فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا نیت نماز را باید به زبان بگوییم یا از قلب بگذرانیم؟منظور از نیت کردن برای نماز چیست؟
#احکام_نماز
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
🐜 دفع سریع مورچه از خانه با ....
#اطلاع_رسانی 🗞
#یامهدی_العجل
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
✒️📖✒️📖✒️📖✒️ 💠👈 سلسله سخنرانی های ″دولــت کــریمه″ 🎬 قسمت دویست و پنجاه و یکم 2⃣- جایگاه ویژه تو
✒️📖✒️📖✒️📖✒️
💠👈 سلسله سخنرانی های
″دولــت کــریمه″
🎬 قسمت دویست و پنجاه و دوم
3⃣- جایگاه بیت المقدس
💠بیت المقدس یک سرزمین مقدسی است. روایات فراوانی در این زمینه داریم در اینکه بیت المقدس از اماکن محترم ما مسلمین هست شکی در این زمینه نیست. ما اعتقاد داریم در آخرالزمان جنگ نهایی امام زمان (عجــل الله) ⚔ با سپاه سفیانی و سپاه دشمن در بیت المقدس خواهد بود، این را قبول داریم.
👌اصلا همین قدر بس که در قرآن در آیه [21] سوره مائده بیت المقدس را الارض المقدسه نامیدن. «يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ»✨
🔴مسأله اینجا است که در برخی منابع غیرشیعی ما یک نگاه افراطی به بیت المقدس را می بینیم:
👈مثلا روایاتی از زبان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در این زمینه جعل شده که بیت المقدس را به عنوان زمین حشر و نشر مردم معرفی میکنند.
👈یا از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) گزارش شده است که درباره بیت المقدس فرمود آنجا سرزمین حشر و نشر شماست، به آنجا بروید و نماز بخوانید که نماز در آن مکان معادل هزار نماز در جاهای دیگر است.
این روایت در کتاب ″مسند احمد، مسند ابویعلی، تاریخ مدینه دمشق، کنز العمال″. همه روایات📚 و منابع اهل سنت.
👈یا از قول پیامبر حدیث جعل کردند هر که نمی تواند به بیت المقدس برود روغن زیتون به آنجا هدیه کند تا در چراغ های آن مکان استفاده شود، این کار معادل نماز خواندن در آنجاست.
⁉️⁉️ با کدام منابع روایی و عقلانی جور در می آید؟ این روایات چرا در منابع سنی زیاد است؟ چرا اینقدر بیت المقدس را بزرگ کردند؟ پس یک جریانی بود که بخواهد آرام آرام به نام پیامبر، به نام احادیث، قداست کعبه را پایین بیاورد و جای دیگر را بالاتر ببرد.
👈یا در گزارش دیگری از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) سفارش به نماز در بیت المقدس شده و خبر داد روزگاری خواهد آمد که اندازه جای یک کمان از فضـای پیرامون بیت المقدس از تمام دنیا برتر خواهد بود.
👈کعبالاحبار اصرار داشت بگوید در تورات چنین آمده است که حکومت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) در شام تشکیل خواهد شد.
📚″سنن دارمی این را آورده، تفسیر ابن ابی حاتم این را آورده، الطبقات الکبری این را آورده″. همه از منابع اهل سنت.
👈برخی از بزرگان صحابه هم سرزمین شام را به عنوان محل سکونت ابدال و نیز جماعتی که بدون حساب و کتاب به بهشت می روند معرفی کرده اند.
″مسند احمد، النهایه ابن اثیر، تاریخ مدینه دمشق″
👈همچنین جالب است بدانید در کتاب ″المعجم الکبیر، تفسیر ابن کثیر، تاریخ مدینه دمشق ..″ در تمام اینها آمده قرآن در شام نازل شد.
⚠️❓آیا می توانیم از کنار اینها به راحتی بگذریم؟ چرا این حجم از روایات در منابع سنی زیاد است؟ چه دست هایی این روایات را آورده؟
📎ادامه دارد ...
🎤استاد احسان عبادی
#متن_دولت_کریمه 252
#لطـفـاً_مـعـرفــ_ڪـانـال_بـاشـیـد↓↓↓
✒️📖✒️📖✒️📖✒️
︽︽︽︽︽︽︽︽︽
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
1_2433919949.mp3
10.66M
✴️ #شیطان_شناسی 👿
👤 سخنرانی #استاد_شجاعی
📋 #جلسه_۵۲
⬅️ توی نگاه اهل آسمون...
