eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
32.7هزار ویدیو
299 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
وظیفه مادر 3.mp3
1.11M
👤 استاد 🔖 نسلی که درست کردی ... 👼🏻کانال واحد کودک مؤسسه مصاف (قندِ عسل) @Masafe_akhar
✨ آیت الله بهاء الدینی ✍حکایت است که روزی در باغی پیاده روی می‌کردند که گوشه عمامه‌شان به شاخه درختی گیر می‌کند و موجب تحریک زنبورها از داخل کندوی عسل می‌شود. در آن روز، 19 نیش زنبور بر سر و صورت ایشان نقش می‌بندد که شدتش به حدی بوده که موجب ضعف عمومی بدن ایشان می‌شود و به سه روز تعطیلی درس می‌انجامد.» ایشان چندی بعد درباره این حادثه به ظاهر ناگوار فرمود: «حادثه آن روز خوب بود و برای ما خیر عظیمی داشت. خدا چنین خواست تا بیماری سختی که داشتیم، به وسیله نیش زنبورها درمان شود.» روزی نیز در محضرش سخن از شعر و شاعری شد، فرمود: «بنده اشعار زیادی درباره اهل بیت علیهم السلام و به‌ویژه شخصیت امیرالمومنین (ع) شنیده‌ام؛ ولی برای بنده هیچ شعری به اندازه شعر شهریار جذابیت نداشته است. به همین دلیل برایش دعا کردم و دیدم که برزخ را از او برداشتند.» همچنین مدتی در قنوت نمازش تنها دعای «اللهم کُن لولیک ... » را می‌خواند. وقتی علت را پرسیدند، فرمود: حضرت پیغام دادند در قنوت برای من دعا کنید. ✍ @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥روایتی از حضرت نوح بعد از آنکه حضرت نوح نفرین کرد و همه کفار غرق شدند ، فرشته ای در پیش او ظاهر شد . شغل نوح کوزه گری بود، کوزه هائی از گل درست می کرد . فرشته کوزه ها را از نوح می خرید و همانجا آنها را می شکست . نوح ناراحت شد و اعتراض کرد . فرشته گفت: من آنها را خریده ام و اختیارش را دارم . نوح گفت: من صانع آن هستم . فرشته گفت: کوزه هایی ساخته ای نه اینکه خلق کرده ای من که آن را می شکنم تو ناراحت می شوی چطور نفرین کردی که این همه خلق خدا هلاک گردند؟ ! بعد از این قضیه آنقدر گریه کرد که نامش نوح گردید . 📙داستانهای پراکنده از آثار شهید دستغیب، ج ۲، ص ۳۷ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی تو بهار قسمت مردم نمی‌شود هادی اگر تویی کسی گم نمی‌شود 🏴شهادت امام هادی(ع)تسلیت : 🌷 @Masafe_akhar
امام هادی علیه السلام: إنَّ اَللَّهَ جَعَلَ اَلدُّنْيَا دَارَ بَلْوَى وَ اَلْآخِرَةَ دَارَ عُقْبَى وَ جَعَلَ بَلْوَى اَلدُّنْيَا لِثَوَابِ اَلْآخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوَابَ اَلْآخِرَةِ مِنْ بَلْوَى اَلدُّنْيَا عِوَضاً خداوند، دنیا را سرای بلا و آزمایش و آخرت را سرای ابدی قرار داده است و گرفتاری دنیا را سبب پاداش آخرت ساخته و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است. تحف العقول ج1 ص483 @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️علت نزول انسان از بهشت به دنیا 🎙 به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان!» لبخند زد. پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد» پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام» با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.» پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟» پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز !!!» ✍ @Masafe_akhar
