#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_پنج
❥••●❥●••❥
💠 تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت.
اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای ناموسش میتپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم.
💠 گوشه پیشانیاش شکسته و کنار صورت و گونهاش پُر از خون شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر میزند و او تنها با قطرات اشک، گونههای روشن و خونیاش را میبوسید.
دیگر خونی به رگهای برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال شهادت سنگین میشد و دوباره پلکهایش را میگشود تا صورتم را ببیند و با همان چشمها مثل همیشه به رویم میخندید.
💠 اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لبهای خشکش برای حرفی میلرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد.
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
💠 شانههای مصطفی از گریه میلرزید و داغ دل من با گریه خنک نمیشد که با هر دو دستم پیراهن خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لبهایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت.
مصطفی تقلّا میکرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانهام را میکشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو میرفتم.
💠 جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند.
مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا میکرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و بهخدا قلبم روی سینهاش جا ماند که دیگر در سینهام تپشی حس نمیکردم.
💠 در حفاظ نیروهای مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بیجان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیدهاند.
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
@mashgh_eshgh_313💖
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_شش
❥••●❥●••❥
نمیدانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل میکرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و غریبانه به راه افتادیم.
💠 دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را میکشیدند. جسد چند تکفیری در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابانهای اطراف شنیده میشد.
یک دست مصطفی به پتوی خونی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدمهایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش میکشید.
💠 سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای زینبیه در و دیوار کوچهها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب حرم پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست.
تا رسیدن به آغوش حضرت زینب (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیریها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عدهای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیریها بود.
💠 گوشه صحن زیر یکی از کنگرهها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود.
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونیام دنبال زخمی میگردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!»
💠 نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچهها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.»
و همینجا در برابر عشق ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.»
💠 من تکانهای قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگیاش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.»
چشمانش از گریه رنگ خون شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمیشد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
@mashgh_eshgh_313💖
#بیو ✨
به خود میبالم از عشقت ...🙃
ولی همواره میپرسم !!🤨
چه در ما یافتی آقا؛ 💔
که مارا #عاشقتـــــ کردی .!؟😭
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
[••💙🦋••]
#پروفـایل🌸🌿
#دخٺرونھ🦄🌙
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
[••💙🦋••]
#پروفـایل🌸🌿
#پسرونھ🍂🐾
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
^~🌼🧡~^
مےگفٺ:
حواستبھدوتاچیزباشہ...
اول¹نمازاولوقتټ...
دوم²جلوےِچشمتُبگیر...
بقیش درست میشه...(:🖐🏼
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#یااَباعَبــْـــدِاللّه🥀💔
شـــــرحِ دِلـَم
یڪ غَزل کـوتاه اسـت
ڪہ ردیفــش همـه ،
دلتـــــنگِ [حَـــــرَمْ ] میآید..!
#شبتونحسینے•☔️🌙•
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#پیاممعنوے
مسابقہاےبراےبہترینهـا🏃♂🥇
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#من_ماسک_میزنم
☝️رعایت قواعد بهداشتی مقابله با کرونا در جلسات کاری توسط رهبر انقلاب
⚠️من حتما ماسک میزنم...‼️‼️
🔸️رهبر انقلاب اسلامی در ارتباط تصویری روز هفتم تیرماه ۹۹ با مسئولان قضایی نسبت به عدم استفاده از ماسک توسط برخی مسئولین که در اجتماعات حاضر میشوند، گلایه کردند و گفتند: اگر دو سه نفر دور من باشند، بنده هم حتماً ماسک میزنم، کما اینکه آدم میبیند این ماسک زده نمیشود؛ خب وقتی که شما که مسئول دولتی هستید، در یک اجتماع مردمی ماسک نمیزنید، این جوانی هم که در خیابان دارد راه میرود و حوصلهی ماسک ندارد، تشویق میشود که نزند.
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
•﷽•
اگه ته دلتون از خدا راضی بودید؛
دعاتون مستجاب میشه...!