گناهی کثیف تر از ندید گرفتن حقوق دیگران،
وجود نداره!
ابعاد این گناهو، بشناسیم؛
❌ نکنه ما هم مبتلا باشیم!
حجم ۱۰ مگابایت
#یاحسین
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌲بسم الله الرحمن الرحیم🌲 📗 کتاب : #فقط_برای_خدا_زندگی_کن❤️ ✍🏻 نویسنده : داداش رضا🙂🤞🏻 📝 #پارت_پنجاه_
🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊
📗 کتاب : #فقط_برای_خدا_زندگی_کن❤️
✍🏻نویسنده : داداش رضا🙂🤞🏻
📝 #پارت_پنجاه_و_یکم
▪️فقط کافیه عذاب وجدانت رو تبدیل
↩️ به یه تصمیم خوب کنی😉
اگه چند تا هدف با هم ریختی و نمیدونی سمت کدوم بری...🤷🏻♂
👈🏻 برو سمت اونی که اولویتش بیشتره و بعد هدفاتو درجه بندی کن و بر اساس درجه بندیت برو سمت اونی که اولویتش مهمتره و اونو اول از همه انجام بده...😊👌🏻
اینارو میگم چون برام مهمید...😇
ولی☝️🏻 هر کسی خودش باید به فکر قبر و قیامتش باشه...🙂
باید جوری زندگی کنیم که اون دنیا اذیت نباشیم.✅
✨ای خدالطفا پاکم کن بعد خاکم کن..✨
به نظرم این بهترین دعاست😍🤲🏻
الان که دارم مینویسم حرم امام رضا علیه السلام هستم...🙃
همین الان یکی از دختر ها ی سایت منو تو حرم دید و شناخت...
سالم علیک کردیم و بعد گفتم بره پیش فاطمه ...😁
احساس خفت شدن بهم دست داد
ولی سوپرایز جالبی بود....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
💠 #پرسش_وپاسخ_مهدوی ۳۳ 🔻✨ امام زمان (عجــل الله)✨در قبال #منتظران و #شیعیان چه #عنایاتی دارند؟⁉
💠 #پرسش_وپاسخ مهدوی ۳۴
🔻تعریف لغت و اصطلاحی #انتظار
چیست؟⁉️🤔
🔹️ پاسخ :👆🏻👆🏻👆🏻
#مجنون_الحسین
_☀️ 🌤 🌥 ☁️__
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🎥 #سخنرانی تصویری 👤 #استاد_رائفی_پور 🎤 🔴موضوع : #چگونه_گناه_نکنیم ؟⁉️🤔 🎞️قسمتی از #جلسه_چهارم
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #سخنرانی تصویری
👤 #استاد_رائفی_پور 🎤
🔴موضوع : #چگونه_گناه_نکنیم ؟⁉️🤔
🎞️قسمتی از #جلسه_چهارم
📝 #قسمت_نهم
(آخرین قسمت از جلسه چهارم)
دسته بندی موضوعی : #فرهنگی #اجتماعی #قران
❇️ #پیشنهاد_دانلود 👌🏻
#یازینب
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ ___
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🔴 #وقایع_آخرالزمان 🌸 #قسمت_سی_وچهارم 📣 روز و زمان #ندای_آسمانی 🗂 ۹ حدیث به ما رسیده که « #روز_ند
🔴 #وقایع_آخرالزمان
🌸 #قسمت_سی_وپنجم
💠 #بعد_از_ندای_آسمانی . . .
⚜ سه دسته روایت داریم:
1️⃣ روایاتی که #زمان_قیام امام مهدی(علیهالسلام) را دهم محرم میداند؛ یعنی سه ماه و هفده روز بعد از ندای آسمانی.
2️⃣روایاتی که دال بر همزمانی خروج امام و ندای آسمانی دارد.
3️⃣روایاتی که دلالت بر دیده شدن امام بعد از ندای آسمانی میکند.
🎯 جمع بندی:
ندای آسمانی در شب ۲۳ رمضان است و قیام امام از کنار کعبه در روز ۱۰ محرم میباشد[این فاصلهی زمانی به قدری کم است که به حساب نمیآید].