🌸✨🌸 📡كانال ⚜ ذکر صالحین ⚜ 👌رفع چشم زخم 🔰از فضل بن عمر نقل است که مردی از شیعیان نزد امام صادق علیه السلام آمد و از چشم زخمی که بر اهلش آمده شکایت کرد و گفت : 🔰شکم و بدن و سر خانواده ام درد کرده و تمامی شب فریاد می زنند و ما از صدای او درد می کشیم بر ما منت گذاشته تعویذی برای ما بیان کنید 🔰 حضرتش فرمود زمانیکه نماز واجبت را خواندی دو دست خود را کاملا به سوی آسمان کن و با حالت خشوع کامل بگو : 📢 أَعُوذُ بِجَلَالِكَ وَ قُدْرَتِكَ وَ بَهَائِكَ وَ سُلْطَانِكَ مِمَّا أَجِدُ يَا غَوْثِي‏ يَا اللَّهُ يَا غَوْثِي يَا رَسُولَ اللَّهِ يَا غَوْثِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا غَوْثِي يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ أَغِثْنِي أَغِثْنِي 📢سپس دست راست خود را بالی سرت مسح کن و بگو : 📢 يَا مَنْ سَكَنَ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ سَكِّنْ مَا بِي بِقُوَّتِكَ وَ قُدْرَتِكَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَكِّنْ مَا بِي @Masafe_akhar
📚دست بالای دست بسیار است بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم متوکل فکر همه جا را کرده بود و می خواست به گونه ای ماهرانه آبروی امام را بریزد. به شعبده باز هندی گفت: - می توانی کاری بکنی که علی بن محمد کنف شود؟! - چه جور کاری؟ - نمی دانم! هر کاری که می توانی انجام بده تا سرافکنده شود. اگر چنین کنی، هزار دینار به تو می دهم. شعبده باز از شنیدن پاداش «هزار دینار» دست و پای خود را گم کرد. پول چنان او را سرمست کرده بود که سر از پا نمی شناخت. نقشه اش را به متوکل گفت. متوکل قهقهه سر داد و گفت: - آفرین، آفرین بر تو! ببینم چه می کنی! به دستور شعبده باز نان های سبکی پختند و سر سفره ی ناهار گذاشتند. از امام دعوت کرد برای صرف ناهار به قصر بیاید. وقتی امام وارد شد و سر سفره نشست، شعبده باز کنار امام نشست و منتظر ماند. بفرمایید. بخورید. بسم الله. امام به محض این که دست به سوی نان دراز کرد، شعبده باز با حرکاتی عجیب و تکان دادن دست هایش، نان را به عقب پرتاپ کرد. حضرت دست به سمت نان دیگری دراز کرد. دوباره نان به هوا بلند شد و عقب تر افتاد. این کار سه بار تکرار شد. حاضران که از درباریان و دوستان متوکل بودند، از خنده روده بر شده بودند و نیششان تا بنا گوش باز بود. امام فهمید هدف چیست. آن گاه برخاست و همه را از نظر گذراند. آن گاه به شیر نری که یال و کوپال مهیبی داشت و روی پشتی نقش بسته بود، اشاره کرد و گفت: - او را بگیر. امام به شعبده باز اشاره کرد. شیری واقعی و خشمناک از پشتی بیرون جهید و به شعبده باز حمله کرد. این کار به قدری با سرعت انجام شد که امکان حرکتی به هیچ کس نداد. شیر درنده او را درید و خورد. سپس به جای اولش بازگشت و دوباره به پشتی نقش بست! برخی از حاضران از دیدن صحنه ی وحشتناک خورده شدن شعبده باز توسط شیر، نزدیک بود قالب تهی کنند. چند نفری غش کرده بودند. گروهی زبانشان بند آمده بود و نمی دانستند چه بگویند. اصلا انتظارش را نداشتند و آنچه را دیده بودند، باور نمی کردند. متوکل که اوضاع را خراب دید، برخاست و به حضور حضرت آمد و عرض کرد:ای علی بن محمد! حقا که تو از او شعبده بازتری! آفرین! خواستیم مزاح کرده باشیم. حال بنشین غذایمان را بخوریم. واقعا که دست بالای دست بسیار است! - به خدا قسم! شعبده بازی نبود. این، قدرت خدا بود و دیگر هیچگاه شعبده باز را نخواهید دید. وای بر متوکل! آیا دوستان خدا را به دشمنانش می فروشی؟ آیا دشمنان را بر ما ترجیح می دهی؟! امام این سخنان را گفت و رفت. خون شعبده باز روی زمین ریخته بود و حاضران هنوز به حال عادی باز نگشته بودند؛ حتی از نزدیک شدن به عکس بی جان شیر وحشت داشتند. بحارالانوار، ج 50، ص 147 - 146 @Masafe_akhar
🍀 فریاد رسی در قبـر شبلی نقل نموده است : من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب دیدم ،از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟ گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصی دادی ؟ گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانی به فریادت برسم. آثار و برکات صلوات ص۱۳۱ ‌‌ @Masafe_akhar
