به دیگران سپر انداختن بود کارت
رسد چو نوبت ما تیر در کمان داری...
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
در به روی شوق ما بستن ندارد حاصلی
از توجه رخنه در دیوار می سازیم ما
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
خار و خاشاک وجود خویش را چون گردبار
جمع سازیم و ز برق آه آتش در زنیم
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
نومید نیستم ز ترازوی عدلِ حق
زان سَر دهند هر چه ازین سَر ندادهاند..
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
گر قسمت ما باده و گر خونِ جگر بود
ما نوبت خود راگذراندیم و گذشتیم...
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
جان چه می دانست از دنیا چها خواهد کشید
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود...
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
یک عمر میتوان سخن از زلفِ یار گفت
در بندِ آن مباش که مضمون نمانده است...
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم عالم دوباره باید دید!
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
رسمِ تقدیر چنین است و
چنان خواهد بود؛
می رود عُمر،
ولی !
خنده به لب باید زیست ...
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
سبزه زیر سنگ نتوانست قامت راست کرد
چیست حال خضر یا رب! زیر بار زندگی
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱
قصه شبهای هجران نیست اینجا گفتنی
روز محشر این سر طومار وا خواهیم کرد
#صائب_تبریزی
@mashaar🌱