ولی بعد از ندای آسمانی، امام ظاهر میشوند تا مقدمات قیام را فراهم کنند...
📔 ندای آسمانی، ص۱۰۶-۱۱۳
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⁉️ #محتوای_ندای_آسمانی_چیست؟
#محتوای_اخباری؛ جبرئیل چه میگوید؟
🔹 #معرفی حضرت مهدی علیه السلام به نام و نسب (که در این باره ۵ حدیث معتبر به دست ما رسیده است) | بیان امارت و حکومت برای حضرت مهدی علیه السلام (۲حدیث معتبر) |
🔸 #معرفی اهل حق و رهبر آنان به جهانیان؛ بیان حقانیت حضرت علی و یا حضرت مهدی علیهما السلام و پیروانشان (۶حدیث معتبر)
🔹همچنین #معرفی توصیفی حضرت مهدی علیه السلام با لقبهای ارزشمند ایشان | و نیز از ظهور دولتِ عدل الهی و پایان حکومت جباران نیز خبر میدهد.
#محتوای_انشایی؛ جبرئیل چه میخواهد؟⁉️
👈🏻√ دستور رفتن به مکه (حدیث نامعتبر)
👈🏻√ دستور قیام به حضرت مهدی علیه السلام (حدیث نامعتبر)
👈🏻√ دستور به پیروی از حضرت مهدی علیه السلام (۱حدیث معتبر)
👈🏻√ بازداشتن از قتل و خونریزی (۱حدیث معتبر)
📌اطلاعات بیشتر در:
📔 ندای آسمانی، زمانی، ص۱۱۶
#یازینب
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ __
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
⭐️ #کربلائی_کاظم_ساروقی 🌺🍃قسمت سوّم🍃🌺 ✨کربلائی کاظم می گوید : من فكر كردم كه آنان راه امامزاده
⭐️ #کربلائی_کاظم_ساروقی
🌺🍃قسمت چهارّم🍃🌺
🏡اهل خانه خيلي مرا سرزنش كردند كه تا اين موقع شب كجا بودي❗️❓من چيزي نگفتم
🐏🌿🌱علوفه را به گوسفندان دادم و صبح زود آن گندمها را به در خانة آن مرد مستمند بردم و به او دادم و بدون معطّلي به نزد پيشنماز محل، آقاي حاج شيخ صابر عراقي رفتم، و داستان خودم را از اول تا به آخر گفتم.
✨آقاي عراقي به من گفت آنچه را ميداني بخوان. من آنها را خواندم. ⏰او ساعتها مرا امتحان كرد. نخست سورة رحمان را پرسيد، بعد سورة يس، مريم و سورههاي ديگر قرآن را.
📗من از هر كجا پرسيد، از حفظ و بدون كوچكترين لغزش همه را تلاوت كردم. ❗️
📖سپس قرآن را بوسيدم. و آقاي عراقي به مردمي كه آنجا بودند، گفت: مردم كاظم درست ميگويد، او مورد لطف قرار گرفته است.✨ مردم بر سر من ريختند و لباسهايم را به عنوان تبرّك بردند، و اگر او مرا در خانة خود و اتاق زن و بچهاش نبرده بود، مردم ده، گوشت بدن مرا نيز به عنوان تبرّك ميبردند. ☺️
🏡آقاي صابر عراقي به زحمت مردم را از خانه بيرون كرد و به من گفت: كاظم اگر جان خودت را دوست داري شبانه از اين محل برو. در غير اين صورت به عنوان تبرّك به دست مردم آسيب خواهي ديد. گفتم: خرمن و گوسفندانم را چه كنم❓ گفت، من دستور ميدهم آنها را حفظ و جمعآوري كنند و 💰پولي هم به من داد و 🌙شبانه به ملاير آمدم. آنجا نيز مردم قصه مرا براي آقاي سيّد اسماعيل علوي بروجردي كه از علماي ملاير بود گفتند و ايشان تشريف آوردند و با من ملاقات كردند و با اصرار مرا بردند، جلسهاي تشكيل دادند و قصة مرا براي شخصيتهاي ملاير نقل كردند. آنها مرا بسيار آزمايش و امتحان نمودند و همه تعجّب ميكردند.
آري اين بود جريان عجيب و ماجراي استثنايي كربلايي كاظم که به محضر امام زمانش مشرف شد و حافظ کل قرآن کریم گشت💚❗️😇
ادامه دارد...