#امام_حسن(ع)🌱
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
| #حاجقاسمعزیزِما...|•
| #راه_دومـ✋🏽|•
فرودگاه کرمان،حاج قاسم ازهواپیماپیاده شد!
مسیراولخانه پدرے و مادرے!
دیدار با پدرے که نان حلالش داده ومادرے که تربیتش کرده و دست هایی که قاسم سلیمانی مقابلش خم میشد و می بوسید.
سردار هر وقت که وارد کرمان میشد،اولین مکانے که میرفت خانه پدر و مادرش بود.
#تیڪہڪتاب📚
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
#نویسنده_نوشت ✍
😢دخترها مظلوم نیستند،😩 تنها هم نیستند، 😲سر به هوا هم نیستند،🤯 ناقص العقل هم نیستند...
🧕دخترها نیاز به ترحم و جلب توجه ندارند. 👱♂نیاز نیست که ادای پسرها را دربیاورند.
👊خدا بگویم که چه کار کند آنهایی که نگفتند جایگاه دخترها در کل 🌍 کجاست!
خدا گفته بود و خیلیها پنهان کردند!
👊 خدا خفه کند مردهایی که برای آنکه زن را به بردگی 👩🔧و کارگری بکشانند، حقیقت نگاه خدا را پوشاندند و نگفتند که:
✨*پیامبرها همه از همان بسمالله خلقت، زن را مثل مرد میدانستند، از نظر وجهه و جایگاه و احترام، اصلا خدا اینطور قرار داده بود، یعنی زن و مرد پیش خدا جدا نبودند.🧕🧔
✨*زن ریحانه خلقت بوده و هست و خواهد بود، به همین خاطر هم هیچ پیامبری و هیچ معصوم و هیچ بزرگی را نمیبینی که به زن کمترین بیحرمتی را بکند.
✨ *زنها مدیر بزرگترین و مهمترین و اولین کانون اجتماعی هستند، مرد و بچهها همه به مرکزیت زن شاداب🍃 و پرتحرک هستند.
❌*دروغ گفتهاند که امیرالمومنین فرموده: زن ناقصالعقله! این را به یک زن گفتند که چند صد نفر را به کشتن داد و یک کشور را به آشوب کشید.باز هم آقا ملاحظه اش را کردند و الا که قاتل، جانی و...
✨*دخترها فقط باید خودشان باشند، نیازی نیست که برای یک نگاه👀، یک جمله🗣، کادو🎁 و... خاک بر سرم، این در مرام ما دخترها نیست، حداقل دخترهای پاک ایران و مسلمان که خدا گفته است رحمت هستند😇، باید قدر خودشان را بدانند تا بتوانند به تمام دخترهای 🌎بگویند که شماها رحمتید چرا خودتان را به زحمت میاندازید برای جلب توجه؟
❓ چرا می گذارید که سرمایه دارها شما را از اصالت بیندازند و 🤳عکس بد پوشش و آرایش شما را بکنند وسیله تبلیغ و تحریک و تخریب و...
✨دخترها باید خودشان به فکر خودشان باشند انسان های هرزه زیادند!
✨ #نرجس_شکوریانفرد
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
••||طعم پرواز🕊
یُحیے وَ یُمیت،
و مَن ماتَ مِنَ العِشق،
فَقَد ماتَ شَهید...
[زنده مےڪند و مےمیراند!
و ڪسے ڪه از عشق بمیرد،
همانا #شهید مےمیرد...]💜🌿
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه جنتے چه بهشتے؟
چه دوزخے چه عذابے؟
بهشـتِ من <حَـــــرم >است و...
جــھنم ، از تو جدایے ...
#امام_رضا_جانمون 🌱♥️
# استـــوری
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
#من_ماسک_میزنم ☝️رعایت قواعد بهداشتی مقابله با کرونا در جلسات کاری توسط رهبر انقلاب ⚠️من حتما ماسک
📸 انتشار تصویری از ماسکزدن رهبر انقلاب اسلامی در جلسات کاری
🔹 ایشان ۲ روز پیش از مسئولینی که در اجتماعات ماسک نمیزنند و باعث کمتوجهی جامعه به دستورات بهداشتی میشوند، گله کرده بودند.