📚امام هادی علیه السلام و شعری همچون ذوالفقار بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم حضرت امام علی النقی علیه السلام در زندگی پربرکت خویش تلاش می‌ کردند تا از هر فرصتی، برای بیدار نمودن وجدان‌ های خفته در جهت ترویج معارف ناب اسلامی بهره ببرند . شعر ملکوتی امام هادی علیه السلام در مجلس متوکل عباسی، تأثیری همچون شمشیر امیرالمونین علی علیه السلام در نبرد احزاب داشت. آن حضرت، آنچنان در این شعر، استوار و قاطع سخن گفتند که اشک متوکل عباسی جاری شد و از گریه متوکل، همه حاضران در مجلس نیز به گریه افتادند و در ادامه متوکل منقلب شد و کاسه شراب را شکست. ابن جوزى نویسنده اهل سنت مى نویسد: یك بار از امام هادى علیه السلام نزد متوكل بدگویى كردند كه در منزل او اسلحه و نوشته ها و چیزهاى دیگرى است كه از شیعیان او در قم به او رسیده و او در پى تهاجم بر دولت است . متوكل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام علیه السلام هجوم بردند ولى چیزى به دست نیاوردند، آنگاه امام علیه السلام را در اتاقى تنها دیدند كه در به روى خود بسته و جامه اى پشمین به تن دارد و بر زمینى شن فرش نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است . امام علیه السلام را با همان حال نزد متوكل بردند و به او گفتند: در خانه اش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم كه قرآن مى خواند. متوكل چون امام هادی علیه السلام را دید، عظمت و هیبت امام او را فراگرفت و بى اختیار ایشان را احترام كرد و در كنار خود نشاند، و جام شرابى را كه در دست داشت به آن حضرت تعارف كرد. امام علیه السلام سوگند یاد كرد كه: « گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است ، مرا معاف دار» او دست برداشت و گفت : شعرى بخوان ! امام علیه السلام فرمود: من شعر كم از حفظ دارم . گفت : باید بخوانى . امام علیه السلام این اشعار را خواند: باتو على قلل الأجبال تحرسهم غلب الرجال فما أغنتهم القلل و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم فاودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا ناداهم صارخ من بعد دفنهم أین الأساور و التّیجان و الحلل أین الوجوه التى كانت منعمّة من دونها تضرب الاستار و الكلل فاءصفح القبر عنهم حین سائلهم تلك الوجوه علیها الدّود تنتقل «شاهان بر قله كوهسارها شب را به روز آوردند، در حالى كه مردان نیرومند از آنان پاسدارى مى كردند، ولى قله ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند. آنان پس از مدت ها عزت از جایگاه هاى امن به زیر كشیده شدند و در گورها جایشان دادند. چه منزل بد و ناپسندی! پس از آنكه به خاك سپرده شدند، فریادگرى فریاد برآورد: كجاست آن دست بندها و تاج ها و لباسهاى فاخر؟ كجاست آن چهره هاى در ناز و نعمت پرورش یافته كه به احترامشان پرده ها مى آویختند؟ بارگاه و پرده و دربان داشتند. گور به جاى آنان پاسخ داد: بر آن چهره ها هم اكنون كِرم ها راه مى روند. اكنون كِرم ها بر سر خوردن آن چهره ها با هم مجادله مى كنند. آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولى امروز آنان كه خورنده همه چیز بودند، خود خوراك حشرات و كرم هاى گور شده اند». دهمین امام روشنایی و هدایت علیه السلام با خواندن این اشعار كه متوكل انتظار آن را نداشت بزم خلیفه را دگرگون كرد. مسعودى مى نویسد: متوكل و تمام حاضران گریستند و آنگاه متوكل دستور داد بساط شراب را برچیدند و سپس چهارهزار درهم به امام علی النقی علیه السلام داد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند. ولادت دهمین گلبرگ آسمانی، آیینه‏ی عصمت، هادی امّت، اسوه‏ی مجد و شرافت، نیای انسانیت، نای پرخروش ولایت، ناخدای کشتی هدایت، حضرت امام هادی علیه‏السلام بر پیروان ولایت خجسته باد منبع: مروج الذهب ، ج 4، ص 11؛ نورالابصار، ص 166؛ تذكرة الخواص ، ص 361؛ وفیات الاعیان ، ج 3، ص 272؛ مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج 1، ص 232. ( برگرفته شده از کتاب «چهره هاى درخشان چهارده معصوم علیهم السلام»، سید عبدالله حسینى دشتى) @Masafe_akhar
