eitaa logo
مسیر بهشت🌹
7.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
9.9هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📌از فرزندت مهدی بخواه مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی میلانی می‌فرمودند: دو برادر تبریزی که سیّد بودند و یکی از آنها روحانی و دیگری بازاری بود، هر دو مُستطیع شده و امکان تشرّف به مکّه و زیارت خانۀ خدا برایشان فراهم گردید. برادر کاسب و بازاری به برادر روحانی خود پیشنهاد داد و گفت: به خواستِ خداوند، باید امسال به زیارت خانۀ خدا برویم و حج بگزاریم! برادر روحانی در پاسخ گفت: من امسال آمادگی و فرصت ندارم، از سوی دیگر مُحرّم نزدیک است و به مجالس متعدّدی دعوت شده‌ام، شما امسال خود به تنهایی برو، من ان‌شاءالله سال دیگر مشرّف خواهم شد. برادر بازاری هر چه اصرار کرد، سودی نبخشید. به ناچار خود به تنهایی عازم زیارت شد و اعمال و مناسکش را انجام داد و بازگشت. امّا از برادر روحانی بشنوید، او متأسّفانه پس از چند ماه به دلیل حادثه‌ای از دنیا رفت و فریضۀ حج به گردن او ماند. برادر بازاری از این پیشامد و از سستی و اهمال برادر خود خیلی ناراحت و نگران بود و همواره در این اندیشه بود که آیا او به واسطۀ برخی از کارهای نیکش مورد بخشایش قرار گرفته یا اینکه اکنون در برزخ گرفتار است؟! تا اینکه شبی برادر متوفّای خود را در خواب دید که در باغی زیبا، وضعیّتی دلخواه و فضایی دلگشا زندگی می‌کند و پیش از آنکه از او چیزی بپرسد، برادر روحانی گفت: نگران من نباش، من از نجات‌یافتگانم! برادرِ بازاری می‌پرسد: چگونه نجات یافتی و مورد لطف واقع شدی؟! و او پاسخ می‌دهد: پس از مرگ، مرا به پای حساب بُرده و به جُرم ترکِ فریضۀ حج در مکانی مُتعفّن و تاریک زندانی کردند. در آن فضایِ وحشتناک، زیر فشار عذاب‌های دردآوری بودم تا اینکه دستِ توسّل به دامان مادرم، حضرت زهرا سلام الله علیها ، زدم و ناامیدانه عرضه داشتم: مادر جان! درست است که من فریضۀ حج را ـ غیر عمدی ـ ترک کرده‌ام، امّا عمری از حسین عزیزت سخن گفته‌ام. شما از خدا بخواه که مرا ببخشاید و از این گرفتاری نجات دهد! این توسّل، کارساز افتاد و پس از آن بود که درِ زندان گشوده شد و گفتند: آماده شو! مادرت، حضرت زهرا سلام الله علیها تو را خواسته است! مرا نزد مادرم بردند و آن حضرت، از امیرمؤمنان صلوات الله علیه درخواست کرد که مرا ببخشاید و نجاتم را از خدا بخواهد. امیرمؤمنان سلام الله علیه در پاسخ فرمودند:‌ «دختر گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله ! این شخص بارها روی منبر به مردم می‌گفت: در روایت آمده: اگر کسی فریضۀ حج را در صورت امکان و توان، ترک کند، هنگام مرگ به او گفته می‌شود: یهودی یا نصرانی بمیر! و اینک خودش این فریضه را ترک کرده است، من چه کنم؟!» مادرم فرمود: «او به من توسّل جسته، راهی برای نجات او بیابید!» در این هنگام امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «تنها یک راه به نظر می‌رسد و آن اینکه از فرزندت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بخواه که امسال به نیابتِ او حج کند!» مادرم از فرزند عزیزش، حضرت مهدی صلوات الله علیه خواست و آن بزرگوار پذیرفت و من نجات یافتم و اکنون در این باغ زیبا که می‌بینی، هستم! 📚 کرامات الصّالحین، محمّد شریف رازی، صص ۲۵۷ ـ ۲۵۸ کانال علامه حسن زاده آملی 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
هدایت شده از  صراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 در سیره حضرت زهرا سلام الله علیها 🎙استاد عالی 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشه ای از کرامات عبد صالح خدا ، شیخ جعفر آقا مجتهدی 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
6 یه روز که تو اتاق سینا بودیم سینا دستشو جلو آورد و یک لحظه دستش بهم خورد که تمام بدنم‌ گر گرفت. سریع خودمو عقب کشیدم اما سعی کردم که خودمو عادی جلوه بدم . چیزی نگذشته بود که ازم خواست بهش دست بدم! اما من دختر معتقدی بودم و محرمیت برام مهم بود. بهش نه گفتم که احساس کردم ناراحت شد. به مرور زمان سینا درخواست های عجیبی ازم می‌کرد. منم نمی‌خواستم بیشتر از به گناه فرو برم. می‌دونستم که اون قصدش ازدواج نیست! قضیه رو به ریحانه گفتم . ریحانه گفت که از اول می‌دونستم قصد اون ازدواج نیست چون به من پیشنهاد داده بود اما قبول نکردم! بهم گفت اگه می تونم تو این شرکت در کنار سینا فراموشش کنم بمونم اما نمی‌تونستم! باید ازش فاصله می‌گرفتم. از شغلم استعفا دادم. توبه کردم از ارتباطی که با یه مرد نامحرم داشتم.و دنبال کار جدیدی رفتم. طول کشید اما بلاخره موفق شدم سینارو به کل فراموش کنم. ادامه دارد. کپی حرام.