@Rahesaadate
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 #پارت_174 ✍صدای پچ پچ های خفیف و پرتعدادی به گوشم می
یا ابا صالح المهدی ادرکنی:
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅
رهـایے از شـب🌒
#پارت_175
✍حاج کمیل آه بلندی کشید و گفت:به هرحال دیگه همه چیز تموم شد.دیگه کسی برای آزار دادن و آسیب زدن به شما وجود نداره.
با تعجب پرسیدم: یعنی اون دوتا رو پلیس گرفت؟
او آهسته پشت دستم رو زد: بله!! ما و پلیس پشت در بودیم وقتی اونها بیرون اومدند.
آه کشیدم.
_چه فایده وقتی متهم اصلی فرار کرد.
حاج کمیل پرسید:کی رو میگید؟ نسیم.
سرم رو به حالت تایید تکون دادم.
او با لبخندی رضایت بخش گفت:نگران نباشید اونم دستگیر شده!
خودم رو از روی بالش با هیجان بالا کشیدم. بازوی چپم درد گرفت.
از ناله ی من حاج کمیل ایستاد و کمکم کرد بنشینم.
پرسیدم:نسیم چطوری دستگیر شد؟!
او صندلیش رو جلوتر آورد و نزدیک صورتم نشست!
گفت:مفصله!
التماس کردم:نه خواهش میکنم برام تعریف کنید.من احتیاج دارم به دونستنش!! اونم کل ماجرا..نسیم میگفت براتون نامه میفرستاده در این مدت! حقیقت داره؟
او سرش رو با تاسف تکون داد:بله حقیقت داره
_پس چرا به من نگفتید؟؟! وااای باورم نمیشه!! این دختر با آتش کینه وحسدش منو نابود کرد.
او کمی مکث کرد و گفت:
در حقیقت خودشو نابود کرد.میدونید یاد یک حدیث از حضرت علی افتادم.که فرمود:
آفرين بر حسادت ! چه عدالت پيشه ست ! پيش ازهمه صاحب خودش را مى كشه.
این خانوم به خیالش شما رو نابود کرد ولی در حقیقت خودش زودتر هلاک شد.
مکثی کردم.
_حاج آقا چجوری منو پیدا کردید؟
او آهی کشید و روی صندلی نشست.
_والله من سرکلاس بودم که شما پیام دادید.براتونم نوشتم آدرس رو ارسال کنید ولی شما ننوشتید.هرچه هم بعد از کلاس تماس گرفتم شما تلفنت خاموش بود.خیلی دلم شور افتاد.ساعت حدودا یک ونیم بود حاج آقا تماس گرفتن پرسیدند از شما خبر دارم یا خیر.پرسیدم چطور؟ ایشون گفتند یکی دوباره براشون نامه انداخته تو حیاط خونه که رقیه سادات امروزبا.. شرمش میشد متن نامه رو کامل توضیح بده.
بدون اینکه محتوای نامه رو کلا شرح بده ادامه
داد:خلاصه اینکه یک آدرس زیرش نوشته بود که اگه باور نمیکنید برید خودتون ببینید. من به حاجی گفتم شما جات امنه مشکلی نداری.ولی راستش یک دفعه اتفاقات رو کنار هم چیدم دلم گواهی خوبی نداد.حاج آقا هم دلش شور میزد.خیلی نگران حال شما شدیم.از اون ور فکر میکردیم شاید این آدرس یک طعمه باشه و اهداف شوم تری برای من وحاجی پشتش باشه. از طرف دیگه هم میدیدیم از شما خبری نیست.تا دو صبر کردم خبری نشد.
از بیم آبرو هم نمیشد بی گدار به آب زد و پلیس رو خبردار کرد.من و حاج آقا مثل اسپند رو آتیش بودیم سادات خانوم.
با بغض گفتم:میترسیدید که من واقعا شما رو فریب داده باشم؟
✍حاج کمیل بهم اطمینان داد:معلومه که نه!! این چه حرفیه سادات خانوم؟ ما هردومون مطمئن بودیم یکی برای شما تله پهن کرده!و یقین داشتیم یه سر داستان همین خانومه.اگر میگم بیم آبرو بخاطر اینه که مردم دنبال حرفند.من یکیش به چشمهام اعتماد دارم یکی به شما.
