خیلی سخته
واسه خودت تو شهرت کسی باشی
همه بشناسنت
کارت مشخص و زندگیت معلوم باشه
اسمت تن خیلیها رو بلرزونه
ولی برای عشقت و بی بی زینب سلام الله چه چیزهایی که ندیدی و نشنیدی ولی تحمل کردی تا بی بی خریدارت شد...
بار اولی اولی که رفت اعزام
گفت من افغانستانی هستم
یک دل سیر کتکش زدند و بیرونش کردند ...
اما میدونست باید چیکار کنه تا بتونه به هدف و مقصودش برسه ...
شیخ علی تمامزاده
بچه کرج بود و کار فرهنگی میکرد و خیلی از نهادها و حزب ها و هیئاتمیشناختنش
اما براش این مهم بود که ببینه اهل بیت چجوری میشناسنش برای همین همه چی رو رها کرد و تو معرکه ی جنگ خودش رو محک زد و سربلند هم بیرون اومد...
مشقِ عشق ٬ دمشق
ذکر خاطرهای از #نمازشبهای_مدافعان حرم توسط حجت الله شیخعلی:
یکی از دوستان به نام شیخ عیسی که یک طلبه آزاده بود و هشت سال در زندانهای بعث عراق اسیر بود، به پادگان آمدند؛ ماه محرم شده بود و توسلات و عزاداریهای رزمندگان برپا بود. شیخ عیسی گفت: میرزا این خلوتهای سحر و قبل از اذان صبح که انجام میدهی، چرا تنها و در خوابگاه است؟ 😊
همین نماز شبت را در حسینیه بخوان؛ گفتم: حاج آقا این خلوت شخصی من است. ایشان گفت: نه! نماز شبت را هم در حسینیه بخوان تا تبلیغی باشد که رزمندهها هم قبل از اذان صبح بیایند.🌷
بعد گفت: از امشب هردو با هم میرویم.🚶
هر نیمه شب یک ساعت قبل از اذان صبح، مناجات امیر المؤمنین(ع) در پادگان پخش میکردم🍃🎶لبته با صدای آهسته که مزاحم خواب کسی نشود. آن شب هم مناجات را پخش کردم و حدود یک ساعت مانده به اذان صبح، با شیخ عیسی محیای رفتم به حسینیه شدیم.
از خوابگاه که بیرون آمدیم، صحنه بسیار زیبایی دیدم😍 هیچ وقت فراموش نمیکنم؛ تمام چراغهای خوابگاه رزمندگان روشن بود. وارد حسینیه که شدیم بالای چهل نفر داخل حسینیه بودند😍 همه شالی را روی سرشان کشیده و کنار گوشه حسینیه در حال خواندن نماز شب و راز و نیاز بودند🍃 بعضی چنان گریه و زاری میکردند و مشغول مناجات بودند که من از طلبه و نمازی بودن خودم خجالت کشیدم😔میدیدم که خودم عقبتر هستم. دقایقی قبل از اذان صبح، نماز شب خوانها صفهای نماز جماعت صبح را تشکیل میدادند؛ خدا شاهد است که سخن زیبای حضرت زینب (س) که فرمود «ما رأیت إلا جمیلا»، در این مکان خوب جلوه میکرد و من مدام این جمله زیبا را در ذهن خود مرور میکردم.🌸🍃
نماز شب یادتون نره دعا کنید همه را عاشقان حضرت زهرا سلام الله علیها
مشقِ عشق ٬ دمشق
شیخ علی تمامزاده بچه کرج بود و کار فرهنگی میکرد و خیلی از نهادها و حزب ها و هیئاتمیشناختنش اما بر
تو کرج معروف بود به شیر حزب الله
کسایی که میشناختنشتو شجاعت و نترسی تاییدش میکنن
کسی بود که براش فرقی نمیکرد مسیول فلان اداره باشه یا استاندار یا فرماندار ...
حرفش رو میزد حتی اگر مجبور میشد نوع دیگه ای بگه ...
میتونست توی منطقه کار فرهنگی بکنه ...
اصن میتونست منطقه نره و همینجا بمونه کار فرهنگیش رو بکنه ...
لازم نبود این همه زجر بکشه
به اسم افغانستانی مدارک درست کنه
اونم بعد از اینکه بار اول با کتک بیرونش کردن و دوباره بخواد بره ...
ولی این شیر بچه ی حیدری
اومده بود تا تو میدون جنگ به دشمنان بفهمونه ماها اگر لازم بشه با خودکار و نیاز بشه با اسلحه نیز اشناییم و به وقتش چنان گردن تکفیر و تکفیری رو میشکنیم نفهمن از کجا خوردن
مرتضی جان
و تو میدانی فقط
چشمهایم را میبینی فقط
از سر دلم اگاهی اکنون
و من ماندم در دنیای شلوغ با تنهایی و خلوتی
دور وبرم شلوغه ولی دلم...
و من نمیخواهم دلم شلوغ باشد
همین خود تو
و شهدای دیگر
برای دلم کافی نیستین؟!
