eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
42.1هزار عکس
18.3هزار ویدیو
373 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 ماه رمضان فرا رسید، گرم‌ترین و طولانی‌ترین روزهای تابستان بود. از اوایل صبح تشنگی آغاز می‌شد. حداقل زمان ممکن را بیرون می‌آمدیم. عده‌ای برای خنک شدن با ملحفه خیس زیر پنکه سقفی دراز می‌کشیدند. عده‌ای دیگر دائماً زیر دوش بودند. مخازن آب که بر پشت بام قرار داشتند فلزی و آب آ‌نها بالطبع گرم بود. بعد ازظهرها که گرما بیشترین شدت خود را داشت و گاه به 50 درجه می‌رسید،‌ بیرون آسایشگاه می‌نشستیم و با شلنگ و آب آن بازی می‌کردیم. تشنگی بیداد می‌کرد ، 10 ساعت از سحری می‌گذشت ، به قطرات آب نگاه می‌کردم ، چقدر زیبا بودند و جان داشتند ، فکر می‌کردم هیچ‌چیز در زندگی نمی‌توانست آن‌قدر دوست داشتنی باشد. بعضی از آن‌ها کروی، بعضی با حجم‌های منحنی زیبای دیگر، موقعی که از دهانه شیلنگ بیرون می‌آمدند رقص‌کنان اول به بالا و بعد با طنازی خاصی به پایین می‌آمدند. بازی نور در این قطرات چه شگفت‌آور بود، روشنایی بود و سپیدی و پاکی . نمی‌توانم با کلام آن ارتباط خاصی را که بین جان تشنه‌ام و آب زلال پیدا می‌شد بیان کنم ، همین قدر می‌توانم بگویم آب کاملاً زنده بود. یقین دارم حیات داشت چرا که کاملاً با من دوستی می‌کرد. آب این گونه بود تا وقتی تشنگی بود، در لحظه افطار، به‌محض اینکه اولین جرعه آب را می‌نوشیدم، تمام آن سِحر باطل می‌شد. راوی : شادی روح و و سلامتی 🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 به یاد دارم یک روز بعد از آمار شب که یکی دو ساعت مانده به غروب انجام می‌گرفت نگهبانان آسایشگاه‌ها را تفتیش کردند و چند قاشق برنج سهمیه ظهر را که عزیزان روزه‌دار برای افطار خود نگهداشته بودند، با بی‌رحمی و بی حرمتی تمام به سطل آشغال ریختند. یکی از نگهبانان با تمسّک به این گفته بی‌ربط که «خداوند در تمام سال ، فقط ماه مبارک رمضان را برای روزه قرار داده است؟» سعی داشت سرپوشی بر عمل خلاف دین و مروّت خودشان بگذارد. آزادگان ، برای گریز از اینگونه برخوردها و مقابله با موانع احتمالی تدابیری را اتّخاذ می‌کردند آن‌ها از مسئول نان می‌گرفتند و همینطور که زیر پتو دراز کشیده بودند با یک لیوان آب به عنوان خورشت نوش جان می‌کردند. و دوستانی که وضع مالی آنان خوب بود با خورش، روغن و شکر تهیه شده از آشپزخانه ، صرف می‌کردند و آن را اگر به قدر کافی بود، بین دیگران تقسیم می‌کردند. گاهی اوقات که نگهبان از پشت پنجره عبور می‌کرد و متوجّه قضیّه می‌شد همین که سروصدایش در می‌آمد کلیّه برادران پتو را به روی خود کشیده و مثل کسی که ساعت‌ها خواب است هیچگونه پاسخی نمی‌دادند و سرباز بیچاره را با ناکامی از آنجا دور می‌کردند. روش دیگری که بعضی از روزه داران اتّخاذ می‌کردند این بود که برنج خود را به یکی از دوستان خود می‌دادند و به جای آن نان شب او را می‌گرفتند. تا علاوه بر جلوگیری از فاسد شدن غذا در آن هوای گرم تابستانی در برابر اشکال تراشی‌ها و برخوردهای مغرضانه سربازان بعثی چاره‌ای باشد. عزیزانی دیگر بودند که به هیچ مانع و مشکلی اعتنایی نمی‌کردند و با توکّل بر