هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از: دختر تنها
به: بقیةالله
🌺سلام مولای من
🌹سلام ای آرامش جانم🌹
🌹سلام ای مهربانترین مهربانان🌹
🌹سلام یا بقیة الله 🌹
آقای خوبم چه دل تنگم برای دیدارت. برای آمدنت. پس کی خواهی آمد مولای من؟ 😢هدایتم کن تا آنی شوم که تو میخواهی و صلاحم در آن است مولای من.🙏
نگذار در منجلاب گناهان نفسانی غوطهور شوم. 😢🙏
آقا جان دنیا به کجا رسیده است که در نهایت فقرم بی شما.😔
شما که در اوج عنایتید عنایتی کن بیایم حرم به مهمانی. دستم بگیر آقا جان. همدم تنهاییهایم. 🙏
بیا و انتظار حاجتمندادنت را برآورده کن با حضورت مولا جان.
🌺 یاریمان کن تا دیگر موجب ناراحتی و اشک شما نشویم آقا.🙏😢
🌹اللهم عجل لولیک الفرج
یابن الحسن یوسف زهرا بیا 🌺🙏
🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨پاییز شیرین
🌞با طلوع خورشید و نوازش نسیم خنک پاییزی، یک فنجان چای با عطر دارچین، طعم شیرین آرامش را به ارمغان میآورد.
🌼آرامش صبحگاهی جرعه جرعه گوارای وجودتان
☀️سلام بر صبح
⚡️سلام بر زندگی
💚سلام ای آرامش جان
💚السلام علیک یا صاحبالزمان (عج)
#طلوع_صبح
#به_قلم_نرگس
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ افتخار شیعه
💥تاریخ شیعه سرشار از افتخارات بزرگی است که به دست عالمان متعهد بوجود آمده.
🔆 نمونه برجسته آن ابو عبدالله محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید از بزرگان شیعه است.
🌸 تنها شخصیتی که در غیبت کبری، لیاقت دریافت 30 نامه از امام عصر ارواحنافداه را داشت.
☘ درگیری های اجتماعی و علمی، او را از عبادت و معنویت بازنداشت.
خوش اخلاقی، صدقات بسیار، خشوع و خضوع فراوان، روزه ها و نمازهای بسیار، ساده پوشی او تأثیر فراوانی در دوست و دشمن گذاشت.
🍁به شکل اقشار فقیر جامعه درآمده و از دنیای فانی دوری میکرد. آرامش نفس و اطمینان خاطر عجیبش بر شاگردان و اقشار مختلف جامعه تأثیر داشت.
🌺در اثر تربیت اخلاقی وی، فرزندش«ابوالقاسم علی» همانند پدر، عالمی برجسته در جامعه شیعی به حساب میآید.
📚شبیری،گذری بر حیات شیخ مفید،ص۲۶
✨روز بزرگداشت شیخ مفید گرامی باد.
#شیخ_مفید
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ازدواج نکردن از ترس فقر
🌺امام صادق علیهالسلام میفرمایند:هر کس از ترس فقر ازدواج نکند، به خداوند بدگمان شده است.
📝 هر کس که از کار کردن نمیترسد و آمادهی تلاش است و تنبلی را از خود دور میبیند نباید از ترس فقر ازدواجش را به تأخیر بیاندازد. زیرا خداوند بر اساس سعی و تلاش هر کس روزی مناسبی را برایش عطا میکند.
آنهایی که متأهل و فقیر هستند علت فقرشان ازدواج نیست و دلایل دیگری دارد. بلکه اگر ازدواج نمیکردند فقیر تر هم بودند. با عنایت به اینکه خداوند روزی بندگان را عهده دار است بنابراین فرار از ازدواج به دلیل ترس از فقر اعتماد نداشتن به خدا است. پس هرکس که نیروی کار خود را آنچنانکه شایسته است بکار میگیرد و سستی و کاهلی نمیکند نباید به بهانه ی ترس از فقر از ازدواج کردن خود داری نماید.
📚کافی ،ج۵، ص۳۳
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#عکسنوشته_آنسه
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ رؤیایی صادقانه
☘️ شیخ از خواب پرید و در بُهت فرو رفت. با خود فکر میکرد و میگفت: « آخر این چه خوابی بود که من دیدم ؟ من کی هستم که به دو امام تعلیم دهم؟!
