eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
432 دنبال‌کننده
252 عکس
19 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🏴 زبانحال، در عزای 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی جای-جایِ بدنش رفته و ساییده شد نیزه ها آب-نداده پسرم را کشتند با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده روی پیشانی اش افتاده چه ردّ شمشیر لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک... به روی صورتِ زیبایِ خراشیده شده شیشۂ عمر علی اکبرِ(ع) من خورد زمین کمرم خم شده و... وای چه پاشیده شده می برم بینِ عبا دار و ندارِ خود را با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- دارد از جام ولایت باده می‌ریزد زمین ذره ذره داغِ فوق العاده می‌ریزد زمین شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش عضو عضوِ این پیمبر-زاده می‌ریزد زمین إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل قطره قطره میشود آماده می‌ریزد زمین پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را دانه دانه از دلِ سجاده می‌ریزد زمین از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است جویِ خون از پیکری افتاده می‌ریزد زمین گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق با نسیمی، با تکانی ساده می‌ریزد زمین می‌رساند با سرِ زانو خودش را یک پدر اشک از چشمانِ یک دلداده می‌ریزد زمین می‌رود با دست لرزان...دارد از بین عبا تکه تکه پیکرِ شهزاده می‌ریزد زمین! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- این جوانِ با جنم آیینهٔ پیغمبر است یک نفر در ظاهر اما باطناً یک لشکر است با تواضع میگذارد بوسه بر دستانشان قوّت قلب حسین(ع) و نورِ چشم مادر است دشت با صوتِ اذانش میشود غرق نماز جذبهٔ «ألله أکبر» گفتنش نام آور است خواب از چشمش گرفته لذّت و شوق نبرد بسکه مانند عمو عباسِ(ع) خود جنگاور است با زره، خوش قدّ و بالا پیش بابا راه رفت گفت دشمن با خودش این دلبریِ آخر است شبه پیغمبر(ص) به میدان رفت و بسم الله گفت جانِ او در یاوریِ از پدر شعله ور است هر که شد با تیغ برّانش مواجه لال شد ضربه های آخرش از ضرب اول بدتر است وای از وقتی که مرکب راه را رفت اشتباه زد به قلب دشمن و ای وای قلبم مضطر است نیزه ها و تیرها و عقدهٔ شمشیرها عشقِ لیلا(س) بر زمین افتاده بی بال و پر است از رمق افتاده پایش! تار می بیند حسین(ع) اینکه افتاده به خاک آیا علیِ اکبر(ع) است؟! در مسیرش جمع کرده تکه تکه از پسر این پدر داغِ جوان دیده؛ خمیده-پیکر است میگذارد لحظه ای صورت به صورت؛ بیقرار شد خضاب ازخون،محاسن!چشم اربابم «تر» است ریخت با گریه عصای پیری اش را در عبا زینب(س) آمد! آن طرف در خیمه روز محشر است! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