eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
24.2هزار عکس
33.9هزار ویدیو
306 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑نمونه‌هایی از ادب پیامبران الهی با خداوند ♥️ادب حضرت ایوب(علیه السلام): حضرت ایوب از روی ادب عرضه می‌دارد: خدایا بلا و مشکلات به من روی آورده است و تو بخشنده‌ترین بخشندگانی! حضرت ایوب(علیه السلام) در این جمله از دو جهت ادب ورزیده است. ✨الف: نگفت: خدایا تو مرا گرفتار بلا کرده‌ای، بلکه گفت بلا به من روی آورده است. ✨ب:نگفت خدایا به من رحم کن، بلکه گفت: خدایا تو بخشنده‌ترین بخشندگانی و این گونه خواست مقام و مرتبه صبر در بلا را حفظ کرده باشد. ♥️ادب حضرت آدم(علیه السلام): حضرت آدم و همسرش نیز در سخن گفتن با خداوند رعایت ادب را کرده و این گونه عرضه می‌دارند: خدایا ما به خویشتن ظلم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحم نکنی جزو زیانکاران خواهیم بود. 🔴در مقابل، ابلیس ادب را رعایت نکرده و می‌گوید:خدایا چون «تو»مرا گمراه کردی! من هم در مسیر و صراط مستقیم بندگانت قرار می‌گیرم و آن‌ها را به انحراف می‌کشانم. @Masafe_akhar 💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠 📒آداب سلوک علامه حسن زاده آملی
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
⭕️دقت اثر انگشت به حدی بالا است که از هر 64 میلیارد نفر 2 نفر اثر انگشت یکسان دارند. 🔹یعنی اگر 57 میلیارد نفر دیگر را به زمین اضافه کنیم تنها 2 نفر شاید اثر انگشت یکسان داشته باشند. @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻رهبری با بصیرت تک تک نیازهای کشور در امروز و آینده را پیگیر بوده و هست 🔺ولی کاش دولت هایی روی کار بودند که اطاعت از رهنمودهای ایشان را در دستور کار قرار میدادند... @Masafe_akhar
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ✅ علت سختی انتظار چیست و چرا می‌گویند انتظار زیباست؟ زیبایی انتظار در چیست؟ ✍انتظار دو جنبه دارد: یکی رسیدن به هدف، و دیگری در راه بودن. این دو جهت انتظار برای همه چیز وجود دارد و تنها مربوط به امر فرج امام زمان «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» نیست. کسی که منتظر رسیدن به درجۀ پزشکی یا مهندسی است، سخت درس می‌خواند. خود درس خواندن (همان در راه بودن و مقدمات و زمینه را فراهم کردن) سخت است. باید شب‌ها بیدار ماند و درس خواند و روزها از تفریح و سرگرمی صرف‌نظر کرد و مطالعه نمود. همۀ این‌ها سخت است، اما چون برای رسیدن به درجات بالای علمی است، همین سختی برای انسان، زیبا و لذت‌بخش می‌شود. کسی که منتظر میهمان بسیار محترم و محبوبی است، در تهیۀ مقدمات به سختی می‌افتد. هنگام تمیزی منزل، عرق از سر و روی او می‌ریزد، اما از درون شاد است. همین زحمات برای او لذت‌بخش و زیباست. شهادت و جان دادن در راه محبوب، سخت، اما زیبا و لذت‌بخش است. پس لذت همیشه در آسایش و راحتی نیست، بلکه برعکس گاهی آسایش موجب آزار است. کسی که به جای مطالعه همیشه در حال خواب و استراحت است، هر‌چند راحتی بدنی دارد، به خاطر عاقبت بدی که در پایان سال تحصیلی در انتظار اوست، در عین راحتی، احساس رنج و بدی می‌کند؛ اما شاگرد فعال در عین کوشش فراوان، احساس شادی و لذت می‌کند. بنابراین سختی با زیبایی و لذت در تضاد نیست. 💥انتظار امام زمان «عج» و منتظر واقعی بودن، زمینۀ ظهور را فراهم کردن، ترک گناه و عمل به واجبات سخت است، اما با توجه به هدف والا و اجر و ثواب بسیار زیاد آن، کاری زیبا و لذت‌بخش به شمار می‌آید. 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@Masafe_akhar
