eitaa logo
هیئت فاطمیون(خواهران)قم
214 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
40 فایل
حضرت مهدی(عج) : اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم. برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است. سال تاسیس هئیت : ۱۳۸۴ ویژه بانوان جلسات هفتگی : شنبه ها بعدازظهر
مشاهده در ایتا
دانلود
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکی اومد حرف بزنه ، نقد کنه ،گفتن هییییس تضعیف نکن! اما خودشان چه کارها که نکردن و رفتند!!!! ✖️انگار یادشون رفته ، دربون مسجد، نماینده ی خدا نیست! https://eitaa.com/joinchat/4257546626C9f19a1d20a
💠 نمــاز شــب بیسـت و سوّم مـاه رجـب برای رسیدن به درجات بهشتی ❇️ پیامبـر اکـرم ﷺ فرمودند:هـرکس در شب بیست و سوّم ماه رجب۲ رکعت نماز بجا بیاورد در هـر رکعت:بعد از «حمـد» ۵ مـرتبه سوره «والضُّحیٰ» را بخواند ⬅️خـداوند در برابر هر حرف و به تعداد هـر مرد و زن کافر یک درجه در بهشت به او عطا می کند و نیز ثواب ۷۰ حج و ثواب کسی که در تشییع ۱۰۰۰ جنازه شرکت جسته و نیز ثواب کسی که به عیادت ۱۰۰۰ بیمار رفته و پاداش کسی که حاجت ۱۰۰۰ مسلمان را برآورده نموده است ، به او عطا می کند. 📚اقبال الاعمال سید ابن طاووس ج۲ ص۸۲۴
📣📣📣 سلسله جلسات سخنرانی استاد محمد شجاعی در شهر انسان شناسی در آئینه صحیفه سجادیه به تاریخ ۱۵ بهمن ماه 🔴مکان: خیابان دور شهر، نرسیده به میدان رسالت، روبروی کوچه ۳۰ ، مسجد امیرالمومنین علیه السلام 🧭زمان: ۱۸:۳۰ الی ۱۹:۳۰ ※ پخش زنده تصویری از: آپارات | سایت منتظر @INTshojaee
💠 انتخابات هم حق است هم تکلیف شرعی 🔻آیت الله فاضل لنکرانی رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع): 🔹 حرف اول انتخابات، بها دادن به مردم و میدان دادن به آنهاست که حقّ خود را در تعیین سرنوشت با صندوق‌های رأی مشخص کنند، در درجه اول ما باید میدان را برای اینکه مردم شکوفایی سیاسی خود را نشان بدهند باز کنیم. 🔹 انتخابات در عین اینکه یک حقّ است یک تکلیف شرعی مسلم هم هست؛ قرآن می فرماید «یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا»؛ کدام امانت از ریاست جمهوری یا امر قانونگذاری بالاتر است؟. 🔹 دشمن نگاه می‌کند چه تعداد از مردم پای انتخابات می‌آیند و همان را معیار قبولی نظام بین مردم قرار می دهد. به قول ما طلبه‌ها گاهی یک ملاک به عنوان ثانوی مطرح می شود. اینکه رهبری معظم می‌فرمایند مخالفت با انتخابات مخالفت با اسلام است، چون امروز دشمن علامت اسلام ناب را در این کشور انتخابات قرار داده است. ⚜️ @Ahkaam ⚜️
💠 نمــاز شــب بیسـت و چهارم مـاه رجـب برای کسب سلامت دنیوی و اخروی ❇️ پیامبر اکـرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: ⬅️ هركس در شب بيست و چهارم ماه رجب  چهل  ركعت نماز بخواند در هر ركعت سوره‌ى «حمد»  یک  بار و آيه‌ى آمَنَ اَلرَّسُولُ  یک بار و سوره‌ى توحید «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» را  یک  باربخواند، خداوند متعال براى او هزار  عمل نيك مى‌نويسد و هزار  گناه او را مى‌ بخشد و  هزار  درجه او را بالا مى‌برد و  هزار  فرشته از آسمان فرود مى‌آيند و دست به سوى آسمان بلند كرده و بر او درود مى‌فرستند و نيز خداوند متعال، سلامت دنيوى و اخروى را به او عطا مى‌كند و گويى كه شب قدر را درك كرده است. 📚 اقبال الاعمال ص ۶۵۵ 📕 آمن الرسول : دو آیه پایانی سوره بقره ✅ چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
