eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
435 دنبال‌کننده
252 عکس
19 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🏴 به امید نیم نگاهی نذر شهادت إبن الرضا(ع) 🍃🏴 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- همسرش با مهربانی هایِ او سازش نداشت لحظه ای حتی میان خانه آرامش نداشت برده بود ارث از پدر یک رأفتِ دلخواه را حیفِ آن قلبی که ایمن بود و آلایش نداشت در جوانی پیر شد آقا جوادإبن رضا(ع) زجرها میدید و دیگر طاقتِ رنجش نداشت جودِ مطلق شد گرفتارِ خساست-زاده که بُخل و کینه داشت اما دستِ پُر بخشش نداشت شد برایش قاتلِ جانی شریکِ زندگی آن شریکِ زندگی که ذره ای ارزش نداشت ذاتِ امّ الفضل(لع) با خورشید در جنجال بود عینِ ظلمت بود و چشم ِ دیدنِ تابش نداشت زهر را آخر به خوردش داد و میزد قهقهه پشتِ در شد هلهله! فتنه گری کاهش نداشت سرفه ها میشد نفسگیر از گلویش تا جگر- سوخت آری هیچ زهری اینقدَر سوزش نداشت بر زمین افتاد و خاکِ حجره دستش را گرفت چشم هایش خیره ماند و قدرتِ چرخش نداشت تشنه جان داد و تنش را روی بام انداختند آسمان مانندِ عاشورا تبِ بارش نداشت هیچ روزی در بلایا مثل عاشورا که نیست هیچ روزی مثل عاشورا خدا سنجش نداشت * در قساوت! در جدال و قتل؛ آن هم قتلِ صبر هیچکس مانندِ شمرِ بی حیا(لع) کوشش نداشت پیکری شد غرقِ در خونِ قفا در قتلگاه پیکری که طاقتِ ده مرکبِ سرکش نداشت مانْد عریان؛ روی خاکِ غربت و با گریه رفت... خواهری که جز خدا از هیچکس خواهش نداشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت جانسوز یابن السجاد(ع) 🏴🍃 - لطفا حق روضه ادا شود - بیدار بود و مضطرب در تب دلش خون شد از خاطراتِ کودکی هر شب دلش خون شد با یادِ بابایِ مریض احوالِ در خیمه در گریه هایِ بیهوا اغلب دلش خون شد آهی کشید و هر چه ذهنش رفت در گودال از قاتلانِ پست ِ بد مَشرَب دلش خون شد از خنده هایِ حرمله(لع) از فحش هایِ شمر(لع) از نیزه های نحس ِ لامذهب دلش خون شد با جملهٔ "ألشمرُ جالِس" جان به لب میشد یک عمر از عنوانِ این مطلب دلش خون شد از داغِ جدّ تشنه لب گریان شد و هر بار- حس کرد ظرف آب را بر لب؛ دلش خون شد از فکرِ بر انگشت و انگشتر به هم می ریخت از نعل هایِ تازه بر مرکب دلش خون شد در روضهٔ دروازهٔ ساعات جان میداد میگفت،آنجاعمه-جان زینب(س) دلش خون شد... * آورد یک نامرد تشتِ حاویِ "سر" را افتاد بر جانِ رقیه(س) تب...دلش خون شد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
با حال مناجات و دلی درمانده گریان شده و نامهٔ توبه خوانده روز عرفه آمده آنکه غافل- از قافلهٔ ماهِ خدا جا مانده! @marziyehatefi
🍃🌺 به شادباش 🌺🍃 شدم از هجده ذی الحجه بیتاب فراهم شد برای عشق؛ اسباب شدم تا که از آبِ برکه سیراب شنیدم گفت با لحن زلال آب: علی(ع) تفسیری از حبل المتین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" برایش آسمان رنگین کمان زد رسید ابر و برایش سایه بان زد به دستش بوسه های بیکران زد نسیمی آمد و حرفی عیان زد که نامش ذکر لبهایِ زمین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" گدایش کرده ام قلبِ خجِل را شفا دادم کنار