استغفرالله ! امام حسن و حسین علیهماالسلام کجا ؟ من کجا ؟
خدایا میدانم خواب دیدن معصوم، خواب شیطانی نیست.
تعبیرش را نمیدانم خودت کمکم کن »
💥خواب دیده بود در مسجد کرخ از مساجد بغداد نشسته و حضرت زهرا(سلام الله علیها) دست امام حسن و حسین (علیهما السلام) را گرفته و کنار شیخ مفید آمد و فرمود: « یا شیخ! علّمهما الفقه؛ ای شیخ به این دو، فقه آموزش بده»
☀️وقتی صبح شد به همان مسجد رفت و همانجا که در خواب دیده بود، نشست.
بعد از مدتی، خانمی محجبه که سرش را پایین انداخته بود، دست دو پسر را در دست گرفته و وارد مسجد شد. به نزد شیخ رفت و همان سخن حضرت زهرا(سلام الله علیها) در خواب را تکرار کرد.
🌺 شیخ مفید لبخندی بر لبانش نقش بست. اکنون تعبیر خوابش را میدانست.
بدون معطلی پذیرفت و نگاهی از روی مهر و محبت به آن دو کرد. نور سیادت در چهرهشان نمایان بود. دستش را به طرفشان دراز کرد:
« خب اول بگید ببینم اسمتون چیه؟»
« یا شیخ من سیدرضیام»
« و من سیدمرتضام »
▫️برگرفته از کلام ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل🌹
به:منجی عالم بشریت🌹
☘بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ☘
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ
🌸آقاجان نامه های شما به شیخ مفید را میخواندم . خوشا به حال این عالم جلیل القدر دفتر سبز زندگیاش، صفحات درخشانی را به خود دیده. حدود 30 نامه با دستخط مبارک و نورانی تان چشمانش را نورانی کرده.
خطابهایتان به او بینظیر و غرورانگیز است.
💌 در نامهای با خط زیبایتان فرمودند: برادر گرامی، استوار و دوست راه یافته شیخ مفید.....» و همچنین در نامهای دیگر برایش نوشتهاید: بنام خداوند بخشنده بخشایشگر، سلام خدا بر تو ای یاری كننده حق و دعوت كننده به سوی او از كسی كه با صدق و راستی به سوی خدا دعوت می كنی....»
🍁وقتی هم پرونده زندگی شیخ مفید بسته شد، در غم از دست دادنش با اشعاری رضایت خود را از او اینچنین بیان فرمودید:
خبر دهنده مرگ خبر فقدان تو را نیاورد،
امروز بر آل محمّد (علیهم السلام) روز مصیبت بزرگی است.
اگر تو در میان خاک قبر پنهان شدی،
علم و توحید همراه تو اقامت کرد.
قائم مهدی (عجل الله تعالی فرجه) خوشحال می شود هر وقت که
درسها و علوم تو را برایش می خوانند
📚شبیری، گذری بر حیات شیخ مفید، ص۲۶-۲۷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
🆔 @parvanehaye_ashegh
🔑کلید خوشبختی کجاست؟
دنبال شور و شادی هستی؟
میخواهی یک صبح جدید را تجربه کنی؟
کلید آن را در خودت جستجو کن. دست روی زانو بگذار. خدای اقاقیها، خدای تو هم هست.
نترس. خدا با توست. تو فقط مرد میدان باش تا پیروزی دنبالت بگردد.
#صبح_طلوع
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چقدر به فکر زن و بچهات هستی؟
آیت الله مدرس تانیمههای شب نامههای رسیده از طرف مردم را میخواند. بعد چند ساعت میخوابیـد و سـپس به مدرسه سـپهسالار (شـهیدمطهری) میرفت و از آنجا به مجلس.
به علت مشاغل فراوان توجه زیادی به اهل
و
عیال نـداشت از او پرسـیدند: چرا به بچههايتان نمیرسـید؟ فرمود: تمام بچههای ایران بچههای من هسـتند و من اگر کاری
برای آنها بکنم برای اینها هم کردهام.
📚مردان علم در میدان عمل،ص۱۲۸
◽️سالروز شهادت آیتالله مدرس گرامی باد.