♥️ در روزگاری که مردم همدیگررا غارت می‌کنند و نه بزرگ به کوچک رحم می‌کند و نه قوی به ضعیف، مهدی علیه‌السلام زمین را از عدالت لبریز خواهد کرد. 📗کفایة‌الاثر ص۱۵۱ 🌤 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
هدایت شده از  صراط
4_5891102981440408893.mp3
11.33M
▪️فایل صوتی “حدیث کساء” » با صدای علی فانی چله حدیث کسا 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
1 شب و روز برای کنکور تلاش کردم که یه دانشگاه خوب قبول شم . همین سال اولی کلی خوندم که قبول شم. بیخیال مدرسه و امتحانات نهایی شدم و جاش تمرکزم رو روی کنکور و تست هاش گذاشتم. بعضی شب‌ها تا صبح نمی‌خوابیدم و فقط درس می‌خوندم . دیگه خواب زیادم از ساعت سه تا شش صبح بود. خیلی اذیت می‌شدم اما چاره ای نداشتم من باید برای درسم تلاش می‌کردم. هر چقدر به کنکور نزدیک می‌شدم استرسم بیشتر می‌شد. ترس داشتم از اینکه کنکور رو قبول نشم! روزای آخر که درسامو مرور می‌کردم احساس می‌کردم که خوب یادم نیستن. خیلی فشار روم بود داشتم دیونه می‌شدم . یک سال تمام خودمو تو خونه حبس کردم و حتی کلاس های مدرسه رو شرکت نمی کردم. ادامه دارد. کپی حرام.
🌸 اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم الّا الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحيمُ مگر كسانى كه توبه كردند و [اعمال بد خود را] جبران نمودند و آنچه را كتمان كرده‌بودند، بيان كردند؛ ‌من توبه‌ي آنها را مى پذيرم؛كه من توبه‌پذيرو مهربانم. 📗سوره بقره آیه ۱۶۰ 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
شروع صبح و تعجیل در فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باصلوات برمحمد(ص)وآل محمد(ص)♥️ اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم🌤 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
‍ ☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️ ✨امروز سه شنبه 14 آذر 1402 هجرے شمسى🗓 21 جمادی الاولی 1445 هجری قمرے🗓 5 دسامبر 2023 ميلادى🗓 ذکر روز سه شنبه 🌷 ✨دعای برکت روز: 🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو: (الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ و عافِیَةٍ، و سُرورٍ و قُرَّةِ عَینٍ.اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ. 📘بحار الأنوارج87/ص356 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
2 مادرم می گفت که حتما پزشکی شهر خودمون قبول میشی و از اونجایی هم که خودم خیلی تلاش کرده بودم به قبولیم امید داشتم. تو تست زدن قوی بودم و آزمون هارو درصد بالایی می‌زدم و همین امیدوارم می‌کرد. روز کنکور بلاخره از راه رسید. کم مونده بود از اضطراب بی هوش شم. شب قبلش انقدر استرس داشتم که مدام کتاب هارو تو ذهنم مرور می کردم و اگه چیزی رو فراموش می‌کردم از جام پا می‌شدم و می‌رفتم سراغ کتاب ها تا دوباره مرورش کنم. خیلی خونده بودم و هدفم از همون اول رتبه یک کنکور بود که پزشکی یه دانشگاه بدون دردسر قبول شم. قبل شروع امتحان با دوستام نشسته بودیم. فاطیما گفت_ حلما مشخصه که تو خیلی خوندی! ادامه دارد. کپی حرام‌.
هدایت شده از  صراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️برای خوشایند هیچ کسی جهنم نرید.. 🌹شهید حاج احمد کاظمی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