خدا غذای خود را در یک ظرفی می‌ریختند و پس از مخفی کردن در یک جای خنک و مطمئن هنگام افطار، یک سفره صمیمانه و با صفایی از آن ترتیب می‌دادند. البته در مورد اصطلاح «سحری»، باید توضیح بدهم که این واژه به معنای حقیقی خود استعمال نمی‌شود. زیرا در طول اسارت، هیچ کس را ندیدم که در سحر، به معنای واقعی خود، قوت ناچیز خود را تناول کند، بلکه در اصطلاح «اردوگاه دوازده»، هرگاه که برای روزه فردا نان با خورشِ آب ، صرف می شد، اطلاق می‌شد. راوی : شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزی در حالی که روزه هم بودم یک ساعت مانده به مغرب ۵۰ تا ۶۰ نفر از افراد آسایشگاه را بیرون آوردند که من هم جزو آنها بودم. وقتی به محوطه اردوگاه آمدیم فی البداهه و به صورت خبردار ما را حدود نیم ساعت روبروی آفتاب نگه داشتند و می‌گفتند که مستقیم به آفتاب نگاه کنید یا مثلاً می‌گفتند انگشت سبابه را روی زمین بگذار و دور خودت دور بخور و در همان حال هم ما را با کابل می‌زدند یا اینکه می‌گفتند روی محوطه سیمانی به صورت سینه خیز بخوابید و دست را از پشت به صورت حلقه در آورید و با بازو سینه خیز بروید که بعد از حدود ۱۰ متر سینه خیز متوجه شدیم خون از بازوان ما جریان پیدا کرده است. بعد از یک ساعت آزار و اذیت ما را بردند در یک زندانی که فقط یک روزنه برای دید داشت. البته قبل از آن برای شستن دست و صورت رفته بودیم که همانجا هم با نوشیدن مقداری آب افطار کردم. در هر حال داخل زندان دو اتاق ۹ متری بود یک محوطه هم بود یک دستشویی هم داشت که سرریز شده بود. بوی کثافت و لجن آزارمان می‌داد. ما را در دو اتاق ۹ متری جا دادند یعنی بیش از ۲۰ نفر در هر اتاق و هوا هم فقط از زیر در جریان داشت. این وضعیت در حدود سه ساعت ادامه داشت تا اینکه در حدود ساعت ۱۰ شب در بازشد. درجه دارهای عراقی با چوب آمدند. طناب هم آورده بودند. تَشت هم داشتند. درب اتاق باز شد. به دو نفر از بچه‌ها گفتند دو طرف چوب را بگیرید. دو طناب به دو طرف چوب بستند. گفتند پا را در طناب بگذارید برای فلک کردن! یکی یکی بچه‌ها برای فلک می‌آمدند. کابل مورد استفاده هم خیلی درد داشت. هر کدام از بچه‌ها ۴۰ یا ۵۰ ضربه در کف پایشان می‌خورد. عراقی‌ها به این که دلیل کف پا بر اثر ضربه‌ها ورم می‌کرد یک درجه دار را مأمور کردند که دست بچه‌ها را بگیرد و آنها را به حالت دو راه ببرد اما در حین دویدن با دمپایی به صورت بچه‌ها سیلی می‌زد. بعد از اینکه طول سالن را طی می‌کردیم پای ما را در تشت آب می‌گذاشتند که بدجور پایمان می‌سوخت. این زندان معمولاً یکی دو روز طول می‌کشید و غذا هم نمی‌دادند. بچه‌ها در آن مدت حسابی ضعیف می‌شدند. آب را هم خیلی ناچیز به ما می‌دادند بنابراین من شانس آوردم که آن شب در حالی که روزه بودم هنگام شستن دست و صورت مقداری آب نوشیدم هرچند گرم. در هر حال غیر از آن مقدار آب تا صبح روز بعد هم چیزی برای خوردن نداشتم. این جور مواقع گاهی بچه‌ها از بیرون مقداری نان از لای در می‌انداختند داخل که خود غنیمتی بود. راوی : شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 همه ما روزه می‌گرفتیم ولی عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند غذای سحری نیمه شب توزیع شود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحر نگه داریم. شام را هم قبل از سوت داخل باش می‌گرفتیم. حالا با دو مشکل اساسی مواجه بودیم. یکی اینکه ظرف کافی برای گرفتن غذای سه وعده نداشتیم؛ دیگر اینکه نمی‌دانستیم غذای افطار و سحرمان را چگونه نگهداری کنیم؛ باید فکری می‌کردیم. در هر آسایشگاه ۵۰ نفری پنج «قصعه» (ظرف مستطیلی شکل) برای غذا داشتیم با دو سطل کوچک و یک «حبانه» که از آنها برای ذخیره آب استفاده می‌کردیم. حدود ساعت ۹ صبح مسئولان غذا قصعه‌ها را بر می‌داشتند و برای گرفتن آش شوربا به آشپزخانه می‌رفتند. وقتی بر می‌گشتند همه را در یک قصعه می‌ریختند و لای پتو می‌پیچیدند. سر ظهر چهار قصعه دیگر را بر می‌داشتند و برای گرفتن ناهار به آشپزخانه می‌رفتند. آشپزها برای هر ۱۰ نفر یک بیل برنج در یک طرف قصعه و یک ملاقه خوروش در طرف دیگر آن می‌ریختند. غذای ظهر را هم با هر زحمتی که بود در دو قصعه جا می‌دادیم و لای پتو می‌پیچیدیم. حالا دو قصعه داشتیم که از آن برای گرفتن شام استفاده می‌کردیم. نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچه‌ها با خوردن غذایی که دست کم ۱۵ ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا می‌شدند. این بیماری عفونی برای بعضی‌ها چنان شدید می‌شد که نای راه رفتن را از آنها می‌گرفت. این در حالی بود که ما از ساعت ۶ بعد از ظهر تا هشت صبح از رفتن به دستشویی محروم بودیم. راوی : شادی روح و و سلامتی 🕊 🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزه گرفتن جرم سنگینی بود، بچه‌ ها غذای ظهر را می‌ گرفتند و در یک پلاستیک می‌ ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌ زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌ک ردند و افطار می‌ خوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌ گرفتند او را شکنجه می‌ دادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیانا در شب می‌ دادند را بچه‌ ها به عنوان افطار می‌ خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌ گذشت. شادی روح و و سلامتی 🕊🌹🕊
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 تخریب در کردستان تجربه خاصی بود. یکی از آن تجربه‌ها؛ تجربه زمین بود. خودی و دشمن دیگر دریافته بودند که در زمین‌های سخت و سنگلاخ مین کار گذاشتن دشوار است و مطمئن‌ترین محل‌ها برای عبور؛ راه رفتن داخل شیار و پا روی سنگ‌ها گذاشتن بود. ولی یکی از بچه های سمج؛ محل تردد دشمن را با دشواری به هم ریخت. او مسئولیت طاقت‌فرسای مین‌گذاری در شیار را به عهده گرفت و تضمین کرد که دیگر دشمن از آن محل عبور نکند! یا اینکه آن‌قدر دلهره در دلش ایجاد شود که تا حد امکان از آن محل عبور نکند، وی بر خلاف تجربه به دست آمده، زیر تمام سنگ‌هایی که به نوعی موقع عبور هر کسی ترجیح می‌داد روی آن قدم بگذارد و عبور کند مین کار گذاشت. بعضی را قطع کششی و بعضی را تله انفجاری کرد و در آخر همان شد که قولش را داده بود. دشمن بعد از چند بار عبور از آن مسیر و دادن تلفات به ناچار به راه‌های صعب العبورتر روی آورد. شادی روح و 🌹 🌹🏴