🔴کرامت مومن در هنگام مرگ 🌹رسول اکرم(ص) فرمود: هنگامی ک خداوند از بنده اش راضی شد، به عزرائیل می فرماید: از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور تا آنچه که از اعمال انجام داده کافی است، من او را امتحان نمودم، او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است یافتم. عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخه های گل و دسته های ریشه دار گل زعفران است، از بارگاه الهی به زمین نزول می کنند و نزد آن بنده صالح. می آیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت می دهند که دیگری به چیز دیگر بشارت می دهد. در آن هنگام فرشتگان با شاخه های گل و دسته های زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی می ایستند (تا جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند). هنگامی که ابلیس که رئیس شیطان ها است، آن منظره را می بیند، دو دستش را بر سر نهاده و فریاد و نعره می کشد!. پیروان او وقتی او را این گونه وحشتزده می نگرند، می پرسند: ای بزرگ ما! مگر چه حادثه ای رخ داده است؟ که چنان بر افروخته شده ای؟. ابلیس می گوید: مگر نمی بینی که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه کردن او کجا بودید؟ آنها می گویند: «جهدنا به فلم یطعنا»: ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد. 📚 جامع الاخبار، مطابق بحار، ج۶، ص۱۶۱ ‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@Masafe_akhar
📚 داستان واقعی چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. (بعنوان مسافر).آونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم چطور شده، مسافر گفت: ۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بد شانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم. من هم به حکمت خدا فکر کردم. ‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 | انقلاب ادامه دارد... 🔻چرا حضور ایرانیان در انتخابات اخیر یک حماسه بود؟ 🔹از ماه‌ها قبل، بدخواهان و معاندان آنسوی مرز با ذوق انتظار انتخاباتی را می‌کشیدند که به‌زعم آنها سیاست فشار حداکثری با تحریم‌های خارجی که با سوءتدبیرهای ریز و درشت داخلی هم همراه شده بود، با یک کمپین تبلیغاتی و رسانه‌ای می‌توانست نتیجه دلخواه آنها را به‌بار بیاورد؛ تصور انتخاباتی با یک مشارکت پایین و نارضایتی‌های عمده که زمینه فشارهای بعدی را برای جمهوری اسلامی فراهم می‌آورد... 📜 مطالعه نسخه کامل خطِ۲۹۵: farsi.khamenei.ir/news-content?id=48237
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ؛ 📌 شعر ماندگار مرحوم سیدجواد ذاکر 😔 مهدی من تو غربته از همتون گله دارم... ◾️ (به‌مناسبت سالگرد ارتحال این مداح عزیز) 👌 @Masafe_akhar
حـرف مـردم لقمان و پسرش يک مرکبي داشتند. هردو سوار شدند جايي بروند، يکي ديد گفت: بي انصاف‌ها، دو نفر آدم سوار يک حيوان شديد؟ به اين حيوان فشار مي‌آيد. جفتشان پياده شدند، حيوان خالي مي‌رفت و اينها پياده، يکي اينها را ديد و گفت: عجب آدم‌هاي ناداني هستيد. اين حيوان دارد خالي مي‌رود، سوار او شويد. چرا پياده مي‌آييد؟ اين دو حالت، لقمان سوار شد و پسر پياده آمد. يکي ديد و گفت: عجب آدم بي انصافي هستي. اين بچه پياده بيايد و تو آدم به اين بزرگي و سر حالي سوار مرکب باشي؟ پياده شد و خودش پياده آمد بچه را سوار کرد. يکي ديد گفت: عجب بچه‌ي نا اهلي هستي. اين پيرمرد پياده بيايد و تو سوار شدي؟ گفت: بابا چهار حالت بيشتر ندارد. يا بايد هردو سوار مي‌شديم يا هيچکدام، يا تو سوار و من پياده، يا من سوار و تو پياده! هر چهار جور را مردم حرف زدند. يعني شما هرکاري کني، ما گاهي بعضي جاها سخنراني مي‌رويم، مثلاً آن آقا يک ماشين شاسي بلند دارد، من غالباً سوار نمي‌شوم. مي‌گويند: حاج آقا چه ماشيني داري؟ گاهي مثلاً مي‌گوييم: پياده برويم يا با يک ماشين ساده برويم. مي‌گويند: نگاه کن کلاس تواضع گذاشته است، مي‌خواهد بگويد: من زهد دارم. آقاي قرائتي خدا حفظش کند، مي‌گفت: نماز جمعه جلو مي‌نشينيم، يک چيزي مي‌گويند. وسط جمعيت بنشينيم، يک چيزي مي‌گويند. خيلي آقا بايد حواس جمع باشد. 〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗 ‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 تشرفات ✍ نذر کرده بود، چهل هفته در مساجد مشهد بصورت سیار، زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند، خیلی بی تاب بود، هفته ی چهلم رسیده بود اما خبری نشد، دلش شکست. اواخر زیارت هفته ی چهلم بود، نوری از خانه ای در همان حوالی توجهش را جلب کرد، نوری نه از جنس نورهای معمولی، ردش را گرفت، رسید به خانه ای، درب خانه باز بود، سلام کرد و وارد شد. جنازه ای وسط اطاق رو به قبله بود، چند نفر ایستاده بودند اطراف جنازه، حاجتش را در همان اتاق گرفت، مولایش را دید، آقا با دست اشاره کرد که چیزی نگوید، سر و صدایی نکند، در میان آدمهایی که دور جنازه بودند فقط او پسر فاطمه را شناخته بود. آقا آرام نزدیک گوشش گفت: برای دیدن ما لازم نیست خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل این خانم (اشاره به میت) بشوید، ما خودمان می آییم شمارا ببینیم.این زن هفت سال از خانه بیرون نیامد( در روزهای کشف حجاب رضاخان) تا کسی تاری از مویش را نبیند. 📚 برداشتی آزاد از تشرف محمد باقر سیستانی پدر بزرگوار آیت الله سیستانی مرجع عالیقدر. 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ! ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ..? ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.. ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ! ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ...! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
♥👇 رقّی می‌گوید من محضر صادق(علیه السّلام) مشرف بودم.حضرت آب طلب کردند و همین که آب را نوشیدند؛ دیدم امام منقلب شده و حالت پیدا کردند و دو چشم مبارکشان پر از اشک شد. سپس به من فرمودند: «ای داوود خدا لعنت کند قاتل حسین را. بنده ای نیست که آب بنوشد و حسین(ع) را یاد نموده و قاتلش را لعنت کند مگر اینکه خدا صدهزار حسنه برایش می‌نویسد و صد هزار گناه از سیئات او را پاک می‌کند و او را صدهزار درجه معنوی بالا می‌برد و با این عمل گویی او صدهزار برده را آزاد کرده و خدای متعال روز قیامت او را با دلی شاد و آرام در آن محشر سوزان با دلی بسیار خُنک و نه جگری تفتیده محشور می‌کند.» 📚ترجمه ی کامل الزیارات ص 347 💧زمان افطار خورد آب بیاد لب تشنه امام حسین(ع) ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 | خیمه دینداری فردی و اجتماعی با نماز برپاست 🔻به ما گفتند «الصّلوة عمود الّدین» باید این را جدی بگیریم. خیمه‌ی دین با نماز برپاست؛ هم در دینداری و تدین یک فرد، هم در اقامه‌ی یک جامعه‌ی دینی و هم در دینداری یک کشور و یک مجتمع... ۱۳۸۵/۰۶/۲۷ 📜 مطالعه نسخه کامل خطِ۲۹۵: farsi.khamenei.ir/news-content?id=48237
📚 حکایت کوتاه از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد. اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود. 📚 داستانهای بحار الانوار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ دعایی که امام زمان(عج) برای دوره غیبت وجود نازنین‌شان توصیه کردند 🔻چه چیزی بعد از 50 سال گناه شما را نجات می‌دهد؟ 🔰باید تمرین ولایت پذیری کنیم و عرضه حفظ امنیت امام‌ رو بدست بیاریم 💚 @Masafe_akhar
- ناشناس.mp3
4.32M
🎧 تو این اوضاع گرونی و ناامیدی که تو جامعه وجود داره، این فایل صوتی رو حتما گوش کنید. 🔺کسی که به خدا سوء ظن دارد، هیچ رحمتی دریافت نمیکند. 👤 @masafe_akhar
🔆 توصیه رهبر معظم انقلاب برای ترک گناه 💖 با اینکار قلبتان را به خدا متصل کنید @masafe_akhar