باسلام تاآخربخونیدزیادوقتتون رونمیگیره✨ ....پشیمون نمیشید از خوندنش👌🏻👌🏻🙏🏻 حجت الاسلام قرائتی ﺗﺨﻤﻴﻦ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ 93% ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﻦ ﻣﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ، ﻭﻟﻲ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺟﺰﺀ ﺁﻥ 7% ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ، ﻣﻦ ﺟﺰﺀ ﺁﻥ 7% ﺑﻮﺩﻡ! ‏​خداوند؛در اوقات ذيل ازخنده کردن سخت بدش می اید: 1: خنده كردن در بالاى قبرستان 2: خنده كردن از پشت جنازه 3: در مجلس علما 4: در هنگام تلاوت قرآن كريم 5: در مسجد 6: در هنگام اذان.......... 5 . معلومات سحر اميز ... 1_ايا ميدانى: زمانى که اذان تمام ميشود؛ دعایت مستجاب میشود.... پس محروم نکن خودت را از دعا؛بعد از تکرار کردن اذان و دعاى معروف (اللهم رب هذه الدعوة التامة....) حتما منتشر کن شايد يکى غير از تو اينرا نميداند، ..... 2_ايا ميدانى کجا قرار داده ميشود گناهان تو در حالی که نمازمیخواني؟ رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند (که بنده ی خدا وقتي بلند شد تانماز بخواند با تمام گناهانش آمده ..... پس گناهانش بر روي سرش وگردنش گذاشته ميشود پس هر بار که که به رکوع وسجود ميرود گناهانش ميريزد) اي کسي که عجله ميکني در رکوع وسجود؛ سجود ورکوعت را تا ميتواني طولاني کن تا گناهانت از تو بريزد اين اجر را از دست نده..... 3_ايا ميداني زن نيکو کاري فوت کردو هر وقت قبرش رازيارت ميکردند از خاک قبرش بوي گل مي امد شوهرش گفت که او هيچ وقت خواندن سوره ملک را قبل از خواب ترک نميکرده پس مبارک باد بر ان کسي که خواندن سوره ملک قبل از خواب را براي خودش عادت قرار داده پس بر اين کار حريص باش زيرا نجات ميابي از عذاب قبر "به هر کس دوستش داري خبر بده" 4_ايا ميداني با خواندن آية الکرسى بعد از هر نماز فاصله بين تو وبهشت فقط مرگ است ... یعنی با مرگ ورودت در بهشت تضمینی است...... 5_ايا ميداني بعد از تمام شدن نمازنباید عجله کنی وباید مدتي بشينی؛ براي اينکه ملائکه بعد نماز براى تو دعا ميکنند ؛نزد خداوند ....... �توجه- توجه- توجه- توجه هرکس در موقعي اذان به موسيقي و ترانه گوش دهد نمي تواند هنگام مرگ شهادتين بگويد . ........ واگر منتشر نکني بدان که گناهانت مانع اين کارت شده اند . بفرست و بگذار غير از تو ؛کسی توبه کند. اللهم صل على محمد واله محمد بخون تا بفهمي خدا چه مهربونه (فقط بخون) فوايد آية الکرسي: خواندن آن هنگام خروج از منزل، هفتاد هزار فرشته نگهبان شما ميشوند...... هنگام ورود به منزل، قحطي و فقرهرگز به منزلتان نمي آيد...... خواندن بعد از وضو،شخصيت شما را70درجه بلند مرتبه تر مي سازد...... خواندن قبل ازاستراحت، فرشته هاتمام شب رامحافظتان خواهندبود...... خواندن بعد ازنمازواجب، فاصله شما تابهشت فقط مرگ است..... پخش اين پيام زيباصدقه جاريه است ..... التماس دعا بدا به حال اشخاصي که .