برکه دل را گرفتم از وجودم آب و گل را توان دادم عباداتِ کِسِل را بخوان این جمله را که بر جبین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" ببین از بندِ غم آزادم امروز از این بختِ بلندم شادم امروز شبیه تک تکِ اجدادم امروز- به دستش دستِ بیعت دادم امروز که مولانای ما آری همین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" غدیرخم رسید و منجلی گفت به روی یک بلندی از "ولی" گفت نه که آرام! با صوتِ جلی گفت پیمبر(ص) مستقیماُ از علی(ع) گفت "سر" است از دیگران...بالا نشین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" پس از امر الهی بی وساطت پیمبر(ص) خطبه خوانْد و کرد دعوت گره میخورْد پیش چشم امّت ولایت با امامت با خلافت پیمبر(ص) گفت بعد از من امین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" شبیه ذوالفقار و دربِ خیبر به دستش داده ام دل را سراسر فدایش میشوم مانندِ قنبر به جانِ حضرتِ زهرایِ أطهر(س) تمام اعتقادم با یقین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" انیس و مونس جانانه اش شد به دورش گشت تا پروانه اش شد صدایش میزد و دیوانه اش شد کنیزِ کودکانِ خانه اش شد چه ذکری بر لبِ أم البنین(س) است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" علی(ع) در بندگی شد رمز و رازم علی(ع) شیرینیِ راز و نیازم علی(ع) شرطِ قبولیِ نمازم علی(ع) زیباییِ صوتِ حجازم تولّایش خودِ حصنِ حصین است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" همینکه عاشقانه مستمندم به دور از هر بلایا و گزندم محبّت کرده...کرده سربلندم قیامت از شفاعت بهره مندم شروعِ نامهٔ اعمالم این است "فقط حیدر أمیرالمؤمنین است" ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 در بزرگداشت 🌺🍃 بسم ربّ النّور، ربّ مؤمنون و هل أتی میرسند از راه با خورشید؛ آیاتِ خدا ابرها بالا سرِ آنها شبیه سایه بان خاکِ نجران ميشود زیر قدم هاشان طلا صف کشیدند و میانِ راه؛ بوسه ميزنند بر قد و بالایِ پیغمبر(ص) تمام ِ أنبيا رزقِ عالم میشود تأمین زمانی که علی(ع) خاک را با دستهایش می تکانَد از عبا پیشِ پایِ حضرتِ زهرا(س) ملائک ریخته در مسیرِ چادرش روئیده یاس و لاله ها از عقیقِ کوچکِ دستِ حسن(ع) در هر قدم میرسد پیوسته نانِ تازه دستِ بینوا ای فدایِ لحظه لحظه کودکی هایِ حسین(ع) زیرِ پایِ کوچکش گستره شد أرض و سما آمدند و آمده جبرییل استقبالشان گفت حق؛ تا به قیامت هست با آلِ کسا(ع) رفعِ نفرین کرد و از حضّار، رفعِ شبهه کرد اینچنین شد از تمام عالمی رفعِ بلا رونمایی کرد از آیاتِ تطهیرِ ازل قوم عیسی را خدا با پنج تن کرد آشنا! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 به عشق عید مباهله 🍃🌺 نور جاری میشود از خُلق و خوی پنج تن میچکد باران و دریا از سبوی پنج تن آسمان خورشید را روی زمین آورده است دشت، مجنون میشود در آرزوی پنج تن دست در دست نبی(ص) أنوارِ عرشی آمدند کور شد اینگونه چشمانِ عدوی پنج تن هر که رو در رو شود با خاندان مصطفی(ع) قاتل جانش شود یک تار موی پنج تن آیهٔ تطهیر نازل شد! کلیسا سجده کرد حضرت عیسی فدا شد روبروی پنج تن أُسقف نجرانی از قصدش