#سیره_علما
#شهید_مدرس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ خوشبختی هم قدم با توست
🌺هر لحظه مبارزه میکنی و امیدوارانه لبخند از لبانت پر نمیکشد.
☘️تا شاید یک روز بیشتر بتوانی کنار عزیزانت با آرامش زندگی کنی؛ پس به مبارزه ات برای زنده ماندن و زندگی کردن ادامه بده.
🌹چون خوشبختی هم قدم باتوست.
✨روز جهانی مبارزه ایدز را به تو و به امثال تو یادآور میشوم. شاید انگیزهای باشد برای کسانی که منتظر ندایی هستند تا با بیماریشان مبارزه کنند.
#مناسبتی
#به_قلم_ریحانه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ تنها
🍃فرشته کنار پنجره اتاقش نشسته بود و به درخت صنوبر وسط حیاط نگاه میکرد. بالای درخت پرندهای نشسته بود و آواز میخواند.
لبهایش کش آمد بعد از اینکه غبار دلتنگی و تنهایی بر روی شانهاش نقش بسته بود دیدن این تصویر آرامش را به دلش نشاند.
🌸از وقتی که دید مردم با شنیدن بیماریاش جور دیگری به او نگاه میکنند، از همه مخفی کرد. الان در بین آنها راه میرود بدون اینکه کسی بداند چه ظلمی با خونهای آلوده آن کشور در حقش رُخ داده است.
🍂همان روزی که ماشینی خلاف جهت با سرعت پیچید و او زیر گرفت. خون زیادی از او رفت و بیهوش شد. در اتاق عمل دکترها مجبور شدن خون به او تزریق کنند از آن خونهای آلوده در شریانهایش جاری شد.
🍁حالا همیشه حواسش هست اگر خونی از بدنش بیاید کسی به او دست نزند تا مبادا کسی دیگر بیماریاش را در آغوش بگیرد.
🌸_فرشته کجایی مامان ؟ مگه قرار نبود وقتی اومدم آماده باشی؟
🌾_وای مامان ببخش حواسم پرت شد خیلی زود آماده میشم.
🍃در دل به وجود چنین پدر و مادری افتخار و خدا رو شکر میکرد.
🎋درست یادش است برای خون دادن به سازمان انتقال خون رفتن هرسه نفرشان. بعد از آزمایش کردن خونش متوجه بیماری او شدند. اگر امید دادن ها و حمایت پدر و مادرش نبود معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظار او بود.
#داستانک
#مناسبتی
#به_قلم_ریحانه
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از :مهدیه🌹
به :شهید ادواردو آنیلی🌹
سلام خداوند و اولیاءش به شما شهدای راه حق.
برادر شهیدم تنها وارث میلیاردر مشهور جوآنی آنیلی که بعد از مسلمان و شیعه شدن بخاطر اعتقادات مذهبیات زندگی سختی را گذراندی و سرانجام برای اینکه ارثیه کلان پدر به دست تو نرسد به شهادت رسیدی. برای تبلیغ اسلام با تلاش و راهنماییات دوست نزدیکت کنت لوکا گائتانی لاواتلی پسر سلطان شراب ایتالیا مسلمان شد و عجیب اینکه سرنوشتتان با هم شبیه بود و هر دو به شهادت رسیدید. برایمان دعا کنید از دنیا و وابستگیهایش رها شویم و در مسیر عشق جانفشانی کنیم. شهادتتان مبارک⚘
ادواردو (مهدی) آنیلی میگفت:«شیعه، تک است. چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به ولایت اهل بیت علیهمالسلام است.»
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
#مناجات_با_شهدا
#ادواردو_آنیلی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
🧐بهره شما از زندگی چقدره؟
🌸ما نمیتوانیم
تعیین کنیم چند سال زنده خواهیم بود؛
🌺اما میتوانیم
تعیین کنیم چقدر از زندگی بهره ببریم.
#صبح_طلوع
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ آخرین وداع
میرزا کوچک خان در آخرین دیدار با همسرش هنگام وداع گفت: اوضاع ما از همه جهت مغشوش و نامعلوم است. تو جرمی نداری جز اینکه همسر من هستی و سزاوار نیست بی سرپرست و بلاتکلیف بمانی و زندگی ات سیاه و تباه گردد. حیف است هنوز از گلستان زندگی گلی نچیده، دچار خزان حوادث شوی و از طراوت بی بهره بمانی در حالی که طلاق حلاّل این مشکلات است و تو پس از طلاق به حکم شرع مجاز خواهی بود، زندگی نوینی برای خود تدارک ببینی.
