فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم همون شال سبزیه که برات گفتم
ببینش
سالم مونده بود
می درخشی
همچو ماه چهارده در آسِمان ...🌙
دوری اما
سهم من تنها تماشا کردنست ... 😍
#فرمانده_دلها
#شبتون_شهدایی
@mashghe_eshgh_dameshgh
میدونم تو هم بیداری
منم خواب ندارم
بی خوابی و شب و خاطرات و گاهی دعا و اشک ...
ترکیبشون حال قشنگیه
از اون حال قشنگا که گاهی توی مرتضی میدیدم
ابوعلی رو میگم
از خدا بخوایم به ماها هم بده...
حساب کتاب گاهی بد نیست با خدا
اوس کریم همه زندگیم رو دادم
هرچی داشتم و نداشتم گذاشتم
دار و ندارم شد یک بلیط از یک کوپه توی یک واگنِ قطار درجه یک به مقصد بهشت...
اخه فدات شم ٬ تو که لیاقت خریدش رو بهم دادی
لیاقت سوار شدنش رو بهم دادی
کمکم کردی تا نزدیک مقصد بیام
دورت بگردم تو ایستگاه اخر جاموندم از بهترینهای روزگار ...
درسته دیگه هیچی ندارم و دستهام خالی
ثمنی برای پرداخت و معامله باهات ندارم
اما تو ملجا درماندگان و جاماندگانی
تو یاور فقیران و مستمندانی
تهی دستم از عمل صالح
هیچ ندارم پیشکش کنم
اما :
میشه کمکم کنی و اولین قطار بعدی جام بدی تا برسم به مقصد؟!؟!
اوس کریم
چیزی ازت کم نمیشه این روسیاهت رو هم بخری ...
حداقل به حرمت خون شهدا نگاهم کن
یا غیاث المستغیثین ادرکنی ...
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
مشق عشق٬دمشق
ارسال مطالب شرعا و عرفا با لینک جایز هست
حرفهاي دل یک جامانده از شهدا
شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم
والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم
كه شايد باز لايق شوم
دفترمشق ما
سرمشقش٬عشقه
دم و بازدم ما
سرمنشأش٬عشقه
محل عاشقیمون
دمشقه...
https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
صبحت بخیر غارتگر آرامش شبهای من ...
#شهید_رضا_سنجرانی (کرار)
سلام سلام سلام
صبحت متعالی با طعم پرتغالی
امیدوارم امروز واسه تمام اعضای کانال روز خوب و با برکتی باشه
مشقِ عشق ٬ دمشق
صبحت بخیر غارتگر آرامش شبهای من ... #شهید_رضا_سنجرانی (کرار) سلام سلام سلام صبحت متعالی با طعم پرت
خداییش رضا رو تو عکسها هم اینقدر مظلوم ندیده بودمش
واقعیت پیشکش ...😅
همینچهره ی معصومو مظلوم و جد و ابادمون رو صلواتی کرده بود ...
اینجورینگاش نکنی ها
جان خودم اعجوبه ای بود شیرین و دوست داشتنی ...
بابا این بشر سرتاپا ...
صبح اول صبحی دهنم رو باط نکن کرار ...
استغفرالله بذار الان که شهید شدی ابرو داری کنیم😂😅
حالا سر صبحی خندیدی عیب نداره ولی جدای از شوخی و مذاح
این داش رضا سنجرانی ما کرامات خاصی داشت ...
مثلا چی ؟
یکی از خاطرات خودش رو بگم برا بگم
میگفت : من تو دوران اموزشیم یک مربی داشتم که هر وقت میخواست زهر چشم بگیره با ژ۳ میزد بغل پامون بترسیم ...
منم اومد تقلید کنم وقتی مربی شدم
با کلاش اومدم بزنم بغل پای یک نفر ولی با یک تیر دونفر رو زدم 😂😂😂
جان خودم هااااااا
من این خاطره رو همه جا نگفتم هاااا
اینجا هم گفتم رضا حساب کار دستش بیاد
دستم رو بگیره وگرنه ازش خاطراتی میگم که ...
آره ...
حالا تو هم سواستفاده نکن
شادیدل بی بی زینب سلام الله علیها و اقا رضا ی ما یک صلوات سر صبحی بفرست جیگرش حال بیاد
منم برم به کارام برسم فعلا
بی حد و عدد
یا علی مدد