قضاوتی عجیب در میان بنی اسرائیل 🌿امام باقر(ع) فرمود: در میان بنی اسرائیل ثروتمندی عاقل زندگی می کرد، او دو همسر داشت، یکی از آنها پاکدامن بود، و از او دارای یک پسر شد و این پسر شباهت به پدر داشت. ولی همسر دیگرش، پاکدامن نبود و دو پسر داشت، هنگامی که پدر در بستر مرگ قرار گرفت به پسرانش چنین وصیت کرد: «ثروت من مال یکی از شما است». وقتی که او از دنیا رفت، سه پسر او در تصاحب مال پدر، اختلاف کردند، پسر بزرگ گفت: آن یک نفر، من هستم. پسر میانه گفت: او من هستم. پسر کوچک گفت: او من هستم. این سه نفر نزاع خود را نزد قاضی بردند، قاضی گفت: من درباره شما نمی توانم قضاوت کنم، شما را راهنمائی می کنم بروید نزد سه برادر از دودمان بنی غنام، از آنها بخواهید تا نزاع شما را حل کنند. آنها نخست نزد یکی از آن سه برادر (از بنی غنام) رفتند دیدند پیر فرتوت است و سؤال خود را مطرح کردند، او گفت: نزد برادرم که از نظر سنّ از من بزرگتر است بروید، آنها نزد او رفتند دیدند که او پیرمرد است ولی فرتوت و افتاده نیست، و سؤال خود را بازگو کردند، او گفت: بروید نزد فلان برادرم که سنّ او از من بیشتر است، آنها نزد برادر سوم آمدند ولی چهره او را جوانتر از دو برادر اول یافتند. نخست از برادر سوّم در مورد حال خود آن سه برادر بنی غنام پرسیدند که چرا تو که سنّت از همه بیشتر است، جوانتر از دو برادر دیگر به نظر می رسی، ولی آنکه سنّش از همه کوچکتر است، پیرتر به نظر می رسد. او در پاسخ گفت: آنر برادرم را که نخست دیدید، از ما کوچکتر است ولی زن بداخلاقی دارد، و او با زن سازش می کند و صبر و تحمل می نماید از ترس آنکه به بلای دیگری که قابل تحمل نیست گرفتار نگردد، از این رو پیر و شکسته شده است. اما برادر دوم که نزدش رفتید از من کوچکتر است ولی همسری دارد که گاهی او را شاد می کند و گاهی او را ناراحت می کند، از این رو در این میان مانده است و به نظر شما برادر وسطی جلوه می کند، ولی من دارای همسر نیکی هستم که همیشه مرا شاد می کند از این رو جوانتر از برادرانم به نظر می رسم. اما راه حل در مورد وصیت پدرتان این است که: کنار قبر او بروید و قبرش را بشکافید و استخوانهایش را بیرون آورید و بسوزانید و سپس نزد قاضی بروید تا قضاوت کند. آن سه برادر از نزد او بیرون آمدند، دو نفر از آنها (که مادرشان پاکدامن نبود) بیل و کلنگ برداشتند و به طرف قبر پدر حرکت کردند تا قبر را بشکافند... ولی پسر سوم (که مادرش پاکدامن بود) شمشیر پدر را برداشت و کنار قبر آمد و به برادرانش گفت: من سهم خودم از اموال پدرم را به شما بخشیدم، قبر پدرم را نشکافید. در این وقت آن سه برادر نزد قاضی رفته و جریان را گفتند. قاضی گفت: همین مقدار سعی شما برای قضاوت من کافی است، اموال را به من بدهید تا به صاحبش برسانم. سپس به برادر کوچک (که راضی به نبش قبر پدر نشد) گفت: «اموال را برگیر که صاحبش تو هستی، اگر آن دو برادرت پسر پدرت بودند دلشان مانند تو، برای پدر می سوخت و راضی به شکافتن قبر نمی شدند». ‌ ‌ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar
🔴حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ... یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گفت : بعد از فوت مرحوم شیخ ، ایشان را در خواب دیدم ، از او سوال کردم در چه حالی ؟گفت : فلانی من ضرر کردم با تعجب گفتم : تو ضرر کردی، چرا !؟ فرمود : زیرا خیلی از بلاها که بر من نازل می شد با توسل آن ها را دفع میکردم ، ای کاش حرفی نمیزدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می کنند ، در اینجا چه پاداشی می دهند ! 📚منبع : کرامات معنوی : ص72 ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar
🔴کم حرف زدن ✍حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: یا اباذر تو را به طول سکوت سفارش میکنم. زیرا بدین وسیله شیطان از تو دور میشود. سکوت کمک خوبی هست برای حفظ دین. 📚 بحارالانوار، ج 71، ص 279 حضرت امام کاظم علیه‌السلام⇩ کم‌گوئی، حکمت بزرگی است، پس همواره ساکت باشید؛ چرا که سکوت، مایه آسایش نیکو و سبک باری از بار گران و کاهش گناهان است. 📚 تحف العقول، ص 394 :@Masafe_akhar