🔴ذكري كه توفيقات سلب شده را باز ميگرداند ✍استاد فاطمي نيا: ماه رجب ، ماه توبه است. يكي از اذكاري كه اگر به معناي آن توجه كنيم بسيار موثر است ، ذكر " يا مُقيل العَثَرات" است.(اي خدايي كه لغزش ها را اقاله ميكند و ناديده ميگيرد ) ما خدايي داريم كه بسيار مهربان است و گناهان ما را اقاله ميكند ، اقاله ي لغزش ها به اين معناست كه اگر پشيمان شويم و توبه كنيم ، خداوند با ما طوري معامله ميكند مثل اينكه گناهي مرتكب نشده ايم! گاهي مواقع دراثر گناه ، بعضي توفيقات از انسان سلب ميشود ؛ اگر اين ذكر را با توجه و حضور قلب در قنوت يا سجده خود بگويد، توفيقات بازميگردد. : 🌷 @Masafe_akhar
💕در «ترک الاطناب» ابن القضاعی آمده که پیامبر(ص) فرمود: در میانِ بنی‌اسرائیل مردی سیه‌دل و گناه‌کار بود، روزی سگی را بر لبِ چاهی تشنه یافت که از تشنگی زبان بیرون آورده بود. آن مرد به درونِ چاه رفت و کفش‌های خود را پر از آب کرد و به سگ داد، خداوند به پیامبرِ زمان وحی فرستاد به آن مرد بگو: به‌خاطر این مهربانی ات هر چه کرده بودی بخشیدم. مردی از یارانِ آن حضرت برخاست و گفت : آیا ما را نیز به‌خاطرِ چهارپایان مزد دهد؟ پیامبر(ص) فرمودند: فی کلِّ کبد حرّی أجرٌ در هر جگرِ تافته ای مزدی هست. حدیثِ «در هر جگرِ سوخته مزدی هست» سرمشقی بوده برای عرفا و اندیشمندان برای ترحّم و مهربانی به حیوانات @Masafe_akhar
⚜ ذکر صالحین ⚜ 🔴کرامت و احترام ملائک به مومن در هنگام مرگ 🌹رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هنگامی که خداوند از بنده اش راضی شد،به عزرائیل می فرماید: ♻️از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور، آنچه که از اعمال انجام داده کافی است. 🌸 من او را امتحان نمودم، او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است یافتم. ☘عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخه های گل و دسته های ریشه دار گل زعفران است، 🌟 از بارگاه الهی به زمین نزول می کنند و نزد آن بنده صالح می آیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت می دهند که دیگری به چیز دیگر بشارت می دهد. 🌷در آن هنگام فرشتگان با شاخه های گل و دسته های زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی می ایستند (تا جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند). 🔥هنگامی که ابلیس که رئیس شیطان ها است، آن منظره را می بیند، دو دستش را بر سر نهاده و فریاد و نعره می کشد! ⚡️پیروان او وقتی او را این گونه وحشتزده می نگرند، می پرسند: ای بزرگ ما! مگر چه حادثه ای رخ داده است؟ که چنان بر افروخته شده ای؟. 🔥ابلیس می گوید: مگر نمی بینی که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، 💥 شما در مورد گمراه کردن او کجا بودید!!؟؟ ☄آنها می گویند: ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد... 🔅🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷🔅 📙جامع الاخبار، مطابق بحار، ج 6، ص 161 @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
⭕️ 🔸پيامبراکرم (ص): 🔹منْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْر مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ‏ء 🔹هر كس سنت نيكويى را بنا نهد،اجر آن و اجر همه عمل ‏كنندگان به آن عمل تا روز قيامت براى اوست، بدون اينكه از اجر آنان كم گردد/کافی(ط-الاسلامیه) ج ۵، ص ۹ @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
Part04_محمد پیامبری برای همیشه.mp3
10.67M
فصل چهارم: اجتهاد سرگردان، جهاد بی هدف @Masafe_akhar
