7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢تیکه سنگین دانشمند خطاب به عبدالحمید و مسیح علینژاد
#شکاک ۲
فردا صبح دیدم که خوشبختانه برادرش رو فرستاده دنبالم و مجبور نبودم ببینمش. تو دانشگاه از دوستم عذر خواهی کردم و اون گفت دیروز نامزدش بعد از رفتن ما جزوه رو برداشته و برام کپیگرفته. خیلی خجالت کشیدم بعد دانشگاه هم برادرش اومد دنبالم یک هفته برای اینکه منت کشی نکنه با برادرش میرفتم و میومدم، تا روزی که باید میرفتیم خرید. با مادرامون رفتیم امیر مهربون بود. لج کردم و گرونترین ها رو انتخاب میکردم امیر هم برام بیشتر میخرید که بفهمم مشکل مالی نداره چتد روز بعدشم جهیزیه بردیم شب عروسی فهمیدم امیر به شدت شکاکه به همه شک داشت و فکر میکرد قراره من رو با لباس عروس بدزدن. دست من رو گرفته بود و فشار میداد که همه فهمیده بودن. شب که همه رفتن و تنها شدیم گفت زندگیت قوانین جدید داره و تو باید بهشون عملکنی خیلی جدی بود، گفت دیگه حق دانشگاه رفتن نداری. بدون من یا برادرم حق بیرون رفتن از خونه رو نداری. لباس هایی هم که داری رو من میگم چیبپوشی، حتی خونهی پدر و مادرت هم نباید بری. گفتم من دانشگاه میرم. تو که میدونستی گفت من در رو قفل میکنم که نتونی بری به بابام شکایتش رو کردمگفت شوهرت پولداره درس میخوای چیکار؟ تازه فهمیدم حامی ندارم، چهار ماه گذشت. روز مادر بود.
هدایت شده از یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّهُمَّ لَكَ صُمنا و عَلى رِزقِكَ أفطَرنا🙏
فَتَقَبَّل مِنّا إنَّكَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ🙏
در سکوتی که دلت دست دعا باز نمود 🙏
یاد ما باش که محتـاج دعائیـم هنـوز🙏
در لحظه ی افطار
مارا از دعای خیرتون فراموش نکنید 🙏
تنتون سلامت 🌹
طاعات وعباداتتون قبول حق 🙏
التماس دعا 🙏💐
هدایت شده از صراط
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃
واین هم جمع روزهاولیهای نصف جهان
پیام واضح مردم ولایتمدار #اصفهان به مسئولین:
معنویت اولویت ماست.
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
BQACAgQAAxkBAAEJYj5kKyJrzrj6XHiUFsoOeOvjUmx_PwAC0wkAAk4qKVDDYoSgDxsKLi8E.pdf
2.64M
📃 متن و ترجمه دعای مجیر pdf
👈 سفارش شده برای شبهای ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ ماه مبارک رمضان
هر که دعای #مجیر را در ایام البیض ماه رمضان (۱۳.۱۴.۱۵) بخواند گناهانش آمرزیده شود اگر به اندازه قطرات باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد.
📚 مفاتیح الجنان
نشر حداکثری
#رمضان
#ماه_رمضان
#مجیر
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
⭕️ در حالی که یه عده تو ایران بیحجابی رو افتخار میدونن، آلمان حجاب معلمانِ زن رو به رسمیت شناخت!
......؛؛؛.....؛؛؛.....💧......،،،......،،،....
