۲ اسفند ۱۴۰۱
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_دوم 🌸 هنگامی که #جبرئیل به زمین آمد تا مُشتی گِل بردارد، 🌍 زمین در مقا
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_سوم
🔸هنگامی که خداوند #روح را از طریق خود و از #سرانگشتان پای آدمی در او می دمید🌬️
و #روح هنوز به زانوی وی نرسیده بود که آدمی تلاش کرد تا از جای خود بلند شود،
ولی نتوانست🙍🏻♂️
🔹و بعد از آفرینش آدم #ازباقیمانده_گِل که ↘️ #از_دندههایسمتچپ_قفسهسینهآدم بود #حوا را آفرید✨
☝🏻به همین خاطر دنده های قفسه سینه مردان سمت چپ #یک_دنده_کمتر از دنده های سمت راست می باشد.
آری
🍃 #آدم_از_گِل و
🌸 #حوا_از_آدم آفریده شد
و
خداوند #حوا را آفرید تا برای آدم #همدم و انیس باشد. 💞
✳️ #دلیل_نامیدن_آدم به این نام، به این خاطر است که او از #اَدیم و #پوستهزمین آفریده شده است💥
🔹 #اَدیم نام یکی از لایه های درونی زمین است و آدم از #لایه_چهارم خلق گردیده است. ✔️
و
✳️ #حوا_را_بهاینجهت_حَوا_نام_نهاد که 👈🏻او از #حَی یعنی آدم خلق شد.✔️
❤️خداوند درون انسان #نیروی ↘️
🔻 #شهوت،
🔻 #غضب و
🔻 #عقل
را قرار داد ✔️
که #دو_نیروی_اول باعث
⬅️ #فساد_و_جهل او می باشد و
#نیروی_عقل او را از ارتکاب به عمل ناشایست باز می دارد👌🏻
❤️ خداوند #صفات ↘️
▪️ #آرزو،
▪️ #حرص،
▪️ #طمع،
▪️ #نیکی،
▪️ #سرکشی و
▪️ #شتاب
را هم در وجود آدم قرار داد و خداوند انسان را از شتاب آفرید .💥
🔸بعد از اینکه خداوند موجود دیگری را خلق کرده بود #فرشتگان ناراحت بودند😔 و به خدا عرض کردند؛
💫 پروردگارا! کسانی را می آفرینی که در روی زمین مشغول #فساد_وخونریزی باشند، در حالی که ما فقط تو را می پرستیم و تمام اوقاتمان را به #ذکر تو پرداخته ایم. 😔
❤️ #خداوند نیز در جواب آنها فرمود؛
✨«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»✨
✨آنچه من می دانم شما نمی دانید.✨
☝🏻من از #آفرینش این موجود چیزی را درک می کنم که شما نمی دانید
و بعدا برایتان آشکار خواهد شد،
پس بر این موجود #سجده_کنید🙇♂️🙇♀️ چرا که این امر من است.
ادامه دارد....
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
۲ اسفند ۱۴۰۱
☘فضیلت روزه سه روز اول ماه شعبان
🍀روزه ماه شعبان فضيلت بسيار دارد
🟩 امام صادق علیهالسلام:
♦️هـر كس روز اول ماه شعبان را روزه بگيرد
بهشت بر او واجب میشود.
سيّد بن طاوس از
🕋پیامبر اکرم ﷺ
نقل کرده است هـر كس سه روز اول
ماه شعبان را روزه بگيرد
و
در شبهاىِ آنها(شب اول و دوم و سوم) دو رکعت نماز بخواند
و
در هـر رکعت بخواند:
🧎🏻⇇ حمـد
╬ 🧮 ⑪مـرتبه سـوره توحیـد ⇉
♥️خـداوند
شرّ اهل آسمان و زمین
و سلطه هـر ستمگری را از او برطرف سازد
و گناهان فراوانـی را از او بیامرزد.
↲📚خصال، جلد ۲، صفحه ۶۱۲
►►►►►►►►►►
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
۲ اسفند ۱۴۰۱
۲ اسفند ۱۴۰۱
👆 اعــمــال مشــتــرڪـ مــاه شـعـبــان
🌸 حـلـول مــاه شـعــبــان و اعــیــاد شـعـبـانیــه مبــارڪـ بـاد
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
۲ اسفند ۱۴۰۱
۲ اسفند ۱۴۰۱
۲ اسفند ۱۴۰۱
۲ اسفند ۱۴۰۱
۲ اسفند ۱۴۰۱
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕#محا
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجاه_یکم
مهدا خواست اول امیر را برسانند تا با مادر امیر قبل از دیدن وضع او صحبت کند ، حلالیت بطلبد و دارو هایش را یادآور شود .