در زمان عضد الدوله دیلمی مرد ناشناسی وارد بغداد شد و گردن بندی را که هزار دینار ارزش داشت در معرض فروش قرار داد؛ ولی مشتری پیدا نشد. چون خیال داشت به مکه سفر کند، دنبال مردی امین می‌گشت تا گردن بند را به وی بسپارد. مردم عطاری را معرفی کردند که به پرهیزکاری معروف بود. گردنبند را به رسم امانت نز او گذاشت و به مکه رفت. در مراجعت مقداری هدیه برای عطار آورد. چون نزدش رسید و هدیه را تقدیم کرد، عطار خود را به ناشناسی زد و گفت: من تو را نمی شناسم و امانتی نزد من نگذاشتی. سر و صدا بلند شد، مردم جمع شدند و او را از دکان عطار پرهیزکار بیرون کردند. چند بار دیگر نزد او رفت؛ اما جز ناسزا چیزی از او نشتید. کسی به او گفت: حکایت خود را با این عطار، برای امیر عضد الدوله بنویس حتما برایت کاری میکند. نامه ای برای امیر نوشت و عضد الدوله جواب او را داد و متذکر شد که سه روز متوالی بر در دکان عطار بنشین، روز چهارم من از آن جا می‌گذرم و به تو سلام می‌دهم، تو فقط جواب سلام مرا بده. روز بعد مطالبه گردن بند را از او بنما و نتیجه را به من خبر بده. روز چهارم امیر با تشریفات مخصوص از در دکان عطار عبور کرد و همین که چشمش به مرد غریب افتاد، سلام کرد و او را بسیا احترام کرد. مرد جواب امیر را داد، امیر از او گلایه کرد که به بغداد می‌آیی و از ما خبری نمی گیری و خواسته ات را به ما نمیگویی، مرد غریب پوزش خواست که تاکنون موفق نشده‌ام عرض ارادت نمایم. عطار و مردم در شگفت بودند که این ناشناس کیست. عطار مرگ را به چشم می‌دید. همین که امیر رفت، عطار رو به آن ناشناس کرد و پرسید: برادر! آن گردن بند را چه وقت به من دادی؟ آیا نشانه ای داشت؟ بار دیگر بگو شاید یادم بیاید. مرد نشانی‌های امانت را گفت، عطار جست و جوی مختصری کرد و گردنبند را به او داد و گفت: خدا می‌داند فراموش کرده بودم. مرد نز امیر رفت و جریان را برایش نقل کرد. امیر گردنبند را از او گرفت و به گردن مرد عطار آویخت و او را به دار کشید و دستور داد در شهر جار بزنند: این است کیفر کسی که امانتی بگیرد و بعد انکار کند. پس از این کار عبرت آور، گردنبند را به او رد کرد و او را به شهرش فرستاد. 📙پند تاریخ 202/1 ؛ به نقل از: المستطرف 118/1. @Masafe_akhar
✨﷽✨ ✍خداوند می فرماید: «اگر ذهن خود را روی من متمرکز نگاه داری، من تو را در آرامش کامل نگاه خواهم داشت.» دقت کنید که این راه رسیدن به آرامش کامل است. چگونه؟ افکارتان را تنها روی خداوند متمرکز نگاه دارید. به صداهایی که در ذهن تان در حال پخش هست توجه نکنید، افکاری مثل، ای کاش فرزندم سر به راه شود یا اگر از کارم اخراج شوم، چه بلایی بر سرم خواهد آمد؟ یا امکان ندارد که بتوانم از شر این بیماری خلاص شوم، نباید روزتان را با چنین افکاری سپری کنید. هنگامی که روی چنین افکاری متمرکز می شوید، ممکن نیست که به آرامش برسید. تمرکز کردن بر روی مشکلات، آنها را بهتر نخواهد کرد، بلکه به عکس آنها را بدتر خواهد نمود. بایستی کانون تمرکز خودتان را تغییر دهید. در طول روز این گونه فکر کنید که: «من در دستان قدرتمند خداوند هستم. تمام دنیا برای نیکی رساندن به من دست به دست هم داده اند. این مشکل خاص، برای من اتفاق نیفتاده است تا بماند، بلکه آمده است که بگذرد. مشکلات و سختی ها هر چقدر هم که بزرگ باشند، با این حال پروردگارم، من را از تمامی آنها به سلامت گذر خواهد داد.» این شیوه ی بهتر فکر کردن است. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ____________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@Masafe_akhar
✨﷽✨ 📚 ✍روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد. به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پيدا نشد. همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود انديشيد:چرا که نه؟ کودک مصممی به نظر ميرسد، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند؟ کودک پاسخ داد: من کار زيادی نکردم، روی زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم... "ذهن وقتی در آرامش است، بهتر از ذهن پرمشغله، کار ميکند. هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که می خواهيد سروسامان دهيد. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ____________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