همسرش این پیشنهاد را نپذیرفت. میرزا از حالت همسرش منقلب گردید و از او پوزش خواست و به دلجویی او پرداخت و شخصیت و نجابتش را ستود و گفت: درس انسانیت را باید از شما بانوان آموخت؛ زیرا روح و قلبتان از درک حقایق زندگی سرشار است. با اینکه روستازاده ای بیش نیستی، ولی میبینم سلامت نفس، قدرت فهم و درایت فوق العادهای داری. از اینکه وضع مادیام اجازه نداد، زندگی آرامی مطابق شأنت فراهم کنم، شرمندهام و از اینکه در شداید روزگار همچون کوه پایدار ماندهای و ذرهای از مهر و محبت تو نکاسته است، سپاسگزارم. تو را به عنوان زنی شرافتمند میستایم و از داشتن چنین همسری بر خود میبالم. از تو راضیام که هیچ گاه مرا در مورد آنچه نداشتهام، مؤاخذه و سرزنش نکردهای و از خدای بزرگ خواهانم از بزرگواری تو که مظهر فضیلت است راضی باشد.
📚ماه در محاق، ص۲۱۸
#سیره_بزرگان
#میرزاکوچک_خان
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ ایستاده ️
✨وقتی دزدی به خانه و کاشانهات میزند، سکوت و نگاه کردن نهایت حماقت است.
✨میرزا کوچک خان جنگلی از جمله کسانی بود که با دیدن ظلم شاه، روسها و انگلیسیها ساکت ننشست، مردم را آگاه کرد و قیامی برپا کرد که خودش پیشاپیش همه حرکت میکرد.
✨او برای استقلال کشورش همچون دیگر مردان تاریخساز ایران لحظهای آرام و قرار نداشت تا جایی که جانش را در راه آزادی کشور از استبداد و استکبار فدا کرد.
#مناسبتی
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بالام لای لای
🌾بسمالله الرحمن الرحیم گفت و کرکره را بالا داد. نگاهی به دورتادور مغازه انداخت. دیوارهای مغازه از قفسههای فلزی قدیمی پوشیده بود. چشمش به قاب عکس روبه رویش افتاد. به یاد روزی افتاد که محسن به او گفت: «بابا اجازه بدی، میرم سربازی.»
☘️پدر خواست مانع رفتن محسن شود. با خود گفت: جنگ است. بماند و در مغازه کار کند، نیاز نیست، سربازی برود. هر کدام از سه پسر کاظم بهنوبت زمانی که مدرسه نبودند در جوراببافی به پدرشان کمک میکردند. بهخاطر همین کاظم آنها را دوست داشت. به لطف خدا قفسههای خالی فلزی مغازه کمکم با بافندگی پسرها پر از جورابهای رنگارنگ شده بود. پدر بیشتر پشت دخل مینشست. اما محسن با لبخند کشدار به پدرش گفت: «بابا! الان جبههها نیاز به نیروی رزمنده داره، اجازه بده برم.»
💠همان لحظه دل پدر لرزید؛ اما رضایت داد. در حالی که به چشمان قهوهای رنگ محسن چشم دوخته بود، گفت: «خدا پشت و پناهت، اما دل مادرت رو هم به دست بیار.»
🌸لبخند بر چهره محسن نشست. او خیلی کمحرف ولی مهربان بود. پیش مادر رفت، اول دست نوازشی بر سر مادر کشید: «مامان جان! اجازه بده برم، برای حفظ نسل آینده باید همه جوونا به جبهه برن.» مادر سعی کرد فرزند دلبندش اشک او را نبیند:«انشاءالله بهسلامتی، خدا پشت و پناهت.»
🍃صدای زنگ خانه، دل هر دو را میلرزاند. چشم انتظار آمدن محسن به مرخصی بودند. مهربانی پسرشان را هر روز به رخ هم میکشیدند. محسن مرتب نامه مینوشت و جویای حال پدر و مادرش میشد. تا این که آخرین نامهی مادر برگشت. روی پاکت نامه با خودکار قرمز، ضربدر بزرگی بود. جملهی روی پاکت دل پدر و مادر را داغدار کرد. نوشته این بود «شناخته نشد.»