👈به بزرگترین کانال مطالبه گری کشوری ملحق شوید.👉
فرهنگسازی حیا تنها کانال رسمی ما در فضای مجازی👇
🆔@farhangsaze_haya
❌هیچ کانال دیگری در فضای مجازی به این نام مورد تایید ما نیست❌
#شکاک ۳
مادرشوهرم گفت بیا بریم خونه همسایه جشنه قبول کردم و رفتیم خیلی خوش گذشت. به مادرشوهرمگفتم ما همبگیریم و از همونجا رفتیمبرای خرید وقتی رسیدیم خونه شوهرم عصبانی بود.داد زد گفت کدوم گوری بودی. گفتم با مادرت بودم محکم زد توی صورتم. مادرشوهرم سرش داد کشید اما امیر صلا نمیشنید. دستم رو گرفت و سمت پله ها برد منو میکشید دنبال خودش وارد خونه شدیم پرتم کرد تو خونه در رو قفل کرد. کمربندش رو در اورد شروع کردم به جیغ کشیدن و کمک خواستن اما تا برادر شوهرم در رو بشکنه و بیاد کمکم کلی کتکم زد. مدام هم میگفت بهت گفته بودم فقط با خودم یا برادرم اجازه داری بری بیرون، بدن بی جونم رو از زیر دست امیر بیرون کشیدن. مادرشوهرم گریه میکرد و پسرش رو نفرینمیکرد. از خجالت خودم رو به خواب زدم. شوهرم حتی عذاب وجدانم نداشت. دوست داشتم برم جایی که ازم حمایت کنن اما جایی رو نداشتم پدرم طرف شوهرم بود با امیر قهر کردم ولی براش مهم نبود. فردا مراسم طبقهی پایین برگزار شد اما با اون صورتم روم نشد برم، نیمه شب بود که از کمردرد بیدار شدم از درد گریه کردم امیرفکر کرد دروغ میگم بهم اهمیت نداد متوجه خونریزی شدیدم شدم رفت مادرش رو اورد اونم با ناله و نفرین گفت باید ببریمش بیمارستان. دکتر به محض معاینه گفت هشت هفته باردار بودی و بر اثر ضرب و شتمی که دیدی در حال سقط هستی، امیر پشیمون بود اما برای بچه ش.
ادامه دارد...
کپیحرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷امروز که فرشتگان سخن می گویند
🍃🌷گویا سخن از زبان من می گویند
🍃🌷ذکر لبشان شنیدنی تر شده است
🍃🌷در ارض و سما حسن حسن می گویند
🍃🌷سالروز میلاد با سعادت کریم اهل بیت
🍃🌷امام حسن مجتبی (ع) مبارک باد
#شکاک ۴
اون شب سقطش کردم از امیر متنفر بودم آثار بیهوشی که رفت به پرستار گفتم شوهرم من رو زده و باعث سقط شده. بچه مال خودش بوده نمیتونم شکایت کنم. ولی بابت این کتکی که بی رحمانه بهم زده میخوام ازش شکایت کنم. اونم باهام همکاری کرد و پلیس شیفت بیمارستان رو صدا کرد. مادر شوهرمم که پیشم مونده بود حرف هام رو تایید کرد. پلیس صورت جلسه کرد گفت برای پیگیری شکایت اول باید برم کلانتری بعد هم برم دادگاه. برای انتقامم از امیر هر کاری که لازم بود انجام میدادم. مادرشوهرمم باهام همکاری میکرد. فردای روزی که مرخص شدم به برادرشوهرم گفتم من رو ببر خونهی بابام. جلوی در که پیاده شدم مثل همیشه صبر کرد تا برم داخل. صدای ماشینش که دور شد فوری از خونه بیرون رفتم و رفتم به همون کلانتری که آدرس داشتم. از استرس کم مونده بود گریهم بگیره ولی تونستم تمام کار هام رو انجامبدم نامه رو بردم دادگاه و فوری برگشتم خونهی پدرم. تو راه زنگ زدمبه برادرشوهرم کهبیا دنبالم. تو حیاط خونهی پدرمنشستمتا بیاد. چونصورتم کبود بود خودمم کلید خونهی بابام رو داشتم اصلا نذاشتم اونا بفهمن.اومد دنبالم و برگشتم خونه هم خسته بودم هم گرسنه. ضعف شدید هم داشتم وقتی رسیدم پیش مادرشوهرم از حال رفتم
ادامه دارد...
کپی حرام