#اللهماحفظقائدناامامخامنهای 🌹
#آقامون
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
از اینتـرنت هم مےشـود بہ بہشتــ رسیـد...🌸✨
#کلیکنکنیـمجزبهرضاےخــدا
#تصویربازشود
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
➣ •❥•↬
#شهیدانه🌼
جادهی زندگیام...
بدجور به پیـچ وخم افتاده!
دلم محتاج نیمنگاهی از شماست؛
ای شهیـد🕊
اجابت کن دل خستهام را...
#اللهمالرزقناشهادتــ
°•|مَشْــقِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√
http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
"شُل کردیم؟"
نمیدانم چقدر آقا رو قبول دارید، اما بدون هیچگونه ادا و اطفاری، وقتی تو تلویزیون دیدم که آقا میگه از بالارفتن آمار غصهشون میگیره، هُری دلم ریخت!
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
"شُل کردیم؟" نمیدانم چقدر آقا رو قبول دارید، اما بدون هیچگونه ادا و اطفاری، وقتی تو تلویزیون دیدم
ماکه به حرف آقای وزیر و این و آن گوشمان بدهکار نبود، حوصله ماسک و رعایت و اینجور چیزارم نداشتیم، اما حواسمان هست که آمار فوتیهایمان روی ۱۵۰ میچرخد؟!
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
ماکه به حرف آقای وزیر و این و آن گوشمان بدهکار نبود، حوصله ماسک و رعایت و اینجور چیزارم نداشتیم، اما
جان است!
سرمایهی آدمیست!
یکبار هم بیشتر نداریمش، حیف است که با کرونای زِپرتی بپرد!
بیاید کمی به خودمون سختی بدیم، بخاطر کادر درمانیمون، بخاطر همهی #مدافعان_سلامت!
چه در #بیمارستان و #غسالخانه و چه در #پایگاه_بسیج و #حوزه_علمیه!
بخاطر همهشان بیایم رعایت کنیم!
من ادعایی ندارم!
حرف آقا رو هم یکی به دهتا گوش میدم، اما آقا که گفتن غصهدار میشن، دلم آشوب شد.
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
من ادعایی ندارم! حرف آقا رو هم یکی به دهتا گوش میدم، اما آقا که گفتن غصهدار میشن، دلم آشوب شد.
من از اون روز با خودم عهد کردم که برای دل نائب الامام (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) رعایت کنم و در کوچه و خبابان با #ماسک رفتوآمد کنم!
تیکه و مسخره های رفقایِ جان هم به جان و دلم!
فدای دلِ آقا...
مَشْــقِعـِشـْـ❤ــق
من از اون روز با خودم عهد کردم که برای دل نائب الامام (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) رعایت کنم و در کو
بیایین و شماهم بگین فدای دلِ آقا...
شما هم بپبوندید به #من_ماسک_میزنم!
.
پ.ن: اینم بین خودمون بمونه:
#بسیجی باس #شهید شه، الکی بهونه دست این کرونای بیصاحاب ندین!😉
| #من_ماسک_میزنم |
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_نود_و_هفت
❥••●❥●••❥
💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.
جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخمها برایش کهنه نمیشد که دوباره چشمانش آتش گرفت.
💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدنمان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخمها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانهاش نشاند.
خودم نمیدانستم اما انگار دلم همین را میخواست که پیراهن صبوریام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»
💠 صورتم را در شانهاش فرو میکردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشکهایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست میکشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان زینبیه پیچید.
رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور میکردند، حرمت حرم و خون ما با هم شکسته میشد.
💠 میتوانستم تصور کنم تکفیریهایی که حرم را با مدافعانش محاصره کردهاند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا میخواستم شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریدهاش را نبینم.
تا سحر گوشم به لالایی گلولهها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بیدریغ میبارید و مصطفی با مدافعان و اندک اسلحهای که برایشان مانده بود، دور حرم میچرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.
💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمیدانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیشقدم شدم :«من نمیترسم مصطفی!»
از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لبهایش را ربود و پای ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»
💠 از هول اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمیدونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمیدونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
@mashgh_eshgh_313💖