💎محسن در عملیات محرم، منطقه موسیان به شهادت رسید. با لباس مقدس سربازی ۲۳ دی ۱۳۶۱ قطعه ۲۸ بهشتزهرا سلاماللهعلیها به خاک سپرده شد.
🎋مادر کنار مزارش خواند: «بالام لای لای ... بالام لای لای ...»
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
بسم الله الرحمن الرحیم
از: مهدیه
به: رئیس جمهور محترم
آقای رئیسی سید بزرگوار سلام
از خدای مهربان برایتان بصیرت، صبر، ورع و پرهیزگاری طلب می کنم. در مورد واکسن و قضیهی کرونا و تبعیت از سازمان who این وزارت بهداشت به یک حجامت اساسی نیاز دارد. ان شاءالله در مسیر روشن حق با مجاهده و استعانت از روح بلند معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین و شهداء گرانقدر بتوانید اینکار را به شایستگی انجام بدهید تا جان شیعیان زمینه ساز ظهور در امنیت باشد.
در مسئلهی مسکن سازی ان شاءالله به وسعت این نعمت خدادادی کشورمان آپارتمان سازی و آسمان خراش سازی را منحل کرده و برای ایرانیان به فرمودهی رهبر ملت صبار و شکور خانههای وسیع و حیاطدار بسازید.
سید بزرگوار، امام خمینی رحمهاللهعلیه فرمودند: صدا و سیما باید دانشگاه و انسان ساز باشد. لطفا به کمک آقای جبلی گرامی و جبههی انقلاب، صدا و سیما را از انحصار بهائیان نفوذی خارج کنید و فیلمهای شاخص از شهداء بسازید. بخصوص حاج قاسم و حاج حسن طهرانی مقدم و شهید حججی و پیامهای بازرگانی تجملگرا را حذف کنید.
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#نامه_خاص
#رئیس_جمهور
#دلگویه_با_مسئولین
#سیدابراهیم_رئیسی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨بهترین کار اول صبحی
💛صبحی دیگر و روزی نو آغاز میشود. خورشید خودنمایی میکند و نورش بر صورت اهل دنیا به رقص در میآید.
🌼از خواب، بیدار شو و به امامت، تنها عامل آرامش زمین و نوربخشی خورشید، سلام بده.
🌸آنگاه چایی صبحانه، طعم دیگری میگیرد.
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸🍂فريادرس بشريت کیست؟
پيامبر اكرم صلي اللهعلیهوآلهوسلم فرمود:
«يخرج المهدي في امتي يبعثه الله غياثاً للناس؛ حضرت مهدي در امتم قيام میكند و خداوند او را برای فريادرسی مردم میفرستد.»
📎الحاوی للفتاوی، سيوطی، ج۲، ص۱۳۲؛ بحار، ج۵۱، ص۸۱
◆◆نكتهها:
1.📌پيشگويی خروج و قيام حضرت مهدی علیهالسلام حدود دو قرن و نيم قبل از ميلاد ايشان (يخرج المهدی)
2.📌از اصول و فعل الله بودن قضيه حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجه (يبعثه الله)
3.📌او برای فريادرسی و نجات میآيد، نه كشتن (غياثا للناس)
4.📌كار امام مهدی عجلاللهتعالیفرجه جهانی و موضوع كارش تمام بشريت هستند (للناس) برای او نجات و هدايت و سعادت انسان مهم است شرقی باشد يا غربی ، سفيدپوست باشد يا سياه پوست، شيعه باشد يا غيرشيعه.
📚اقتباس از:
حديث انتظار، مجموعه كتابهای تبليغ معارف مهدوی، ص۱۱۰
#مهدوی
#حدیث
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 نسل مهدوی
✅ پدر و مادر باید فرزند خودشان را در مقابل شبههها و انحرافات فکری آماده کنند.
🔘 در حقیقت اگر فرزند را با معارف اسلام و احادیث مهدوی آشنا کنند و آموزش بدهند، این آمادگی در او شکل میگیرد.
🔘بنابراین توانایی رویارویی با انواع شبهه ها را دارد. چون جواب آنها را میداند.
✅ والدین نقش مهمی در تربیت نسل مهدوی دارند.