آوازها و جوکها روپخش ميکنند و از نشر آيات قرآن خجالت ميکشند.... خداياکسي که ارسالش کند روزيش را بيشتر کن حتى اگرسرت شلوغه بفرس بخون و ب بزرگی خدا پی ببر.الله اکبر کف دسته چپتو نگاه کن چه عددی میبینی?? 81 خو ب .حالا کف دسته راستتو نگاه کن چه عددی میبینی?? 18 خو ب.حالا این دو رو از هم کم کن?? میشه63 63 سن پیامبر و بیشتر اصحاب پیامبر خو ب .حالا این دو رو با هم جمع کن?? میشه99 99تعداد القاب خدا و بزرگترین عدد دو رقمی حالا 99 را در 63 ضرب کن?? میشه 6237 تعداد آیات قرآن !! سبحان الله !! این پیام رو در حد توانت منتشرکن ؛ الان یه دست میذاری رو دکمه میفرستی و فراموشش میکنی ولی روز قیامت چنان ثوابی برات داره که غافلگیرت میکنه . مطمئن باش ( و خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند) قرآن کریم حضرت علی" فرمودند: وقتی یک انسان جوان توبه می کند از مشرق تا مغرب قبرستان ها برای چهل روز از عذاب قبر نجات داده میشوند.B حضرت علی می‌فرمایند: نورانی شود چهره کسی که این حدیث را به دیگران می‌رساند.
عصری داشتم میرفتم خیابون، پسرم که روی مبل دراز کشیده بود تا فهمید دارم میرم بیرون گفت: مامان فردا ورزش دارم‌ معلم گفته حتماً با کفش مناسب بریم. یه جفت کفش ورزشی هم برای من بخر. گفتم پس پاشو حاضر شو خودتم بیا‌. گفت: حال ندارم مامان خودت بگیر دیگه. خریدهامو انجام دادم. یه کفش هم برای پسرم خریدم. وقتی از توی کارتن درش آورد بی اختیار پرتش کرد سمتم. ماماااان! این چیه آخه؟ من این شکلی دوست نداشتم! بعدش هم رفت توی اتاقش. منم کفش رو از کارتن درآوردم. جفت کردم‌ گذاشتم جلوی در که صبح بپوشه. فقط یه یادداشت نوشتم گذاشتم داخل کفشش: «کسی که زحمت انتخاب را نمیکشد، باید تسلیم انتخاب دیگران باشد.» 🇮🇷 🇮🇷
💠 نمــاز شــب بیسـت و چهارم مـاه رجـب برای کسب سلامت دنیوی و اخروی ❇️ پیامبر اکـرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: ⬅️ هركس در شب بيست و چهارم ماه رجب  چهل  ركعت نماز بخواند در هر ركعت سوره‌ى «حمد»  یک  بار و آيه‌ى آمَنَ اَلرَّسُولُ  یک بار و سوره‌ى توحید «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» را  یک  باربخواند، خداوند متعال براى او هزار  عمل نيك مى‌نويسد و هزار  گناه او را مى‌ بخشد و  هزار  درجه او را بالا مى‌برد و  هزار  فرشته از آسمان فرود مى‌آيند و دست به سوى آسمان بلند كرده و بر او درود مى‌فرستند و نيز خداوند متعال، سلامت دنيوى و اخروى را به او عطا مى‌كند و گويى كه شب قدر را درك كرده است. 