پشیمان شد سریع تا که استشمام کرد از عطر و بویِ پنج تن هر که با قصد مصاف آمد شکستش حتمی است چون خدا بسیار حسّاس است رویِ پنج تن بهره مندی از ولایت رکن اسلام ِ نبی ست(ص) هست نامی از علی(ع) در گفتگوی پنج تن «هَل أتی» می‌خوانم و انگشترش را میدهد سائلم! رو میکنم هر دم به سوی پنج تن شک ندارم آبرومند است در هر دو جهان این دلِ بی آبرو، از آبروی پنج تن چشم حیرانم میان ازدحام ِ روز حشر سمت جنّت میرود در جستجوی پنج تن آتش دوزخ برای ساعتی هم که شده میشود خاموش با آبِ وضوی پنج تن! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
34393-attachment-Fadaeian_Fatemiyeh1401-10_14011008_03.mp3
21.35M
(لطفا لطفا با حال مناسب گوش دهید تا حق روضه ادا شود إن شاالله) ذکر توسل به مادرسادات و امام حسین(ع) به نیت سلامتی و ظهور امام زمان(عج) و پیروزی رفیق انقلابیِ شهیدرئیسی در انتخابات و کسب توفیقاتِ روزافزون جهت نوکری برای حضرت سیدالشهدا(ع) در ماه محرم إن شاالله به عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها. مادرم گفت به این توصیه دارم اصرار کارهایی که گره خورده به زهرا(س) بسپار... ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 در عزای شب اول ماه محرم الحرام 🍃🏴 افتاده بر جانم تبِ ماتم دوباره حالم دگرگون میشود از غم دوباره از عرش می آید صدای گریه زاری در کوچه وقتی میزنم پرچم دوباره از پنج تن إذنِ عزاداری گرفتم دادند راهم...پس شدم مَحرَم دوباره حاجت گرفتم! گفته آقایم أباالفضل(ع) پایِ علَم امسال هم باشم دوباره آورده ام؛ بیتابیِ یکساله ام را... حال دلم خوش میشود کم کم دوباره بیچاره ام کرده به قران دردِ غفلت عاصی شدم! کی میشوم آدم دوباره؟! هر کس که مثل من مریض و دردمند است با توبه می آید پیِ مرهم دوباره همراه با صاحب-عزایِ روضه جاریست- از چشم هایم چشمهٔ زمزم دوباره هنگام ذکرِ "یا لَثاراتِ الحسین(ع)" است افتاده در شور و نوا عالم دوباره شال عزا را با اذان؛ بر گردن انداخت صاحبزمان(عج) با گریهٔ نم نم دوباره * از داغِ آن پیراهنِ آغشته در خون در کربلا زد خیمهٔ ماتم دوباره! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب دوم محرم الحرام 🏴🍃 آمدند از عرش حق؛ دور و برت محشر شده خیمه برپا کرده ای و خواهرت مضطر شده قلبش از جا کنده شد وقتی رسیدی کربلا قلبش از دلواپسی پیوسه شعله ور شده خواهر است و درد را میخوانَد از چشمان تو دردِ غربت داری و چشمانِ خواهر "تر" شده دوست میدارد برادرزاده هایش را عجیب جانش از دلشوره، درگیرِ غمی دیگر شده بیقرارِ این صدای دلنشین است و مدام سخت بیتابِ اذان هایِ علی اکبر(ع) شده لحظه لحظه مَشک را لبریز می‌بیند از آب حالِ سقّای حرم از هر زمان بهتر شده مادرانه بوسه زد...آرامش جانِ رباب(س)- دستهای کوچک و گرم ِ علی اصغر(ع) شده میرود خندان رقیه(س)‌جان در آغوش حسین(ع) عمه زینب(س) خیره سمتِ این پدر-دختر شده عمه زینب(س) خاک را برداشت استشمام کرد بوی خون میداد و آغازِ غم ِ حیدر(ع) شده گفت برگردیم ای جانِ برادر...جانِ من! بیقرارم!... بیقرارِ پیکرت مادر شده * خواب دیدم زخمی و با تشنگی جان میدهی خواب دیدم حنجرت مجروح با خنجر شده پیکرت که بود روزی زینتِ دوش نبی(ص) خواب دیدم روی خاک افتاده و بی سر شده! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب سوم محرم الحرام 🏴🍃 هوا خیلی نفس گیره چقد تاریکه ویرونه نشستم زیر نور ماه دلم تنگِ عمو جونه دلم تنگه واسه بابا دلم تنگه واسه دستاش همین ساعت همین لحظه توو آغوشِش بودم ایکاش نمیدونه کتک خوردم کبوده صورتِ سردم نمیدونه لگد خورده به پاهای ورم کرده م نمیدونه سنان(لع) دائم به من حرفای بد میگه کشیده بسکه با شدّت نذاشته "مو" واسم دیگه چه خوبه عمه زینب(س) هست ولی حالا که بیمارم نوازش هایِ بابا و عمو عباس(ع) و کم دارم همین امروز تب کردم نه بارون بود! نه آبی... به زیر آفتابِ داغ شدم مشغولِ بیتابی دارم با آه میرم راه من و انداخته زخمام پُر از خارِ مغیلانه تموم ِ تاولِ پاهام بیاد ایکاش بابا و بریم از غربتِ اینجا ندیده ما رو نامحرم خرابه نیست جای ما میان و دخترایِ شام میگن پاشو ازاینجا زود نمیگفتن یتیمی تو... اگر بابا کنارم بود من و آخه چرا بابا- نبُرده... بیخبر رفته پریشونم...چرا آخه؟! بدونِ من سفر رفته؟! من و چشم انتظاری و شبونه گریه و زاری برام تویِ طبَق دارن غذا میارن انگاری شدم امشب واسش خیلی دوباره بیقرار آخه دلم میخوااد بابام و... غذا میخوام چیکار آخه؟! کم آوردم نفس دیگه نگاهم تا بهش افتاد میگم عمه خداحافظ سرِ بابا من و دق داد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب چهارم محرم الحرام به امید آمرزش 🍃🏴 تا نگاهت کرد، یک دل نه! که صد دل باختی گرچه بستی راه را؛ مغرور گرچه تاختی حرمتِ زهرا(س)‌ برایت بود سنگین آنچنان قیمتی کردی خودت را؛ جان و دل پرداختی از سیاهی ها به سمت نورِ مطلق آمدی کفش هایت را به دور گردنت انداختی آمدی جبران کنی هر اشتباهِ رفته را حر شدی و با ادب کارِ خودت را ساختی گفت "إرفَع رأسَکَ" فوراً حسین بن علی(ع) حیف از عمری که اربابِ مرا نشناختی سر بریدی لحظهٔ توبه؛ یزیدِ نفْس را اینچنین بین شهیدان رفته؛ سر افراختی شد میانِ خاک و خون عاقبتَت ختم ِ به خیر آمد آقایی که بر آقایی اش دل باختی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب ششم محرم الحرام 🏴🍃 داشت عشقِ نبرد؛ روز ازل پسرِ غیرتیِ شیرِ جمل سیزده سال از عمو آموخت جرأتی که نداشت مثل و بدَل گفت در چشم من شهادت هست- سخت شیرین! شبیه طعم ِ عسل إذن میدان گرفت مردانه داشت در سر، خیالِ خیرُالعمل غضبش ذوالفقارِ عریان بود رجزَش بود جانشینِ اجل از هجومش چقدر ترسیدند گرچه بودند مثل ؛ یل جنگجویانِ مدّعی؛ حیران... دشمنانِ پیاده؛ مستأصل... یک نفر گفت بیچاره شدیم حمله اش را کسی کُنَد مختل نیزه باران شد و به خاک افتاد پیکرش شد اسیرِ قوم ِ دغل از حسن(ع) داشتند کینه به دل پسرش را زدند بینِ جدَل (ع) از حال رفت و جایِ پدر- آمد او را عمو گرفت بغل جان سپرد و به جای آن همه تیر آب می خورد کاش حدّاقل! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هفتم محرم الحرام 🏴🍃 غصه دارد؛ آسمانِ بی ستاره خوب نیست حالِ هر کس که ندارد راهِ چاره خوب نیست خود به خود از شاخه می افتد گلی که تشنه است سمت گلبرگی که پژمرده؛ اشاره خوب نیست بوسه حتی هست سنگین؛ حنجرِ شش ماهه را تیرِ شیرافکن برای شیرخواره خوب نیست گفت شاید شمر(لع): دلسوزی نکن ای حرمله(لع) کارِ خیر است و بزن!..