#مهدوی
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ یک اشتباه
🍂صدای نالهاش اتاق را پر کرد. قاسم با صدای لرزانی گفت:«بهاره چیه؟»
🍁_خیلی درد دارم.
🍃_ آماده شو ببرمت بیمارستان.
🎋قاسم سریع لباس پوشید. رفت تا ماشین را آماده کند. بهاره آهسته آهسته قدم بر میداشت. از شدت درد می ایستاد و دست به دیوار میگذاشت. قاسم از ماشین پیاده شد. دست بهاره را گرفت. او را کمک کرد تا سوار شود.
⚡️قاسم در محوطه بیمارستان توقف کرد. بهاره را با برانکارد به اورژانس بردند. دکتر بهاره را معاینه کرد. برای عکس برداری فرستاد. وقتی آزمایش و عکس ها را دید. دستور داد بهاره فردا صبح ساعت 8 برای جراحی آماده باشد. به همین خاطر بهاره همان روز در بیمارستان بستری شد.
☘ قاسم با چهرهای نگران از بهاره خداحافظی کرد. سالن انتظار بیمارستان لحظه به لحظه شلوغ تر میشد. قاسم از ساعت 7 صبح در سالن انتظار بود. به ساعت مچی قهوهای رنگش نگاه کرد. زیر لب با خودش حرف زد. از دلشوره بلند شد به سمت پرستار رفت: «حال بیمار، خانم علیزاده چطوره؟»
🌸_به هوش اومده، از ریکاوری میارن تو بخش.
🌾چشم های قاسم به صورت رنگ پریدهی بهاره دوخته شد. اما بهاره از شدت درد و عوارض بیهوشی بیحال بود.
🌺قاسم دسته گل زیبایی را روی میز کنار تخت بهاره گذاشت. عطر گلها در اتاق پیچید.
🌱قاسم به یادش آمد. بهاره آخرین ترم دانشگاه در رشته تربیت بدنی را میگذراند که عقد کردند. همزمان با شروع زندگی مشترکشان بهاره در آموزش و پرورش استخدام شد. بهاره مربی ورزش، دو شیفت کار میکرد و بسیار فعال بود.
🔘یک مرتبه از صدای ناله بهاره، به خود آمد. قاسم همچنان نگران، نگاهش به بهاره بود .دکتر وارد اتاق شد. پرستار از همراهان خواست تا از اتاق بیمار خارج شوند.
🍁ناگهان قاسم فریاد بهاره را شنید: «نمی تونم پاهام رو تکون بدم.»
🍂قاسم در اتاق را باز کرد. سراسیمه سمت بهاره رفت: «چی شده؟ نمیتونی پاهاتو تکون بدی ... وای خدای من!»
🍀دکتر سعیکرد بیمار و همراهش را آرام کند: «نگران نباشید چند روزه دیگر بهتر میشه.»
🎋روزها ... هفتهها ... ماهها گذاشت. اما بهاره دیگر نتوانست روی پاهایش بایستد. بعد از مدتی پزشک دیگری گفت تشخیص اشتباه، باعث معلولیت شده است.
❄️ بهاره سالها روی ویلچر نشست. قاسم خودش از بهاره مراقبت میکرد اما یک روز به بهاره گفت:«زن بگیرم تا کمک حال تو بشه، بچهای هم داشته باشیم؟» اشک در چشمان بهاره حلقه زد و لبانش به آرامی لرزید.
#داستانک
#مناسبتی_روز_جهانی_معلولین_۱۲ آذر
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل
به: قطب عالم امکان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ
🍁 مولا جان شنیدم آیتالله بهجت(ره) به یکی از دوستانش فرمودند : محضر امام رضا علیه السلام مشرف شدم حضرت فرمودند: مگر میشود کسی به ما پناه بیاورد و ما جواب ندهیم.
🌸 آقاجان خوب گدایی کردن بلد نیستم.
عاجزانه و مضطربانه شما را نخواستم.
ببخش ما را
☘ سیدی علت کوری یعقوب نبی معلوم است
شهر بی یار، مگر ارزش دیدن دارد...؟
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦⚡️🌦
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁بهترین آغاز
☀️میشود صبح به صبح قبل از طلوع خورشید بیدار شد. از بالای کوه، طلوع خورشید را ديد. لذت برد.