📚 اقبال الاعمال ص ۶۵۵ 📕 آمن الرسول : دو آیه پایانی سوره بقره ✅ چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت پنجاه و پنجم» 🔺با لحنش آرامم، امّا با کلماتش ترسو! ماهدخت جوری خوابیده بود که انگار قرار نبود تا قیامت بیدار بشود. دلم برایش میسوخت، بی‌حس با نفسهای شمرده و عمیق. نمیدانستم باید نگران باشم یا نباشم، امّا وقتی حالات و بیخیالی مهماندارها مخصوصاً همان زن افغانستانی را دیدم، کمی ته دلم قرص‌تر و استرسم کم‌تر شد. من هم آمدم چشمانم را ببندم و در همان فکرها بودم که احساس کردم یک نفر آمد و کنار دستم نشست؛ چون صندلی آن طرفی‌ام خالی بود. چشمم را باز کردم. دیدم همان زن درشت هیکل، در لباس مهمانداری آمده و کنارم نشسته بود! کمی خودم را جمع‌و‌جورتر کردم. او که تعجّب و جمع‌و‌جور کردن مرا دید، گفت: «راحت باش دخترم!» گفتم: «راحتم! میشه بگین اینجا چه خبره؟» در حالی که راحت به صندلی‌اش تکیه داده بود گفت: «خبر خاصّی نیست، غصّه نخور! هر خبری هست، بعداً پیش میاد. تو باید خیلی محکم و استوار باشی!» با تعجّب پرسیدم: «متوجّه منظورتون نمیشم. از چی صحبت میکنین؟!» گفت: «تا الان نمیدونم تو چه شرایطی بودین، لزومی هم نداره من بدونم، امّا اون چیزی که مشخّصه اینه که شما اوضاع‌واحوال پیچیده‌ای خواهید داشت. لطفاً خودتونو برای شرایط خاص آماده کنین!» یادم رفته بود که یک آدم 80 – 70 کیلویی سرش را روی شانه¬ام گذاشته و بخشـی از ســــنگینی بـدنـش هـم روی مـن افـتـاده اســـت، بـا وجـد و تعجّب بیش‌تر گــفتم: «شمـا مهماندار نیستین، شما احتمالاً باید امنیّتی باشین! درسته؟!» تکیه داده بود و چیزی نمیگفت، کمی هم چشمانش را روی هم گذاشته بود. دوباره پرسیدم: «درسته؟!» چشمانش را آرام باز کرد، یک نفس عمیق کشید و به آرامی گفت: «یه استاد داشتیم اهل عراق بود. اوّلین بار لبنان دیدمش. دخترش هم پیش خودمون بود. اون‌وقت من خیلی جوونتر بودم، یه‌کم هم خوشکلتر و سرحالتر از الان بودم. اون خانم به من، یا بهتره بگم به همه‌مون برای بار اوّل معنی محبّت واقعی رو چشوند. یادش به‌خیر! مثل مادرمون بود، ولی یه مادر نترس، جسور و بسیار شجاع. وقتایی که حال داشت و حال داشتیم، میومد تو آسایشگاهمون و دورش جمع میشدیم و برامون حرفای خودمونی و دخترونه و چیزایی که لازم داشتیم میزد. یه بار میگفت: «درست اینه که هرکسـی سر جای خودش باشه! درست اینه که کسـی جای دیگری رو نگیره! درست اینه که وقتی برمیگردی و پشت‌سر خودت نگاه میکنی، پشیمون نشی و نگی کاش یه جور دیگه بودم!» مهم نیست امنیّتی هستم یا نه؛ مهم اینه که در کنارم احساس امنیّت کنن! حالا تو در کنارم این احساسو داری یا نه؟!» من واقعاً گیج شده بودم. گیج که نمیدانم بیش‌تر مبهوتش بودم. بعداز کلّی آدمها، دخترها، زنان آن‌طوری و اسرائیلی و نچسب و وطن‌فروش به همچنین زنی رسیدن، هرکسی را شوکّه میکند! به‌خاطر همین فقط نگاهش میکردم. حتّی قادر به اینکه چه کلمه‌ای را انتخاب کنم نبودم و نمی‌دانستم چه باید بگویم. فقط می‌فهمیدم که کنارش آرام هستم و نگاهش مثل نگاه مامانم است، پر از امنیّت و آرامش! سؤالم یادم رفته بود. آن خانم گفت: «بگذریم! دخترم! یه نفر یه پیام داده که باید خدمتتون بگم. ببخشید شفاهی هست، امّا با توجّه به شرایطی که