که استخاره خوب نیست جای آن کودک که در آغوش مادر خواب بود دیدنِ قنداقهٔ خونین و پاره خوب نیست از تکان افتاده؛ خالی از علی-اصغر(ع) شده بد به غارت رفته! حالِ گاهواره خوب نیست حضرتِ زهرا(س) گمانم هست گریانِ رباب(س) حالِ مریم، حالِ هاجر، حالِ ساره خوب نیست مادری که داغ دیده، دستهایش بسته و... قاتلَ فرزند او باشد سواره خوب نیست خوانْد لالایی برای رأس ِ طفلِ بی گناه غصه دارد! آسمانِ بی ستاره خوب نیست! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- با دل و جانم اسیرش هستم و آزاده است دوست دارم آنکه نامش حضرتِ شهزاده است دوستش دارند و به نسوان حواسش هست خوب حافظِ ناموسِ حیدر عشقِ خانواده است‌ با همان شوقی که دارد در اذان؛ خوانده رجز ریگِ صحرا زیر پاهایش خودِ سجّاده است کینهٔ صفین و خیبر زود شد پا به رکاب خنجرِ دشمن برای کشتنش آماده است می کِشد در شطّ خون با صد مشقّت یک نفس ردّی از شمشیر رویِ حنجرش افتاده است آمده با چشم گریان و چه می بیند حسین(ع) ساغر افتاده به خاک و خاک؛ غرقِ باده است تکّه تکّه از تنِ تازه-جوانش را گریست در عبایش ریخت آن داغی که فوق العاده است شد عبا سنگین و دستش هست اما ناتوان فتنهٔ دنیا چه کاری سخت دستش داده است... عمه زینب(س)آمده!شد جان به لب دیگر حسین(ع) مات و مبهوتِ سراپایِ برادرزاده است عضو عضوِ پیکرِ اکبر(ع) پراکنده شده بُردنش تا خیمه اینگونه مگر که ساده است؟!... ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب نهم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- روزِ زینب(س) شب شد از دلشوره؛ بر لب آه رفت از میانِ آسمانِ خیمه وقتی ماه رفت با حسين(ع) از "ضاق صَدري"گفت و دیگر إذن خواست آه از قلبِ حسین بن علی(ع) ناگاه رفت بی سپاهیِ برادر طاقتش را طاق کرد غربتش را بینهایت دید، پس آنگاه رفت مشکِ خالی را نگاهی کرده و شرمنده شد هرچه که این روزها پیش رقیه(س) راه رفت میرسید از کودکان هرآن صدایِ "العطش" پس علَم برداشت و با ذکر بسم الله رفت مشک را برداشت و شد مقصدش آبِ فرات حضرتِ سقایِ-مان با هیبتی دلخواه رفت موج زد در مشکِ تشنه سِیلی از آب فرات خود نخورد آب و دوباره با عطش همراه رفت عاقبت چشمش نظر خورد و به خون آغشته شد تیرِ نحسی از کمانِ عده ای بدخواه رفت بیهوا تیری اصابت کرد بر پهلویِ مشک ریخت آب و خنده بر لبهایِ صد گمراه رفت نالهٔ "أدرِک أخا"پیچید در گوش حسین(ع) مُنکسِر شد! داغ دید و با غمی جانکاه رفت اشک را با آستینِ گرد و خاکی پاک کرد از نهانِ علقمه تا عرش اعلی آه رفت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب دهم محرم الحرام شب عاشورای حسینی 🍃🏴 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- داغدارِ توام ای خونِ خدا؛ یا جدّاه سوختم از غم ِ تو صبح و مسا؛ یا جدّاه نه محرم! که همه عمر عزادارِ توام هست بر شانهٔ من شال عزا؛ یا جدّاه من هم از منتظرانم به خدا خوردم زخم غیرِ یک عده قلیل و شهدا؛ یا جدّاه... یار کم دارم و بیتاب شده منتقمت فرَجم را بطلب