☕️چایی نوشید، چایی با طعمی متفاوت.
زندگی را با طلوع خورشید از نو شروع کنید.
غصه دیروز را نخورید.
🌻امروز متعلق به شما ست.
🌺🌺 بهترین را برایتان آرزو میکنم.
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✅همسران بهشتی
❤️گاهی یک حدیث یا جملهی قشنگ که پیدا میکرد با ماژیک مینوشت روی کاغذ و میزد به دیوار.
بعد راجع به آن جمله یا حدیث زیبا حرف میزدیم.
هر کدام که هر چیزی فهمیده بودیم میگفتیم و جمله میماند روی دیوار و ذهنمان.
📚کتاب آقا مهدی، ص۶۷
#مهدی_زین_الدین
#سیره_شهدا
#عکسنوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafteh
❇️ اهمیت سازش و تحمل در زندگی مشترک
🔸اگر دیدید همسرتان یک نقطه عیبی دارد -هیچ انسانی بیعیب نیست- و مجبورید او را تحمل کنید، تحمل کنید.
👈🏼 که او هم همزمان، دارد یک عیبی را از شما تحمّل میکند.
آدم عیب خودش را که نمیفهمد، عیب دیگری را میفهمد؛
✅ پس بنا بگذارید بر تحمّل
🔷 اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید اگر دیدید کاری نمیشود کرد، با او بسازید...
🎤رهبرمعظم انقلاب مدظلهالعالی
۷۸/۴/۹
#ایستگاه_فکر
#عکسنوشته_حسنا
#همسرداری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍تصادف در مه
☘آبوهوا و سرسبزی روستای پدریاش بینظیر بود. نسیم خنک میانبرگهای درختان میوزید.صدای دلنشین پرندگان از دور دست شنیده میشد. باغها و خانههای قدیمی با سقفهای شیروانی بسیار چشمنواز و دیدنی بودند.
🌸علی صدای رودخانه و برخورد آب به تخته سنگها را خیلی دوست داشت. او با همسرش و ماهرخ نور زندگیشان آخر هفته راهی روستا شد.
🔥مادربزرگ برای درستکردن خمیر نان محلی صبح زود بیدار شد. وقتی تنور برای پخت نان آماده شد. ناگهان صدای جیغ و گریه به گوشش رسید. هرلحظه صدا بیشتر میشد. مادربزرگ با دلهره به دخترش مژگان که میدوید با فریاد گفت: «چی شده؟ »
⚡️_ داداش علی اینا تصادف کردن.
❄️مادربزرگ خمیر نان از دستش افتاد همراه مژگان دوید. طولی نکشید محلیها جلوی خانه جمع شدند. آنها با یکدیگر پچپچ می کردند؛ علی نزدیک روستا در جادهای خاکی و باریک بهخاطر مهگرفتگی تصادف کرده بود. ماهرخ از شیشه ماشین به بیرون پرتاب شده و همان لحظه فوت کرده بود. از داغ ماهرخ دل همهشان مانند نانهای در تنور سوخت.
🌾علی بعد از مدتی که حال جسمانیشان بهتر شد. به پروین پیشنهاد داد از مرکز بهزیستی بچهای بیاورند. پروین راضی نبود و به علی گفت: «من بهخاطر مشکلی که دارم می دونی که دیگه بچهدار نمیشم، خودت تصمیم بگیر. اگر هم میخواهی برای بچه دارشدن ...»
🌸علی نگذاشت پروین حرفش را ادامه دهد.
گفت:«بهتره به آوردن بچه از بهزیستی فکر کنی، نه چیزای دیگه ... »
☘علی به مرکز بهزیستی رفت و اقدامات لازم را انجام داد. یک روز صبح با هم به مرکز مراجعه کردند. مریم دخترک کوچک با موهای بافته شده، صورت سفید و چشمانی مشکی سوار ماشین شد به پروین سلام کرد. نگاهش به صورت پروین بود که گفت: «پدر و مادرم تو تصادف مردن» هیچکس رو ندارم. حالا بچه بهزیستی ام.»
🌺 پروین سر مریم را به سینهاش چسباند و گفت: «دیگه هیچوقت نگو هیچکس رو ندارم. تو خانواده داری.»
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_نرگس
🆔 @tanha_rahe_narafte