آدرس وشماره تلفن آقا کامران رو از قبل داشتم.رفتم سراغش و با چیزهایی که او تعریف کرد دیگه شکم به یقین تبدیل شد.آدرس هم بهش نشون دادم گفت بله آدرس خونه ی اوناست.
دیگه ما زنگ زدیم پلیس و به تاخت خودمونو رسوندیم به آدرس. تو کوچه ی همین خانوم بودیم که برام از یه شماره ی ناشناس پیام اومد که عجله کنید.اگه دیر برسید جون عسل در خطر میفته.بعدش هم چشمم افتاد به یک خونه که یک زن و یک مرد رو ویلچر ازش بیرون اومدن.دقت کردم دیدم بله خودشونند.خدا خیلی لطف کرد بهمون که قبل از اینکه فرار کنند گرفتیمشون.همه چی خدایی بود..
او به فکر رفت و دیگه ادامه نداد.
مهم هم نبود چون حدس باقی ماجرا کار سختی نبود.
پرسیدم:آخه نسیم شماره ی شما رو از کجا داشت؟ از طرفی او تمام مدت با من بود چطوری به دست پدرتون نامه رسونده!؟
او شانه هاش رو بالا انداخت و گفت:کسی که اینقدر حساب شده عمل کرده قطعا کسانی هم اجیر کرده تا این کارها رو انجام بدن براش.از طرفی شماره ی ما روحانیون خیلی راحت به دست اینا میرسه.شاید تو مسجد از کسی گرفته.شایدم یواشکی از گوشی خودتون برداشته.کسی که آدرس خونه ی پدرم و بلد باشه قطعا شماره منم از یک جایی گیر آورده! حالا اینها به زودی مشخص میشه.مهم اینه که این دختر چقدر نفس پلیدی داشته!و برای ضربه زدن به آبروی شما تا کجا پیش رفته!
دوباره آه کشید:وقتی داشتند میبردنش گریه میکرد میگفت من نمیخواستم بلایی سرش بیاد.بخاطر همین هم بهت اسمس دادم ..
سری با تاسف تکون داد:هییی! ! شاید واقعا پشیمون شده بود از کارش ولی خیلی بد کرد خیلی!
✍ ف.مقیمے
ادامه دارد...
❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
یا ابا صالح المهدی ادرکنی:
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅
رهـایے از شـب🌒
#پارت_176
✍با حسرت گفتم:حاج کمیل من فکر میکردم میتونم نسیم رو کمک کنم فکر میکردم شاید او هم مثل من شانسی برای هدایت داشته باشه.
حاج کمیل سری با تاسف تکون داد:واقعیت اینکه که همه در دنیا هدایت نمیشن.بعضی مورد لطف پروردگار قرار میگیرند و بعضی نه!البته این به این معنی نیست که خداوند نمیخواد اون یک عده رو هدایت کنه بلکه اونها خودشون در درونشون یک چیزی رو کم دارند.و اون هم انسانیته!
پرسیدم:حاج کمیل پس شما چطور به من اعتماد کردید؟
خندید وگفت:دختر خوب بالاخره مشخصه کی اهل حرف راسته کی نیست.کی دوست داره آدم باشه کی نه!نباید هرکسی رو به سرعت باور کرد.کسی با پیشینه ی نسیم که لاقیدی و بی اخلاقی رو سرمنشأ زندگیش کرده بعیده دنبال هدایت باشه.شما نباید بهش اعتماد میکردید. من چندبار به طور غیر مستقیم بهتون گفتم ولی متاسفانه . .
حرفش رو قطع کردم:کاش بهم مستقیم میگفتید.
او آهی کشید:نمیشد.بعضی چیزها رو باید خود فرد درک کنه اگه من بهتون میگفتم همیشه با اون عذاب وجدان و حسرت که مبادا نسیم هدایت میشد ومن کمکش نکردم رو به رو میشدید.از طرفی من زیاد این دختر رو نمیشناختم.فکر میکردم حتما در ایشون چیزی دیدید که من بی اطلاعم.البته گمونم من هم کوتاهی کردم.باید به نصیحت پدرم گوش میکردم.
لبخند تلخی زد:در حیرتم از این دنیا که هرچه جلوتر میری میبینی کم تر میدونی و بیشتر اشتباه میکنی!