حینِ دعا؛ یا جدّاه گوشهٔ خیمهٔ تنهاییِ خود میسوزم از غریبیِ تو در کرب و بلا؛ یا جدّاه نیزه ها نقشه برای بدنت ریخته اند در وجودم شده آشوب به پا؛ یا جدّاه آب را بسته و این وضعِ پذیرایی نیست تیرباران شده جسم تو چرا؟! یا جدّاه... تا که بر سینهٔ تو حرمله(لع) زد تیرِ سه پر گریه کردم! زدم از سینه صدا: یا جدّاه... "زینتِ دوش نبی(ص)روی زمین جای تو نیست" پیکرِ دَرهم ِ تو کشت مرا؛ یا جدّاه شمرِ ملعون چه بلایی به سرت آورده ریخت بر صورتِ تو خونِ قفا؛ یا جدّاه مادرت دید به سرنیزه سرت را بردند پیکرت ماند به گودال رها؛ یا جدّاه یک نفر کاش کمی داشت حیا...وقت غروب- بر تنت کاش می انداخت عبا؛ یا جدّاه پیرمردی وسطِ معرکه خیرات آورد سخت میزد به تنت سنگ و عصا؛ یا جدّاه عمه-جان زینبِ(س)من طاقتِ دشنام نداشت رفت و شد با چه غمی از تو جدا؛ یا جدّاه رفت و با قهقههٔ قاتل تو جان میداد وای از شام بلا، شام بلا؛ یا جدّاه داغدیده وسطِ هلهله دق خواهد کرد پایکوبی شده برپا همه جا؛ یا جدّاه... سرِ بازار پُر از مردِ تماشاچی بود وای...نامحرم و ناموس ِ خدا؛ یا جدّاه! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 زبانحال امام رضا علیه السلام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- کشته ما را کشتهٔ دور از وطن یابن الشبیب روضه خوانی کن برای جدّ من یابن الشبیب اشک میریزم برای لحظه ای که مانده بود سر به روی نیزه، رویِ خاک؛ تن یابن الشبیب تا که غارت شد عقیقش، شک ندارم میرسید- ناله هایِ "وا حسینا" از یمن یابن الشبیب با خبر بود از چنین داغی که وقتِ احتضار گفت: "لا یومَ کیومکْ" را حسن(ع) یابن الشبیب ضربهٔ شمشیر می آمد پس از زخم ِ زبان بعد از آن دشنام و حرف بد زدن یابن الشبیب ابتدا "خدّ التریب" و انتها "شیبُ الخضیب" دُور تا دُورش ملائک لطمه-زن یابن الشبیب تار و پودش سخت نیزه خورد و در گودال شد- وقتِ غارت؛ پاره پاره پیرهن یابن الشبیب نعلِ تازه پایِ مرکَب را قویتر میکند نامرتّب شد سراپایِ بدن یابن الشبیب مهربان بود و پذیرایِ هزاران زخم شد پیکرش شد عاقبت با خون کفن یابن الشبیب عمه جانم رفت و از داغ اسارت سالهاست کاملا سربسته میگویم سخن یابن الشبیب بی برادر، بی پسرها، بی برادرزاده ها پیر شد از یک شبه تنها شدن...یابن الشبیب رفت با داغِ عزیزانش پس از کوفه به شام سخت بود اینگونه ماندن در وطن یابن الشبیب! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در حمایت از فلسطین و تکریم شهادتِ 🏴🍃 آتشی در دلم افتاده و غم شد آغاز عطرِ یک لالهٔ پرپر شده می آید باز مردِ میدانِ شجاعت به زمین افتاده باز از حلقهٔ عشّاق نگین افتاده مقصدش مثل تمام شهدا شد آخر رفت در وادیِ دلدادگی آخر با سر هر که خواهانِ شهادت بشود مجنون است ماندگاریِ اهالیِ جنون در خون است نیمه شب عازم پرواز شد و جان میداد آسمانی شد و دل را به شهیدان میداد عاشقِ حق طلبی بود و مسیرش معلوم بود مانندِ ؛...