امام حسین علیه السلام و ساربان 🦋🌿امام صادق علیه السلام فرمود: زنی در کعبه طواف می کرد و مردی هم پشت سر آن زن می رفت. آن زن دست خود را بلند کرده بود که آن مرد دستش را به روی بازوی آن زن گذاشت؛ خداوند دست آن مرد را به بازوی آن زن چسبانید. مردم جمع شدند حتی قطع رفت و آمد شد. کسی را به نزد امیر مکه فرستادند و جریان را گفتند. او علما را حاضر نمود، و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملی نسبت به این خیانت و واقعه کنند، متحیر شدند! امیر مکه گفت: آیا از خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله کسی هست؟ گفتند: بلی حسین بن علی علیه السلام اینجاست. شب امیر مکه حضرت را خواستند و حکم را از حضرتش پرسیدند. حضرت اول رو به کعبه نمود و دستهایش را بلند کرد و مدتی مکث فرمود: و بعد دعا کردند. سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوی آن زن جدا نمودند. امیر مکه گفت: ای حسین علیه السلام آیا حدی نزنم؟ گفت: نه. صاحب کتاب گوید: این احسانی بود که حضرت نسبت به این ساربان کرد اما همین ساربان در عوض خوبی و احسان حضرت در تاریکی شب یازدهم به خاطر گرفتن بند شلوار امام دست حضرت را قطع کرد. ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar
🔴حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ... یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گفت : بعد از فوت مرحوم شیخ ، ایشان را در خواب دیدم ، از او سوال کردم در چه حالی ؟گفت : فلانی من ضرر کردم با تعجب گفتم : تو ضرر کردی، چرا !؟ فرمود : زیرا خیلی از بلاها که بر من نازل می شد با توسل آن ها را دفع میکردم ، ای کاش حرفی نمیزدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می کنند ، در اینجا چه پاداشی می دهند ! 📚منبع : کرامات معنوی : ص72 ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar
لطیفه::::::::::::::::::::::::::::::::::::::🔸جوانی با زنی فاضله عقد ازدواج بست. بعد از گذشت چند روز، زنِ فاضله به شوهر گفت: من عالمه هستم و لازم ميدانم زندگی خود را مطابق شریعت سامان دهیم. 🔻جناب شوهر با شنیدن این حرف، خیلی خوشحال شد و گفت خدا را شکر که چنین زنی نصیبم شد تا مطابق شریعت زندگی ‌کنیم. 🔻چند روزی که از عروسیشان گذشت، زن فاضله به شوهر گفت: ببین من با تو قرار گذاشتم که مطابق شریعت زندگی کنيم، شوهر گفت همينطور است. زن گفت ببين در شریعت خدمت كردن به پدر شوهر و مادر شوهر بر عروس واجب نیست. همچنین در شریعت است که مسکن زن بر شوهر الزامی می‌باشد، پس باید برایم منزلى جداگانه‌ مهیا کنی. 🔻آقای شوهر فكر كرد كه تهيه مسکن جداگانه چندان مشکلی نیست، اما پدر و مادر پیر تکلیفشان چه میشود؟ مرد این ناراحتی را نزد استادی از علما که فقیه بود بیان كرد. بعد از طرح مشكل، استاد جواب داد که حرف همسرت درست است و در اينجا حق با اوست. مرد جواب داد: جناب استاد من نیامده‌ام که فتوی بپرسم، من برای راه حل نزد شما آمده‌ام، مرا راهنمایی کنید تا از این مشکل خلاص شوم. 🔻فقیه گفت: اين مسأله یک راه حل آسان دارد، به خانمت بگو که من و تو با همدیگر قرار گذاشته‌ایم که مطابق شریعت زندگی کنیم لذا مطابق شریعت من می‌توانم زن دوم بگیرم تا زن دومم برای والدینم خدمت کند، ضمناً برایت مسکن جداگانه‌ای نيز مهیا می‌کنم. 🔻شب، شوهر به زنش جوابی که از استاد شنیده‌ بود را بیان کرد. زنِ فاضله، بهت زده گفت: ای من به قربان پدر و مادرت شوم، در این چند روز متوجه شدم که پدر و مادر تو مانند پدر و مادر خود من هستند و خدمت به آنها از نظر شريعت، در حُكم اکرام به مسلمين است، من با جان و دل برای آنها خدمت خواهم ‌کرد و ضرورتى نیست كه شما همسر کدوم اختيار كنيد! نتيجه گيرى پند آموز 🤔: کمی از اوقاتمان را نزد اساتید اهل علم على الخصوص علم فقه بگذرانیم، زیرا همه مسائل كه با گوگل حل نمی‌شوند!😁 @masafe_akhar