﴾﷽﴿ 🔷🔹 امام رضا علیه السلام: ابليس داراي پوزه اي است همچون پوزه سگ و هنگامي كه آن پوزه را در دل آدمي مي نهد، او را به ياد شهوات نفساني و لذات جسماني مي اندازد و آرزوهاي آنچناني در او خودنمايي مي کند و وسوسه در قلب وي راه مي يابد و نسبت به پروردگارش در شك و ترديد واقع مي شود و البته هنگامي که بنده «أعوذ بالله السميع العليم» را به زبان آورد، شيطان از قلب او دور مي شود. 📚میزان الحکمه، ج 10 ص 452 🔷🔹 بپرهيزيد از اين كه در نماز سستى و تنبلى كنيد و يا حدودش را ضايع كنيد يا از روى دستپاچگى ركوع و سجده نماز را آن چنان به جا آوريد كه گويى همچون خروس منقار مى زنيد يا اين كه نماز را سبك بشماريد يا اين كه به جاى نماز به امور دنيوى مشغول شويد و يا در غير وقت نماز بخوانيد، در هر حال رسول خدا فرمود: از من نيست كسى كه نمازش را سبك بشمارد.قسم به خدا بر حوض كوثر بر من نخواهد رسيد. 📚مستدرک الوسائل، ج1 ص 172 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @Masafe_akhar
روزی عده ای کودکان بازی می‌کردند حضرت موسی از کنارشان گذشت. کودکی گفت:موسی ما می‌خواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند. موسی گفت من می‌گویم اما نمی‌دانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت. خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبرده‌ای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت. خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند. من خواهم آمد. مردم مهمانی گرفتند . غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید . سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد. او را راندند... و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید. از خدا خبری نشد. خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند. موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد. خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت. من در تجلی همان گدای ژولیده بودم ... بر گرفته از کتاب مقدس تورات. خداوند به داوود فرمود : ای داوود اگر ژولیده شیدائی را دیدی مصاحبتش را غنیمت دان و او را تکریم گوی. زیرا او از جانب ما با تو سخن می‌گوید. ✍ @Masafe_akhar
روزمان را با آغاز کنیم ✅جهاد تبیین(۵) 🌹صبر انقلابی سوره 61. صف آيه 5 وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِى وَقَدْ تَّعْلَمُونَ أَنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُواْ أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ترجمه و آنگاه كه موسى به قوم خود گفت:اى قوم من! با این كه مىدانید من فرستاده خدا به سوى شما هستم، چرا اذیّتم مىكنید؟ پس چون منحرف شدند، خداوند دلهاى آنان را منحرف ساخت و خداوند قوم فاسق را هدایت نمىكند. ✅اذیّتهایى كه قوم موسى علیه السلام در مورد او روا داشتند: 1⃣«لن نؤمن لك حتّى نرى اللّه جهرة» هرگز به تو ایمان نمى آوریم تا این كه خداوند را به طور آشكار ببینیم. 2⃣«لن نصبر على طعام واحد» ما بر یك نوع طعام صبر نمىكنیم. 3⃣«لن ندخلها حتّى یخرجوا منها» تا آنها از آنجا بیرون نشوند، ما داخل نخواهیم شد. 4⃣«فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هاهنا قاعدون» تو و پروردگارت بروید و با آنها جنگ كنید، ما نشسته ایم. 5⃣«اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة» براى ما نیز خدایى مثل خدایان این بت پرستان، قرار بده. 6⃣«قالوا اوذینا من قبل ان تأتینا و من بعد ما جئتنا» اى موسى! ما هم پیش از آمدن تو و هم پس از آن در رنج و شكنجه بوده ایم. ✍ @Masafe_akhar