حاج کمیل پرسید:ببینم راسته که شما خودت بازوت رو به این روز انداختی
نگاهی به بازوم انداختم و لبخند رضایت آمیزی به لب آوردم!
تو دلم گفتم:این همون بازویی بود که دست نامحرم بهش خورد.شاید فقط خون پاکش میکرد!
گفتم:اگه این تنها راه بود برای جلوگیری از دست درازی اون نامرد حاضر بودم خودمو شرحه شرحه کنم.
خندید! از همون خنده ها که دیوانه م میکنه
ریز و محجوب!
من هم از خنده اش خنده م گرفت!
میون خنده گفتم: حاج کمیل من معنی معجزه رو فهمیدم! معجزه یعنی یقین قلبی به اینکه خدا قادر مطلقه و میتونه همه کاری برات انجام بده.من امروز با همین یقین نجات پیدا کردم.دعا کنید این یقین ذره ای ازش کم نشه!
او پیشونیم رو بوسید .
_الهی امین!
زیر لب خدا روشکر کردم ونفس راحتی کشیدم.
یاد این آیه افتادم( و یدالله فوق ایدیهم
حاج کمیل بلند شد و برام آبمیوه ریخت و با عشق بهم خورانید!
✍چند وقتی بود که آرامش نداشتم.حالا چقدر آروم بودم.انگار یک بار سنگین از رو دوشم برداشته شده بود. .
دوباره اون صدای خوش یمن و زیبا در درونم بهم نوید داد:دیگه در آرامش هستی! خدا تو رو از ایستگاههای تاریک و خطرناک پروازت داده و از حالا میفتی تو مسیر جاده های سبز و روشن!
چشمهام رو بستم و در زیر نوازشهای حاج کمیل با خدا حرف زدم و شکرش گفتم.
تا اذان مغرب یک ساعتی زمان باقی بود.پیاده روی و دنبال آقا مهدی دویدن حسابی خسته ام کرده بود.این ماههای آخر بارداری واقعا سنگین شده بودم.وارد میدان قدیمی شدم و چشمم افتاد به اون نیمکت همیشگی!
رو کردم به آقا مهدی و گفتم:مامان بریم اونجا بشینیم که هم من یک خستگی در کنم هم شما
آقا مهدی با زبان کودکانه گفت:نه مامانی من میخوام با فواره ها بازی کنم و دستم ورها کرد وبه سمت حوض میدون دوید.
دختری هفده هجده ساله روی نیمکت نشسته بود و با صورتی پکر و بغص آلود سرش گرم گوشیش بود.تا منو دید خودش رو کنار کشید و با احترام گفت:
بفرمایید بنشینید.
لبخندی دوستانه به صورتش زدم و کنارش نشستم.چقدر چهره ی معصوم و دوست داشتنی ای داشت.
دوست داشتم باهاش هم کلام شم.
گفتم:عجب هوا گرم شده.!
او به سمتم چرخید و به زور لبخند غمگینی به لب آورد و گفت:بله.
گفتم:اوووف! البته من چون باردارم هستم دیگه گرما خیلی اذیتم میکنه..
او انگار حوصله ی حرف زدن نداشت.دستش رو زیر چونه ش گذاشت و با چهره ای غمگین به گلدسته های مسجد نگاه کرد.
یاد خودم افتادم که شش سال پیش با حالی خراب روی این نیمکت مینشستم و به گذشته ام فکر میکردم.
هر از گاهی چشمم به آقا مهدی میفتاد که با دوپای کودکانه ش در کنار حوض می دوید و میخندید!
دوباره صورت دختر جوان رو نگاه کردم که با نوک انگشش اشک گوشه ی چشمش رو پاک کرد.
نمیدونستم مشکلش چی بود؟ نمیدونستم دلش از کجا پر بود ولی واقعا دلم براش سوخت.
از ته دلم براش طلب خیر و آرامش کردم.
او خبر نداشت که من در سکوت، دارم براش آهسته دعا میکنم.
کسی چه میدونه؟ شاید شش سال پیش هم یک رهگذر با دیدن اشک من روی این نیمکت برام دعای خیر کرد و الان از تاریکی گذر کردم.
آقا مهدی به طرفم دوید.
_مامانی من تشنه مه.از همین آب حوض بخورم؟
گفتم:نه نه مامان.اینکارو نکنی ها.اون آب کثیفه.
✍ ف.مقیمے
ادامه دارد..
❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