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 ۲۴ مهر ۵۷ تاریخی مهم و ماندگار در تقویم کرمان به شمار می‌رود چرا که در این روز مردم انقلابی و متدین کرمان توسط مزدوران رژیم شاهنشاهی در جامع شهر کرمان که در آن زمان کانون مبارزات انقلابی مردم به شمار می‌رفت، به و کشیده شدند. در ۲۴ مهر ۵۷ مردم برای بزرگداشت چهلم ۱۷ شهریور تهران و سالگرد آیت الله فرزند در جامع گرد هم آمدند. اما در همین هنگام مأموران امنیتی رژیم شاه با استفاده از اراذل و اوباش نقشه‌های شومی در سر داشتند و حدود ۳۰۰ نفر از اراذل و اوباش به دستور وابستگان رژیم با شعار «جاوید شاه» به سمت مردم حاضر در حمله کردند. با حمله این افراد به جامع کرمان، مردم درهای را بستند اما آنها با شکاندن درها و آتش زدن دوچرخه‌ها و موتور سیکلت ها راه خود را به درون باز کرده و شروع به و مردم کردند . مهاجمان بعد از ورود به به پشت بام رفتند و وسایلی مانند و که گویا از شب قبل کرده بودند را به سمت مردم حاضر در صحن پرتاب کردند و مردم حاضر در صحن را به و کشیدند . در این واقعه تعداد زیادی از مردم شدند و تعدادی هم به رسیدند. همچنین قسمتی از وسایل و ساختمان جامع آتش گرفت و چند جلد از داخل هم سوخت. 🥀 🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 واکنش به واقعه در پیامی که به ملت ایران صادر کردند این را نتیجه حمله‌های جنون آمیز رژیم شاهنشاهی دانستند که با کشتارهای پیاپی و آتش زدن مغازه‌های مؤمنین مبارز، می‌خواهند غیور را خسته کنند تا دست از خود بردارند. در بخشی از این پیام آمده است اوضاع جاری در موجب نگرانی شدید است. خوف آن دارم که شدت بر شاه و بستگانش حمله‌های آمیز آنان را تشدید کرده و را بیش از پیش به و کشد. کشتار دسته جمعی و آتش زدن و مسلمین و و مرد و زن بی دفاع در آن، و بی رحمانه در و بعضی از شهرستان‌های دیگر در و ، و ایران که نام بردن یکایک شهرها از عهده خارج است، نمونه‌ای از این است. این نحو جنایات از کسانی که از ادامه حکومت ظالمانه خود مأیوس هستند و نفس‌های آخر خود را می کشند، امری است که قبلًا پیش بینی آن را کرده بودم. 📚صحیفه امام ، جلد ۴، صفحه ۱۵۴ تا ۱۵۸ شادی روح و 🥀 🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بیستم آذرماه یادآور رشادت‌ها و سلحشوری‌های شیر زنان و بزرگ مردان ایل بزرگ کلهر در دومین شهر مقاوم کشور در عملیات بزرگ در سال ۱۳۶۰ با رمز مبارک یا مهدی (عج) است . عملیات از جمله عملیات‌های بزرگ هشت سال دفاع مقدس در غرب کشور بود که در منطقه عملیاتی اجرا شد. در این عملیات نیروهای سلحشور سپاه پاسداران به همراه بسیجیان سرافراز و مردم غیور، ارتشیان و هوانیروز قهرمان از سه جبهه با وجود سرمای هوا و میدان‌های مین به دشمن بعثی با هدف آزادسازی ارتفاعات « چرمیان، سرتتان، دیزه کش، برآفتاب، تنگ کور، تنگ قاسم آباد، تنگ حاجیان، فریدون هوشیار، دشت گیلانغرب، روستاهای گمار، بورسوار و دشت گیلانغرب » حمله کردند. آزادی سازی ارتفاعات مهم چغالوند و آوزین، ۳۰ کیلومتر از خاک کشورمان در دشت گیلانغرب و بازگشت ۳۰ روستای این شهرستان به آغوش کشور از دستاوردهای مهم عملیات است. شادی روح و و سلامتی رزمندگان غیور 8 سال دفاع مقدس 🌴 🌹🕊