ـ آقای حسینی من زود صحبتو تمام میکنم تا معطل نشید
ـ نه راحت باشید ما فعلا در جوار داش امیر داریم از لحظات لذت میبریم
مهدا لبخندی از سر رضایت زد و در عقب را باز کرد و پیاده شد
بعد از چندبار در زدن مادر امیر در را باز کرد و با دیدن مهدا گل از گلش شکفت .
ـ سلام خاله جون
ـ سلام به روی ماهت دخترم . کجایی مادر دلم برات یه ذره شده بود ؟
ـ بی وفایی منو ببخشید خاله جون ، بی توجهی کردم
ـ نه قربونت برم ، نه دختر نازم . این چه حرفیه میدونم درگیری مادر ، بشین یه لیوان شربت درست کردم بیارم بخوری
ـ بگین کجاست خودم بیارم ، شما بفرمایید .
ـ روی کابینته مادر ...
با آرامش و خیلی منطقی قضیه را برای مادر امیر تعریف کرد و کمی شربت بهش تعارف کرد تا حالش جا بیاد . هنوز از دارو ها استفاده میکرد
و شک عصبی براش خوب نبود برای همین یکی از قرص هایی که خودش بسختی براش پیدا کرده بود را به خوردش داد فشارش را گرفت و وقتی از وضعیتش مطمئن شد به امیر زنگ زد و گفت که همه چیز آماده است .
ـ خاله جون فقط حواستون باشه قرصاشون فراموشتون نشه ، کنار کاغذ روی در یخچال که واسه قرص های خودتونه یه یادداشت هم از قرص های آقا امیر گذاشتم
ـ قربون دستت دخترم
ـ من برم هم شما استراحت کنین هم آقا امیر
ـ ممنون دخترم خیلی لطف کردی
ـ این چه حرفیه من فقط شرمنده شدم ببخشید ، حلالم کنید
ـ اگه امیر کاری نکرده بود حلالش نمیکردم ، تو حلالی دخترم
ـ ممنونم خاله جون ، به امیر آقا هم بگین فردا لازم نیست بیان دانشگاه کلاس برای کار های گروهی هست برا بسیج هم بچه ها هستن کمک میکنن ، استراحت کنن
ـ باشه مادر
ـ مراقب خودتون باشید ، یاعلی
ـ علی یارت .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
۲ اسفند ۱۴۰۱
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕#محا
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجاه_یکم
مهدا خواست اول امیر را برسانند تا با مادر امیر قبل از دیدن وضع او صحبت کند ، حلالیت بطلبد و دارو هایش را یادآور شود .
ـ آقای حسینی من زود صحبتو تمام میکنم تا معطل نشید
ـ نه راحت باشید ما فعلا در جوار داش امیر داریم از لحظات لذت میبریم
مهدا لبخندی از سر رضایت زد و در عقب را باز کرد و پیاده شد
بعد از چندبار در زدن مادر امیر در را باز کرد و با دیدن مهدا گل از گلش شکفت .
ـ سلام خاله جون
ـ سلام به روی ماهت دخترم . کجایی مادر دلم برات یه ذره شده بود ؟
ـ بی وفایی منو ببخشید خاله جون ، بی توجهی کردم
ـ نه قربونت برم ، نه دختر نازم . این چه حرفیه میدونم درگیری مادر ، بشین یه لیوان شربت درست کردم بیارم بخوری
ـ بگین کجاست خودم بیارم ، شما بفرمایید .
ـ روی کابینته مادر ...
با آرامش و خیلی منطقی قضیه را برای مادر امیر تعریف کرد و کمی شربت بهش تعارف کرد تا حالش جا بیاد . هنوز از دارو ها استفاده میکرد
و شک عصبی براش خوب نبود برای همین یکی از قرص هایی که خودش بسختی براش پیدا کرده بود را به خوردش داد فشارش را گرفت و وقتی از وضعیتش مطمئن شد به امیر زنگ زد و گفت که همه چیز آماده است .