شما دارین، چاره‌ای نیست. به من گفتن که بهتون بگم: نقشه تغییری نکرده، امّا میزان دسترسی ما به شما اندکی محدودتر میشه! لذا جای نگرانی نیست اگه مدّتها پیدامون نشد و با شما ارتباط خاصّی نگرفتیم. چرا که همین هم بسته به شرایط شماست و با توجّه به شرایط وابستگی ماهدخت به شما و اینکه بیش‌تر توسّط بقیّه زیر ذرّه‌بین خواهید بود ما نمیتونیم با ارتباط با شما نیروی خودمون رو سوخت کنیم و یا جون شما رو در خطر بندازیم!» سر تکان میدادم، داشتم کلمات را از توی دهانش میقاپیدم و میگرفتم. به ساعتش نگاهی انداخت، بعد هم نگاهی به چهره ماهدخت کرد. ادامه داد و گفت: «فقط چشم ازش برندارین! مطمئن باشین که اون هم چشم از شما برنمیداره. شما خیلی طبیعی کارتون رو انجام بدین، دقیقاً طبق آموزه‌های اسرائیلی و چیزایی که بهتون یاد دادن و برنامه‌هایی که ازتون خواستن و توقّعاتی که ازتون دارن پیش برین و کلّاً راحت باشین!» یک لحظه میخواستم حرفش را قطع کنم که نگذاشت و گفت: «فرصتمون محدوده. اجازه بدین کلامم تموم بشه. ببین دخترم! لطفاً شما رو به جون بابا جونتون قسم میدم، دختر معمولی باشین! یه دختر تحصیل کرده و امروزی، با احساس و با حال، خیلی طبیعی و حتّی پر از شیطنتهای گذشته و هر چی که قبلاً بودین. حتّی یه لحظه هم حسّ و جوّ امنیّتی و پلیس‌بازی و چریک مریک بودن سراغتون نیاد! جسارت نباشه، امّا حیفه که مجبور بشیم تصمیم بگیریم که از طرف شما احساس بدی بهمون دست بده و اقدام به حذف شما کنیم!» در حالی که از این حرفش دلهره گرفته بودم، گفتم: «متوجّهم!»
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
گفت: «جسارت منو ببخشین! به‌خاطر خودتونه. بذارین این بازی تموم بشه نه اینکه با حرکت نسنجیده شما خراب بشه! بچّه‌های ما اشتباه نمیکنن! شما فقط مراقب خودتون باشین نه چیزایی که به شما ارتباطی نداره.» با اینکه با لحنش آرام میشدم، امّا با کلماتش میترسیدم، فقط توانستم بگویم: «چشم!» آرام گفت: «چشمتون روشن! موقع خداحافظی‌ست، امری ندارین؟!» شوکّه شده بودم که باید از پیشم برود. گفتم: «نه؛ ینی نمی¬دونم! حالا چی میشه؟ برم ترکیه چیکار؟ بقیّه‌ش؟» گفت: «خودتون میدونین، نمیدونم! امّا حدسم اینه که باید به سفرتون ادامه بدین.» گفتم: «ببخشید! میدونم نباید کنجکاوی کنم، امّا چرا روی گردن ماهدخت رو معاینه کردین؟ اون جای زخم چی بود؟» گفت: «عزیز مادر! وقتی میدونی که نباید کنجکاوی کنی، پس کنجکاوی نکن! فراموشش کن، مبادا به سرت بزنه و بهش دقّت کنی و باهاش درباره این چیزا حرف بزنی! دقّت کن دخترم.» گفتم: «چشم!» گفت: «وقت رفتنه، امیدوارم موفّق باشین.» خداحافظی کردیم و آن خانم رفت. او رفت در حالی که من جمع اضداد شده بودم! سؤال‌هایم زیادتر شده بود، امّا نباید به آن فکر میکردم؛ میترسیدم، امّا نباید میترسیدم؛ حرف داشتم، امّا باید وانمود میکردم که همه‌چیز اُکی هست. آدم‌های جالبی هستند، امّا... آرامند، امّا گاها گوشت تلخ! با لحنشان آرامی و با کلماتشان ترسو! خدا حفظشان کند! رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour