eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
433 دنبال‌کننده
252 عکس
19 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🍃 نذر شهادت اوّل مظلوم عالم 🍃🏴 اگر قصد خدا خلق امامُ ٱلعالمین باشد دقیقا کعبه باید نقطهٔ ثقل زمین باشد رکوعش کوه بخشش بوده وقتی روی انگشتر کسی چون حاتم طایی رکابش را نگین باشد عقیل از هرم آتش باورش می شد علی(ع) باید که در تقسیم بیت المال سرشار از یقین باشد غمش را ریخته در عمق چاه ِ بغض وقتی که گلویش زخمی از صد استخوان آتشین باشد تصور کن دل از نیش زبان پُر باشد و عمری به جای یار، خیل ِ مارها در آستین باشد نمکدان را شکستند و نمک بر زخم پاشیدند کمک کردند امامی سال ها خانه نشین باشد مصادف شد شهادت با نزول وحی این یعنی؛ به این قران علی(ع) باید امیرالمؤمنین باشد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر امامزادۂ واجب التعظیم 🍃🏴 یا ذَالکِرامةِ والنِّعَم، سیدالکریم(ع) آیینه دارِ لطف و کرم، سیدالکریم(ع) عبدالعظیم هستی و در وصف شأن تو باید که محتشم بشَوم سیدالکریم(ع) در مستجاب کردنِ حاجات سال هاست هستی همیشه پیش-قدم سیدالکریم(ع) هر کس که زائرت شده گفته ست با یقین بُرد از دلم چه غصّه و غم سیدالکریم(ع) این است از علائم ِ سائل پذیری ات هم سیدالرّحیمی و هم سیدالکریم(ع) مشهد شده ست حجّ فقیران و باز هم؛ شد کربلایِ قوم ِ عجم سیدالکریم(ع) امشب شبی امام ِ حسن(ع) خوانده در بقیع ای صاحب ِ ضریح و حرم سیدالکریم(ع) همناله با امام ِ دهم اشک ریختی در روضه های مشک و علَم سیدالکریم(ع)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
در چشم تو آفتاب را می بینم تا خانهٔ آیینه شود آیینم راهم بده مثل جابر بن حیّان در حوزهٔ صادقیّه ات بنشینم! #سلام_بر_امام_جعفرصادق #عرض_تسلیت #مرضیه_عاطفی_سمنان @marziyehatefi
🏴🍃 نذر شهادت جانسوزِ رئیس مذهب تشیّع 🍃🏴 منسبِ ذرّیۂ خیرالنّسا را داشتی صادقانه سیرۂ شیرِ خدا را داشتی در تمام ِ عمر، غیر از مسجد و درس و حدیث حضرتِ شیخ الائمه! تو کجا را داشتی؟! شد حسینیّه تمام ِ خانه ات... با جان و دل روضه میخواندی و داغ ِ کربلا را داشتی هم محرّم، هم تمام ِ ماه هایِ سال را یادِ جدّت بودی و حالِ عزا را داشتی اشک، جاری میشد از چشمانِ تو بی اختیار داغ ِ سقّا و غم ِ «أدرک أخا» را داشتی عدّه ای نامرد با پایِ پرهنه بردَنت در گلویت آه و بغض ِ بیصدا را داشتی خورد شعله با جسارت بر سر و انگشتِ تو خوب شد آقا به پیکر این دو تا را داشتی جان سپردی کنج بستر، پیکرت غارت نشد لااقل پیراهن و بر تن عبا را داشتی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت امام ِ جوانم 🍃🏴 سیاهی رفت چشمانت، زبانم از سخن افتاد شنیدم مقتلت شد خانه، اشک از چشم من افتاد نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت: برایت آب آوردم، بنوشش از دهن افتاد چه مکّارانه «أمّ الفضل» میشد «جعده» ای دیگر همین که زهر نوشیدی دلت یادِ حسن(ع) افتاد تداعی شد برای من سر بازارِ شهر شام صدایِ هلهله تا بر لبِ یک عدّه زن افتاد تنت در سایۂ بالِ کبوتر ها و عاشورا؛ به دستان یزیدی ها عبا و پیرهن افتاد تو کنجِ حجره جان دادی و امّا گوشۂ گودال حسینِ(ع) تشنه لب بر خاک ها دور از وطن افتاد تنت میسوخت روی بام زیرِ آفتاب آقا دلم آتش گرفت و یاد شاهِ بی کفن افتاد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر صبر و بصیرتِ 🍃🏴 ای به آقایی ملقّب، یامُعزّالمؤمنین نام ِ تو ذکرِ مجرّب، یامُعزّالمؤمنین نزد ِ سائل ها کریم و در هیاهویِ نبرد؛ از جنم هستی لبالب، یامُعزّالمؤمنین محض ِ یاری دادنت حق می کند لشکرکِشی می نشینی تا به مَرکب، یامُعزّالمؤمنین با غضب ابرو گره کردی جمل شد تار و مار دشمنت افتاد در تب، یامُعزّالمؤمنین خوش درخشیدی! علی(ع) احسنت گفت و در دلش یادِ خیبر بود و مرحب، یامُعزّالمؤمنین صلح تو اوجِ بصیرت بود و سر تا پا قیام صبرِ تو ناجیِ مذهب، یامُعزّالمؤمنین شک ندارم پیش از هر خطبه های خود حسین(ع) گفته در آغازِ مطلب... یامُعزّالمؤمنین ضربۂ شمشیرِ قاسم(ع) شد کُشنده، چون بر آن حک شده با دست زینب(س)، یامُعزّالمؤمنین! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت اسوۂ صبر و بصیرت 🍃🏴 کینهٔ جنگِ جمل تاب و‌ توانت را گرفت جرعه جرعه زهر آقاجان امانت را گرفت در همان ثانیه های اوّل افطار بود زهر اثر کرد و تکلّم از زبانت را گرفت حجره شد مقتل برایت! سوخت سر تا پای تو تشت را آورد زینب(س)؛ خون دهانت را گرفت پاره پاره از جگر می ریخت و با لرزش ِ دست هایش؛ لرزش ِ در بازوانت را گرفت خون به خوردِ شال سبزت رفت و تار و پودِ آن ضجّه زد! افتاد...دستِ مهربانت را گرفت روزه بودی سهم لبهایت به جای آب شد؛ آهِ جانسوزی که عمقِ استخوانت را گرفت یارِ خانه مار شد در آستینت عاقبت؛ زهرِ خود را ریخت! نور از دیدگانت را گرفت زهر در ظاهر! ولیکن در حقیقت سال ها لحظه لحظه ماجرای کوچه، جانت را گرفت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت مظلومانۂ 🍃🏴 دلم میسوخت از داغت، غزل را شعله ور میگفت تو را تنهاترین سردارِ بی یار و سپر میگفت فدای غربتت آقا که حتی همسرت جعده(لع) جوابِ هر سلامت را به همراهِ تشر میگفت به یادت بود مادر بهترین «ألعفو» هایش را برای تک تکِ همسایگان شب تا سحر میگفت تمام عمر بغضی در گلویت بود و هر لحظه نگاهت از هجوم ِ آتش و از میخِ در میگفت شنیدم یک حرامی زاده روی منبرِ جدّت زبانم لال! پیش چشم تو سبّ پدر میگفت تو مشغول نماز و بیهوا سجّاده را دستی- کشید از زیرِ پایت! روضه خوان با چشم تر میگفت دلت از داغ پنهانی که در خود داشت با سرفه؛ به تکّه تکّه های غرقِ در خونِ جگر میگفت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر ساحت مقدس 🍃🏴 از دستهای تو گرفتم حاصلم را از آستانِ قدس تو آب و گِلم را سلطانِ رأفت هستی و گفتی از این صحن بیرون نخواهم کرد هرگز سائلم را حینِ ورودم در حرم میگفتی ایکاش شیخ طبرسی دوست دارم دعبلم را می آیم از آرامش ِ باب ٱلجوادت(ع) قابل بدان پابوسیِ ناقابلم را فریاد خواهم زد شبی پایِ ضریحت اینکه به عشقت در دو عالم مایلم را بی سرپناهم، چند سالی می شود که آورده ام دورِ حریمت منزلم را آقا گره افتاده در کارم...نگاهی... حل کن تو را جانِ جوادت(ع) مشکلم را جاری شد اشکم تا که کردی نقش ِ بر آب در صحنِ گوهرشاد، غم هایِ دلم را! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت حضرت 🍃🏴 خودش تنها خبر از داغ های بیکرانَش داشت که مانند علی(ع) خنجر میانِ استخوانش داشت امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر بلا و خونِ دل، در لقمه هایِ خشکِ نانش داشت به خود از درد می پیچید و لب رو به کبودی رفت به جای آب، زخم ِ زهر وقتی در نهانش داشت سیاهی رفت چشمانش! چه محکم بر زمین خورد و به یاد کوچه، «وا أُمّاه» بر آهِ دهانش داشت دلِ سرداب شد آشوب، موج ِ گریه راه انداخت سحر شد...آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت عرق می ریخت و از حال رفت و سخت می لرزید جگر می سوخت از زهری که قصدِ سلبِ جانش داشت به مهدی(عج) خیره شد با اشک، در بین نفس هایش فشاری دردمندانه به رویِ بازوانش داشت اگر چه عسکری؛ اما حسن(ع) بود و دم ِ آخر گمانم ذکر «لا یومَ کَیومَکْ...» بر زبانش داشت به یاد ظهر عاشورا، به یاد شام و ویرانه دم ِ آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت پسر پیش پدر در کربلا...اما به سامرّا؛ پدر پیش پسر جان داد! سر بر زانوانش داشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت امام ِ جوانم 🍃🏴 سیاهی رفت چشمانت، زبانم از سخن افتاد شنیدم مقتلت شد خانه، اشک از چشم من افتاد نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت... برایت آب آوردم، بنوشش از دهن افتاد چه مکّارانه «أمّ الفضل» میشد «جعده» ای دیگر همین که زهر نوشیدی دلت یادِ حسن(ع) افتاد تداعی شد برای من سر بازارِ شهر شام صدایِ هلهله تا بر لبِ یک عدّه زن افتاد تنت در سایۂ بالِ کبوتر ها و عاشورا؛ به دستان یزیدی ها عبا و پیرهن افتاد تو کنجِ حجره جان دادی و امّا گوشۂ گودال حسینِ(ع) تشنه لب بر خاک ها دور از وطن افتاد تنت می سوخت روی بام زیرِ آفتاب آقا دلم آتش گرفت و یاد شاهِ بی کفن افتاد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت امام خیمه نشین 🍃🏴 در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد بعد از پدر پشت و پناهِ عمّه زینب(س) شد آتش کشیدند و به غارت رفت هر چه بود بسکه هجوم آورده؛ خیمه نامرتّب شد روز دهم با رأس ِ بر نیزه به پایان یافت قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد میدید عمّه در شلوغیِ سرِ بازار با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت با خطبۂ جانانه اش ناجیِ مذهب شد سی سال گریه کرد هر جا آب را می دید تا که به «سیدّالبُکا» آقا ملقّب شد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت غریبانۂ سلطانِ رأفت 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را زهرا(س) مهیّا کرد خرمایِ عزایت را قلبش چه تیری میکشید و بیقرارت شد بر کنج حجره میکشیدی تا که پایت را زهری که از انگورهای لعنتی خوردی بالا نمی آورد از سینه صدایت را از درد پیچیدی به خود، جانت به لب آمد سر داد مادر نالۂ «جانم فدایت» را جان جوادت(ع) باز کن با رأفتی سرشار آن چشم های تا ابد مشکل گشایت را دست أباصلت از غمت بر سینه اش میخورد دور و برِ تو داشت با گریه هوایت را لب های تو یخ کرده بود و سخت می لرزید امّا نمیکردی رها ذکر و دعایت را ¤ در آخرین لحظات، با جدّ غریبِ خود- گفتی به یادم هست داغِ کربلایت را شد قاتل جانم همان دستی که در گودال انگشترت را برد و بعد از آن عبایت را! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت جوانترین امام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- اشک میریزم و رسیده بلا از غمت حال ِ روضه شد برپا جعدۂ ثانی آمد و آخر- فتنه لاجرعه ریخت زهرش را گُر گرفتی و گوشۂ حجره دومین مجتبی شدی به خدا آهِ تو بین هلهله گم شد اثرِ زهر در تو شد پیدا رفت و کل می کشید أمّ الفضل(لع) بر زمین تا که می کشیدی پا جگرت سوخت و شدی تشنه بیهوا چنگ میزدی به عبا نفَسَت سرد و إرباً إربا شد یا علي اکبرِ امام-رضا(ع) پیکرت روی بام و پای دلم رفته تا قتلگاهِ کرب و بلا! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در آستانۂ ماه محرم 🍃🏴 شیرین ترین عصارهٔ غم را بیاورید اذن از ازل گرفته، عدَم را بیاورید «باز این چه رستخیر عظیم است» باز هم- آمد ندا... کتیبهٔ غم را بیاورید هنگامهٔ سرودنِ ترکیب-بند شد ای شاعران دوات و قلم را بیاورید آدم میانِ سجده، بحقّ ٱلحسین(ع) گفت با اشکِ چشم، ذکرِ قسَم را بیاورید با جملهٔ «دخیلکَ یا شاهِ علقمه» ای لوتیانِ شهر، علَم را بیاورید بر پرچم ِ عزا، دو سه بوسه به قصد شُکر حالا به سمتِ روضه قدم را بیاورید «هیهات منَ ٱلذله» بگویید و باز هم دخلِ تمامِ ظلم و ستم را بیاورید چایی که دم کشید به دستانِ فاطمه(س) مثل قدیم، ذکرِ دو دم را بیاورید با احترام و عرض ادب، با وقارِ خاص نام‌ مخدّراتِ حرم را بیاورید سینه زنان رسیده، بگویید یاحسین(ع)- نوکر شدیم! لطف و کرم را بیاورید! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت حضرت سیدالساجدین 🏴🍃 غرقِ تب! افتاد از تاب و توان بعد از پدر شد نگهدار و پناه کاروان بعد از پدر دست بر مویِ پریشان رقیه(س) میکشید بود دستانش امیدِ کودکان بعد از پدر اشکِ پنهانی او را دیده بود و گشت و گشت مثل پروانه به دورِ عمّه جان بعد از پدر گر چه دستش بسته بود اما کماکان غیرتی شد سپر در پیش چشم دیگران بعد از پدر خطبه اش جنگِ مجسّم بود و هر ثانیه داد- کاخ دشمن را چنان محکم تکان بعد از پدر «أشهدُ أنّ علی(ع)»...داغِ برادر تازه شد... شد پریشان-حال هنگام اذان بعد از پدر خورد با بغض ِ گلو! دلتنگ! با چشمان خیس هر کجا که بر دهان بگذاشت نان بعد از پدر یادِ آن لب های خشک و پیکرِ در بوریا... سال ها در خلوتش شد روضه خوان بعد از پدر! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