قوی اما مظلوم رفت در نیمهٔ شب با ترورِ لامذهب دور از خاک وطن آمده جانش بر لب نامش آرامش ، نگرانش هست در جبههٔ حق تا به ابد جاویدان وای بر آن جریانی که خیانت ها کرد بر چنین مردِ جوانمرد جسارت ها کرد وای بر مکرِ نفوذی و به تدبیراتش لعنت الله علیه است یقیناً ذاتَش بینهایت دلمان سوخته! چونکه داریم- پیش از داغِ ، غم ِ داغ؛ تازه ست! چه آشوب شده احوالم هم سوخته قلبش به خدا از این غم دستِ صهیون شده لبریزِ جنایاتی سخت پس از این میشود آغاز مجازاتی سخت کُشت فرماندهٔ نام آورِ با تقوا را کُشت مهمانِ مجاهد وَ عزیزِ ما را مانْد دور از وطن و مقتل او شد تهران کارِ خونخواهی او هست به دستِ ایران گرچه در خونِ خودش غوطه ور و پرپر شد شک نکن پیکرِ اسلام مقاوم تر شد گرچه در خانهٔ ما آمد و مهمان جان داد پس از این سخت وَ قوی تر به نبرد امکان داد چشم داریم به آغازِ فراخوانِ لشکرِ فاطمیون، حیدریون، بسم الله... میدهد خاتمه بر ظلم و ستم؛ فتحِ قدس هست نزدیک به والله قسم فتحِ قدس! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت دختر سه سالهٔ امام حسین(ع) 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- غم تا قیامت هست معنایِ رقیه(س) جانم فدایِ قلبِ تنهایِ رقیه(س) ایکاش در آتش سپر بودم برایش تا در امان می مانْد موهایِ رقیه(س) لعنت بر آن چشمانِ غارتگر که زل زد بر گوشواره هایِ زیبایِ رقیه(س) از آن شبی که بیهوا از ناقه افتاد از آه پُر شد خواب و رؤیایِ رقیه(س) بسیار سنگین بود زنجیرِ اسارت بسیار خم شد قدّ و بالایِ رقیه(س) تاب و توان از عمه جانش رفت تا که... بر نیزه قران خوانْد بابایِ رقیه(س) دردش به جانم!.. گوشهٔ ویرانه ایکاش- من اشکِ غم می ریختم جایِ رقیه(س) با مهربانی خارها را می گرفتم ایکاش دانه دانه از پایِ رقیه(س) تا گریه می افتاد فوراً می سپردم چندین عروسک را به دنیایِ رقیه(س) آنقدر برده ارث از مادربزرگش خورده گره کارِ مداوایِ رقیه(س) از دستهای زجر(لع) سیلی خورد چونکه در کوچه سیلی خورده زهرایِ رقیه(س) از کربلا جا مانْد! پابوسیِ بابا- شد حاجتِ امروز و فردایِ رقیه(س) برگ‌ براتِ اربعینم مانده گریان... چشم انتظارِ مُهر و امضایِ رقیه(س)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت غریب مدینه، کریم آل طه 🍃🏴 هر چند در مقتل نوشته "سَم" شهیدش کرد من باورم این است که ماتم شهیدش کرد من معتقد هستم که زهرِ جعده(لع) یکباره... اما غم ِ بی مادری کم کم شهیدش کرد پُر بود گوشَش از صدایِ ضربهٔ سیلی آن ضربتی که روز و شب؛ هر دم شهیدش کرد رازی که از مادر میانِ سینه پنهان داشت هم سخت پیرش کرد و آخر هم شهیدش کرد از غربت بابا، سکوتِ مبهم ِ مادر... آن چهرهٔ غمدیدهٔ دَرهم شهیدش کرد آنها که عمری شاهدِ تنهایی اش بودند گفتند قبل از سَم، به قران غم شهیدش کرد نامش حسن(ع) بود و به سائل بسکه رغبت داشت بغض و حسادت!...کینهٔ عالَم شهیدش کرد کوچه، مغیره(لع)، نیشخندِ ممتدِ قنفذ(لع) عمری جراحت هایِ بی مرهم شهیدش کرد بر زخم های کهنه اش دائم نمک میریخت در خانه-همسر؛ بهترین مَحرم شهیدش کرد مِهرش چنان افتاد در ذرّاتِ زهری که ناچار، با شرمندگی، نم نم شهیدش کرد حرف نگفته، قاتلِ جانش شد و یک عمر خون جگر خورد و به ظاهر "سَم" شهیدش کرد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅    @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به تسلّای دلِ جاماندگان