eitaa logo
مَشْــق‌ِعـِشـْـ❤ــق
1.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
706 ویدیو
59 فایل
دلشڪستہ‌ےعاشق💔 براےپرواز🕊🍃 نیازےبہ‌بال‌ندارد...❤ •{شهیدآوینے}• 🌿¦•گـوش‌جآن↓ https://harfeto.timefriend.net/16083617568802 🍃¦•ارتباط‌بامـا↓ 🌸•| @H_I_C_H 🌙¦•ازشرایطموݩ‌بخونین↓ 🌸•| @sharayet_mashgh_eshgh_313 تودعوت‌شده‌ۍشھدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
مَشْــق‌ِعـِشـْـ❤ــق
#رنج_مقدس #قسمت_هفدهم علی اخم کرده و ابروهایش را درهم کشیده. مادر، ساکت است و پدر هم که مثل همیشه،
سهیل را قلبم می‌تواند دوست داشته باشد؟ دلم با او همراه می‌شود یا مجبور به هم‌خوانی با او خواهم شد؟ آینده‌ام با سهیل تضمین است یا باید تطبیقش بدهم؟ دیوانه می‌شوم با این افکار. خودخواهی‌ام گل می‌کند و بی‌خیال خستگی مادر و خواب بودنش می‌روم سراغش. پتو را دورش گرفته و کنار رخت‌خوابش نشسته است. پنجره اتاقش باز است و باد سردی پرده‌ها را تکان می‌دهد. چراغ مطالعه‌اش روشن است. کتابش باز و نگاهش به دیوار روبه‌رو است. مرا که می‌بیند، تعجب نمی‌کند. انگار منتظرم بوده: – شبگرد شدی گلم! بیا این پنجره را ببند، باز گذاشتم کمی هوای اتاق عوض بشه. پرده‌ها را از دست باد و اتاق را از سرمای استخوان سوز نجات می‌دهم. کنارش می‌نشینم و با حاشیه پتویش مشغول می‌شوم: – نظرتون چیه؟ لبخند می‌زند: – قصه بزی و علف و شیرینی‌ش. خودت باید نظر بدی حبه انگورم. خم می‌شود و صورتم را می‌بوسد. منظورش از حبه انگور را درک نمی‌کنم. تا حالا حبه انگور نبوده‌ام. حتماً منظورش این است که گرگ را دریابم. – خودت باید تصمیم بگیری عزیزم. علاقه و آرمان‌هات رو بنویس. دوست نداشتنی‌ها و موانع خوش‌بختی رو هم فکر کن. بعد تصمیم بگیر. من هم هرچی کمک بخوای دربست در اختیارتم. البته بعد از این‌که سهیل رو هم در ترازو گذاشتی و سنجیدی. دوباره خم می‌شود و می‌بوسدم، من از همه آنچه که اسم ازدواج می‌گیرد می‌ترسم. دایی مرا در یک‌لحظه غافلگیر کرد. عجیب است که حس خاصی پیدا نکرده‌ام. مادر سه‌باره می‌بوسدم. امشب محبتش لبریز شده است. از این محبتی که هیچ طمعی در آن نیست، سیراب می‌شوم. وقتی بلند می‌شوم، می‌خواهم حرف آخرِ دلم را بلند بگویم، اما نمی‌دانم آخر حرفم چیست. سکوت می‌کنم و می‌روم. پدر این‌جا باید باشد که نیست. تا صبح راه می‌روم. می‌نشینم. دراز می‌کشم، با پتو به حیاط می‌روم، چشمانم را می‌بندم و تلاش می‌کنم تا ذهنم را از سهیل خالی کنم؛ اما فایده ندارد. تا این مدت تمام شود و پدر بیاید. بداخلاقی‌ام داد علی را بلند می‌کند. مادر آرامش کند، به من چه؟ من حوصله هیچ بشری را ندارم. باید مرا درک کند، سعید و مسعود که می‌آیند، مادر نمی‌گذارد قضیه را متوجه شوند؛ ولی بودنشان برای روحیه من خوب است. پدر که می‌آید، سنگین از کنارش می‌گذرم. چقدر این سبزه شدن‌ها و لاغر شدن‌های بعد از هر مأموریتش زجرم می‌دهد. دایی و خانواده‌اش همان شب می‌آیند. این‌بار رسمی‌تر از قبل. از عصر در اتاقم می‌مانم و تمام کودکی تا حال ذهنم را دوباره مرور می‌کنم؛ با سهیل و تمام خاطره‌هایش. چای را دوباره علی می‌برد. در اعتصابم… حرف سر من است؛ منِ ساکتِ آبی‌پوشِ پناه گرفته کنار مادر. لبه چادرم را آرام مثل گلی باز می‌کنم و می‌بندم. ده بار این کار را می‌کنم. دایی را دوست دارم. مخصوصاً که از کودکی هر بار برایم هدیه می‌آورد… یعنی تمام هدیه‌هایش هدفمند بوده است؟ زن دایی‌ام را دوست داشتم؛ چون زیاد به من محبت داشت و حالا درونم به آه می‌افتد که این هم بی‌غرض نبوده! باید با سهیل حرف بزنم. این را دایی درخواست می‌کند. مادر سکوت می‌کند و پدر رو می‌کند به من: – لیلاجان! هر طور که شما مایلی بابا! میلم به هیچ نمی‌کشد. بین سهیل و من چند مایل فاصله است؟ به پدر نگاه می‌کنم. اصلاً فرصت نشد که چند کلمه‌ای با من گفت‌وگو کند. دایی این‌بار می‌گوید: – لیلاجان! دایی! چند کلمه‌ای صحبت کنید تا من و پدرت بریم شام بگیریم و بیاییم. روابط بین خانواده را دارم به‌هم می‌زنم با این حال مزخرفم. بلند می‌شوم و سهیل هم بلند می‌شود. می‌روم سمت اتاق کتابخانه. °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
منتظر نظراتتون در مورد رمان هستیم:)💛🌱 https://harfeto.timefriend.net/632125608
❄️ 🎈 تا زمانےکہ‌خدایـےِ‌خـداپابرجاست پرچم‌حُسنِ‌ درهمہ‌عاݪم‌بالاست 💚 °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
نفوذ فکری داره مثل خوره میخوره جامعه مونو و عین خیالمونم نیست... به خیالمون افسر جنگ نرم یعنی بریزیم کانالای مستهجن فیلتر کنیم! نه خواهر من! نه برادر من! جنگ نرم رو با جنگ سخت اشتباه گرفتی!!! جنگ نرم یعنی دشمن کار میکنه منم کار میکنم! نه اینکه دشمن کار کنه من بشینم جلو کار اونو بگیرم! اگه خود من کارمو درست انجام بدم خود به خود کار دشمن بی اثر میشه... برخلاف تصور خیلیا جنگ نرم فقط تو فضای مجازی نیست! اتفاقا امکان استفاده همگام از فضای حقیقی و مجازی برا منی که مخاطبم دم دستمه یه جور برده! الان تو خانواده‌های خودمون تو محله‌های خودمون چکار کردیم؟؟؟؟ یاد بگیریم افسر جنگ نرم یعنی چی! اول جنگیدنو یاد بگیر بعد برو پی امر آتش به اختیار! گل به خودی نزن! بی اطلاع همه چیزو پخش نکن اسمشم بذاری روشنگری! میفهمم دغدغه داریا... ولی انرژی الکی تلف نکن برا کارایی که بنظر خودت مهمه ولی واقعا الکیه. اول یاد بگیر... °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
🍃🌼 .. .. [گُفت که: هاےِ و را براےِ حلِّ سخت ترین عالم آفریده اند . . .♥️] .. .. 🦋🌱• 😎✌️🏻• °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
•••📱 میگفت خدایا..! ما را در دایرڪت‌ها تنها نگذار...!(: °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√ http://eitaa.com/joinchat/2140078098C7beca448f3
مَشْــق‌ِعـِشـْـ❤ــق
و این تلخ ترین خبر تاریخ پس از #شهادت حاج قاسم استـ💔😭 °•|مَشْــق‌ِعـِشـْـ♥️ـــق|•°√ http://eitaa.co
رفقا این خبر صحت نداره...این فقط یه کلیپ ساختگی هستش... هنوز از هیچ منبع رسمی و موثقی، خبری مبنی بر تعطیلی یا دایر بودن مراسم پیاده روی اربعین صادر نشده... شما هم به شایعات بی توجه باشید و به خدا توکل کنید... دعا کنید ان شاءالله هر مشکل و مانعی هست سریعتر بر طرف بشه... یاعلی...
ذڪرشمـار💛🌸👇🏻 https://EitaaBot.ir/counter/lgquv هرچقدرصـلواٺ‌ڪہ‌میتونےبفرست‌ وتوۍلینک‌بالا‌ثبت‌ڪݩ☺️💗 🤲🏻♥️
💛✌️🏻 •| نمازشـو سر وقت بخونہ‌ها😻 •| رسم‌عاشـقے سروقت بودنہ :)🌱🌸 😉 📿 ...☔️ ♥️
مَشْــق‌ِعـِشـْـ❤ــق
پارسال نشد ..! گفتم سالِ دیگه .. ولی امسال اگه نشه نمیتونم بگم سالِ دیگه .. باشه ؟! :) +شرح‌حال : بی‌حرمی‌ست ..!