eitaa logo
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
36 ویدیو
4 فایل
🌷 جایی برای احساسی ها... تکه شعر تکه نثر پرده را برداریم، بگذاریم که احساس، هوایی بخورد #سهراب_سپهری 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی! زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟ این دستِ وفا بود، نه دستِ طلب از دوست! اما تو به این دست پر از پینه چه گفتی؟ دل، اهل مکدّر شدن از حرف کسی نیست... ای آه جگرسوز! به آیینه چه گفتی؟ از بوسه ی گلگون تو خون می‌چکد ای تیر! جان و جگرم سوخت! به این سینه چه گفتی؟ از رستم پیروز همین بس که بپرسند: «از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟» @mashaar🌱
کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانند @mashaar🌱
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود از همان آغاز ما را کم‌ تحمل ساختند... @mashaar🌱
زیبای من! روزی که رفتی با خودم گفتم چیزی که دیگر برنخواهدگشت زیبایی است @mashaar🌱
قايقي در طلب مـوج به دريا پيوست بايد از مرگ نترسـيد ، اگر بايد عشق... @mashaar🌱
چو قناری به قفس؟ يا چو پرستو به سفر؟ هيچ یک! من چو كبوتر، نه رهايم نه اسير... @mashaar🌱
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق! قایقی در طلب موج به دریا پیوست باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق! @mashaar🌱
صبرم کفاف این همه غم را نمی دهد سرمایه ام کم است و بدهکاری ام زیاد @mashaar🌱
گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می‌شد گذشت، وسوسه اما نمی‌گذاشت این‌قدر اگر معطل پرسش نمی‌شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست‌ِکم چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی‌زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت گر عقل در جدالِ جنون، مردِ جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت ای دل بگو به عقل که دشمن هم اینچنین در خون مرا به حال خودم وا نمی‌گذاشت ما داغدار بوسه‌ی وصلیم چون دو شمع ای کاش عشق سر به سر ما نمی‌گذاشت ... @mashaar🌱
درد دل کردن برای چشم ظاهر بین خطاست آنچه با آئینه خواهم گفت آهی دیگر است @mashaar🌱
خوش باد روح آن که به ما با کنایه گفت گاهی به قدر صبر، بلا میدهد خدا... @mashaar🌱
اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است کدام دسته گل امروز بر مزار من است گلی که آمده بر خاک من نمی داند هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است گل محمدی من، مپرس حال مرا به غم دچار چنانم که غم دچار من است تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد خود این خلاصه ی غم های روزگار من است بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم اگر چه سوخته ام، نوبت بهار من است @mashaar🌱
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه یک روز همین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد @mashaar🌱
شادمانیم که در سنگدلی، چون دیوار باز هم پنجره ای، در دلِ سیمانیِ ماست. @mashaar🌱
‌ مرا زعشق نگویید، عشق گم شده ایست... که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست @mashaar🌱
عشق بر شانه‌ی هم چيدنِ چندين سنگ است گاه می‌ماند و ناگاه به هم می‌ریزد @mashaar🌱
من همچنان همانم و دنیا عوض شده! @mashaar🌱
به هر کس دل ببندم بعد ازاین خود نیز می‌دانم به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیـگر @mashaar🌱
عشق بر شانه‌ی هم چيدنِ چندين سنگ است گاه می‌ماند و ناگاه به هم می‌ریزد @mashaar🌱
هزار حیف که عمرم به غم گذشت ولی هزار شکر که از عشق بی‌نصیب نبود @mashaar🌱
خانۂ ی قلبم خراب از یکّہ تازی های توست.. @mashaar🌱
جای رنجش نیست از دنیا، که این تاراج گر هر‌چه برد، از آنچه روزی خود به دستم داد برد @mashaar🌱
می‌بینمت از دور و زیاد است همین هم این سوختہ دل، ساختہ با ڪمتر از این هم. @mashaar🌱
من رستم و سهراب تو، این جنگ چه جنگی‌ست؟ گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ! @mashaar🌱
عشق بعد از مرگ هم بی‌اعتنا از من گذشت رد پایش بر مزارم گرچه باقی مانده است...! @mashaar🌱