مگر دلی که میخواهد عاشق خدا باشد ٬ با شماها نمیتواند راه را پیدا کند ؟!
گاهی در پیچ و خم و شلوغی دنیا گم میشوم درست ٬ ولی قطره های اشکم در تاریکی و خلوتی شب ٬ شما ها را برایم تداعی میکند و با هر دانه اشک ٬ نام یک شهید
با هر بار شکست دل ٬ توسل به یک شهید
تا ببیند خدایی که ما را عاشق ساخت ...
شاید ببیند و بپسندد ...
صورتها را با لبخند باید زیبا کرد ولی برای خدا باید گریست ٬ کوچکی کرد ٬ زار زد ...
حال که داغ رفیقان و همرزمان هم هست ٬ باید خون گریست به حال دلی که سیاه از دنیا و سیاه تر از جاماندگی از شهدا مانده است ...
#اللهم_اغفرلی_الذنوب_التی_تحبس_الدعایی
هدایت شده از مشقِ عشق ٬ دمشق
#شهید_حسین_معز_غلامی_
ذکر روز
5 مرتبه به نیابت از دوست شهیدت 🌹
🌸یا ارحم الراحمین🌸
🕊
رفیقه آسـمـــ😍ـونـیـه من ...
@mashghe_eshgh_dameshgh
سلام سلام سلام
صبح بخیر
خوبی ؟
امروزت رو چجوری شروع کردی ؟
پر انرژی ان شاءالله ؟!
چاشنیش هم نگاه شهدا بذاری همه چی حله ...
تو منطقه حمام همیشه در دسترس نیست
و گاهی برای دوش گرفتن باید یک یا دوساعت برگردی عقب از خط مقدم ...
ولی ما مشکل رو جور دیگه ای حل کردیم
تانکر گذاشته بودیم ماشین اب میومد برامون پر میکرد و برمیگشت عقب ...
تابستونا مثل الان که خب کارمون راحته فقط اب از تانکر برمیداریم و شستشو میکنیم چون افتاب اونقدر داغه که ابِ تو تانکر نیاز به گرم کردن نداره
اما زمستونا ...
بشکه های دویست و بیست لیتری برمیداریم
میذاریم روی اتیش تا گرم بشه
اونوقت وسط سرما با اب گرم ....
البته اینم بگم تو خط که نمیشه اتیش روشن کرد مجبوریم یک کیلومتری بیایم عقب تر
ولی چایی خوردنمون خیلی باحاله
کوره درست میکنیم که قوری و چای زغالی
خداییش خیلی میچسبه دلت نخواد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصطفی صدرزاده ایرانی بود ولی به اسم افغانستانی اومد.همه سید ابراهیم میشناختنش
عجیب نترس بود
روز تاسوعا شهید شد
باچهره ی خونی رفت دیدار اربابش
@mashghe_eshgh_dameshgh
مصطفی صدرزاده به سجاد عفتی قول داده بود کاراش رو درست کنه بیارتش فاطمیون ...
زد و مصطفی شهید شد
سجاد به هر دری میزد نمیشد تا اینکه خودش رورسوند دمشق
یک روز دیدم مرتضی عطایی داره میره دمشق
گفتم کجا گفت یکی از رفقا اومده باید برم ببینمش
رفت و با سجاد حسابی خوش گذرونده بودند و کار سجاد بعد از اون ردیف شد و بلیط و ویزای بهشتش صادر شد ...
#شهید_سجاد_عفتی
@mashghe_eshgh_dameshgh
رفیق وقت اذانه
صدامون میزنه اوس کریم
انگار وقت ملاقاتمون ردیف شده و برامون جلسه خصوصی گذاشته درد دلهامون رو تو عاشقی سر نماز بشنوه
میشه خواهش کنم منم یاد کنی و دعا کنی زودتر گره ی کارم باز بشه
دعا با زبان دیگران زودتر مستجاب میشه
دمت گرم رفیق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هم_قسم شدن مدافعان حرم و شهید
#مصطفی_صدرزاده
#شهید_مرتضی_عطایی
قبل از عملیات
خیلی از جوونای این فیلم الان #شهید شدن
#شهدا_گاهی_نگاهی
#کانال_مشق_عشق_دمشق
@mashghe_eshgh_dameshgh
اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند
به خانواده شهدا سر بزنید.
زندگینامه شهدا را بخوانید.
سعی کنید در خود، روحیه شهادت طلبی را پرورش دهید.
🌷شهید مدافع حرم
#مصطفی_صدر_زاده🌷
مشقِ عشق ٬ دمشق
مصطفی صدرزاده به سجاد عفتی قول داده بود کاراش رو درست کنه بیارتش فاطمیون ... زد و مصطفی شهید شد سجا
غزل تمام شده
و ادامہ ے این شعر
به لحن واژه ے "برگرد"
بستگے دارد ... !
📚 رمانـ #ابـوعــلـی_کـجـاست ؟
زندگی نامه خود گفتهء
#شهید_مرتضی_عطایے معروف به
✍ ابـوعــلـی
#کانال_مشق_عشق_دمشق
@mashghe_eshgh_dameshgh