ـ خاله جون فقط حواستون باشه قرصاشون فراموشتون نشه ، کنار کاغذ روی در یخچال که واسه قرص های خودتونه یه یادداشت هم از قرص های آقا امیر گذاشتم
ـ قربون دستت دخترم
ـ من برم هم شما استراحت کنین هم آقا امیر
ـ ممنون دخترم خیلی لطف کردی
ـ این چه حرفیه من فقط شرمنده شدم ببخشید ، حلالم کنید
ـ اگه امیر کاری نکرده بود حلالش نمیکردم ، تو حلالی دخترم
ـ ممنونم خاله جون ، به امیر آقا هم بگین فردا لازم نیست بیان دانشگاه کلاس برای کار های گروهی هست برا بسیج هم بچه ها هستن کمک میکنن ، استراحت کنن
ـ باشه مادر
ـ مراقب خودتون باشید ، یاعلی
ـ علی یارت .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
۲ اسفند ۱۴۰۱
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجاه_دوم
تند آسانسور را فر خواند و بسمت ماشین محمدحسین راه افتاد وقتی در بیمارستان گفت برود و او به مرصاد زنگ میزند تا دنبالشان بیاید ، ناراحت شد که مهدا ترجیح داد چیز دیگری نگوید .
ناراحت از اینکه باید جلو بنشیند با خجالت در جلو را باز کرد و نشست .
ـ ببخشید معطل شدید
ـ خواهش میکنم
در سکوت رانندگی میکرد که به یاد حرفش در بیمارستان افتاد و گفت : مهدا خانوم ؟
انتظار نداشت اسمش را از دهان آقای متفاوت مغرور بشنود . آرام گفت : بفرمایید
ـ شما از دست من ناراحت هستین ؟
خودش را به آن راه نزد و خیلی صادقانه جواب داد : سعی میکنم دلم جایگاه صاحبش باقی بمونه ۱*
ـ پس ...
ـ قضاوت ایمان وجود آدمو تباه میکنه ، گاهی باید حرف زد تا دچار قضاوت نشد گاهی سکوت ... قضاوت هر روز یه رنگ میشه گاهی تهمت ، گاهی غیبت ، گاهی دروغ ... خالق فقط خداست پس قاضی هم فقط اونه ! آقای حسینی ، من نگران شدم از اینکه چرا اینقدر زود به " پس ...." میرسید .
ـ ببخشید
ـ لازم نیست از من عذر خواهی کنید شما در حق من ظلم نکردید تا زمانی که فرضیه تون به حرف و اعتقادتون تبدیل نشده باش ، اون وقته که ببخشش سخت میشه
ـ خب پس چطور میشه اطرافیانو شناخت ؟
محمدحسینی که ختم قرآنو مطالعات فلسفیش به حد یک روحانی بود خودش را مقابل این دختر جوان مثل یک کودک میدید ، اصلا نفهمید کی این حرف را زد انگار از دلش برآمده بود .
ـ شناخت؟ چرا باید اطرافیانتونو بشناسید ؟
ـ مگه میشه بدون شناخت ارتباط اجتماعی رو حفظ کرد ؟
ـ دقیقا رابطه اجتماعی ، این چیزی که ما الان اسمشو شناخت گذاشتیم میتونه به این ارتباط اجتماعی کمک کنه ؟
ـ خب ، معلومه
ـ تصور کنید ما قراره تمام اطرافیانمون رو بر حسب نظر خودمون بشناسیم ، پس قطعا به عیب هایی با دید خودمون دست پیدا میکنیم که نمی تونیم تحملشون کنیم ، آخرش به این نتیجه میرسیم که هیچ کس مناسب ما نیست ، یعنی قطع رابطه با اجتماع. این طوری روابط اجتماعی بهبود پیدا میکنه ؟
ـ نمیشه کوکورانه و کبکوار زندگی کرد ، شاید واقعا بعضی ها شایسته ما نباشن ، ضمنا ما با چیزی که از رفتارشون برداشت میکنیم اونا رو می شناسیم
ـ شما تشخیص میدین که هر کس چقدر شایستگی داره ؟ مگه شمایی که ظاهر رو دیدی باطن هم میتونی ببینی ؟ ضمنا شما از فردای اون شخص اطلاع دارین یا حتی میدونین در لحظه چی از دلش گذشته ؟ شما با یه نقشه که متعلق به هزار سال قبله میخواید شهر تازه تاسیسی قرن رو پیدا کنید ؟
ـ خانوم از کوزه همان برون تراود که در اوست ۲*
ذات آدما در ظاهرشون مشخصه .
ـ جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق ، آگاه شد ۳*
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱* اشاره به حدیث امام صادق(ع): قلب حرم خداست، غير خدا را در آن جاي مده
(بحارالانوار جلد ۶۷ ص ۲۵ )
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
۲ اسفند ۱۴۰۱