون شهدایی✋
[#صبحتون_شهدایی🌼]
•{بِسْمِ اللّٰهِ الرَحْمٰنِ الرَحيٖمْ}•
شهید میلاد بدری :
برای دوستان، آشنایان و کسی که از من
توصیهای بخواهد، میگویم که رضایت
الله تبارک و تعالی، از رضایت هر کس
مهم تر است و اولویت دارد، در کلامی
دیگر اصلا قابل مقایسه نیست. از کار
شبهه ناک ، پرهیز کردن واقعا هنر است
و دعا کنیم که نصیبمان شود .
⸢سهشنبه ٩/۲۲ 🗓⸥
⸢ذکر روز :«یا اَرْحَمَ الرّاحِمین»📿⸥
🌱•
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان عجیب یک جوان لات که به سرعت مجوز شهادت گرفت.
سید مسعود رشیدی، جوانی که میگفتند حتی بلد نبود سلام کند!
و اینگونه دل نزد خدا باشد؛ خداوند آن را میخرد...
آن شب کلاس درس و حوزه اش که تمام شد، بعد از گپ و گفت با همکلاسی ها راهی مسجد محل شد، تا طبق قرار قبلی برای مقابله با آشوبگران راهی شوند، به مسجد که رسید یکی از بچه های مسجد آرمان را دید او را گوشه مسجد نشاند و شروع کرد به مباحثه، یواش یواش دوستان دیگه هم کنار هم جمع شدند و چند ساعتی را مشغول مباحثه بودند که اعلام شد در محله اکباتان اغتشاش گران و معترضان درحال شعار و آشوب در مکان هستند...
با دوستانش به محل رفتند، در طرفی تعدادی آشوبگر به چهره و ریش آرمان شک کردند، جلوی او را گرفته، #بسیجی؟!
آرمان جواب نداد، یکی کیف آرمان را میکشد و با خود می برد، کیف را که باز می کند کتاب حوزه و عمامه را می بیند، داد می زند آخونده، آخونده...
دور آرمان حلقه می زنند، یکی با سرعت از دور نزدیک می شود و لگد می زند و چند نفر مشغول کتک زدن می شوند...