از اربعین 🍃🏴 کنجِ حرم انگار تنها جایِ ما نیست رفتند زائرها و حالِ ما چه حالیست... رفتند و ما ماندیم و یک آهِ نهانی حسرت به دل داریم! این دردِ کمی نیست با خاطراتش اشک می ریزیم هر شب جز خاطراتی شعله ور همدردمان کیست؟! قسمت نشد مشایه و داغش به دل مانْد گاهی نرفتن بدتر از صد زخم کاریست لعنت بر آن عصیانِ شیطان-زاده ای که با شوقِ بی حد اسم مان را خط زد از لیست رحمت بر آن نوکر که اربابش به او گفت: بار سفر بردار! این توفیق؛ حتمیست- -اجر تمام روضه هایت اربعین است مثل همیشه رفتنت امسال قطعیست امسال هم ما را حرم قابل ندانست عمریست جای ما به زیرِ قبّه خالیست غمگین نشسته، غبطه خواهد خورد و این است- حالِ دلی که بیقرار است و هواییست موکب به موکب میرود تا تلّ و مقتل اشکی که از چشمانمان هر لحظه جاریست باید کجا این درد را مرهم گذاریم؟! تکلیفِ ما جامانده هایِ کربلا چیست؟!... ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅    @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
ایکاش که با إذن و عنایاتِ رضا(ع) قسمت میشد یک سفرِ کرب و بلا یک نیم نگاه کاشکی می انداخت سلطانِ خراسان به گذرنامهٔ ما @marziyehatefi
🍃🏴 در آستانه اربعین حسینی؛ زبانحالِ 🏴🍃 چهل منزل پناه آورده ام از غم به تنهایی سراپا سوختم از ماتَمت هر دم به تنهایی قیامی را که تو آغاز کردی جاودان کردم ندیدم غیر زیبایی و دیدم غم به تنهایی تمام کاروان را دل-تسلی داده ام اما چهل روز است با داغ تو میگریَم به تنهایی غرورم را شکستند و به روی خود نیاوردم ولی پشتم شکست از کربلا کم کم به تنهایی چه زجری دارد اینکه بی برادر؛ بین نامحرم بمانَد یک زنِ غمدیده بی مَحرم... به تنهایی سرت بر نیزه و دستانِ من بسته! چکید اشکم- سرِ بازار رویِ معجرم؛ نم نم به تنهایی شبیه کوه از کوفه به شام ِ بی حیا رفتم- میانِ سلسله، در هلهله محکم... به تنهایی پس از کرب و بلا حال دلم هر روز بدتر شد تمایل داشت بعد از رفتنت قلبم به تنهایی دلم خوش بود در جان دادنم بالا سرم هستی رقم خورد آه... با پیراهنت مرگم به تنهایی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅    @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت حضرت خاتم الانبیا 🏴🍃 از جهلِ مادرزادیِ أعرابِ ناآگاه یک عمر هر لحظه کشید از عمق جانش آه مکرِ ابوسفیانِ لاکردار پیرش کرد مکری که ریشه داشت در مال و مقام و جاه از کینهٔ سنگیِ باباهایِ دختردار تا گورهای تنگ و سرد و ساکت و جانکاه از روزگارِ شب شده آزرده خاطر شد با دیدنِ لات و هبل در زیرِ نورِ ماه توحید را آورد و بت ها را به خاک انداخت آمد به همراهِ خدایِ عاشق و دلخواه خیلی محبت داشت بر امت! ولیکن شد جبرانِ مهربانی اش حرفِ بد و بیراه بردند تا بیراهه جریانِ خلافت را خون به جگر کردند او را فرقهٔ گمراه میخواست وقتِ جان سپردن، یک قلم-کاغذ میخواست بنویسد گفتند یک عده منافق؛ با لبی خندان امروز هذیان باز میگوید رسولُ الله(ص) طی شد میانِ بغض حتی احتضارش هم شد چشمهایش بسته با دلواپسی ناگاه! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅    @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