🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمـان طعـــــم سیب💗
قسمت پانزدهم
نفس عمیقی کشیدم و یه نگاهی به آسمون کردم...
با خودم گفتم الان من توی یه شهر و علی یه شهر دیگه چقدر از هم فاصله داریم...
ینی میشه همونجور که حافظ گفته به هم برسیم؟شاید باید صبر کنم...
ولی نه...
منو علی دیگه هیچوقت همونمیبینیم.
اونارفتن یه شهر دیگه و هیچوقت برنمیگردن.
سرموبین دوتادستم گذاشتم و چشمامو بستم توی همین حال بودم که صدای تق تق دراومد...
ازجام بلند شدم گفتم کیه؟؟؟
یه صدا از پشت در گفت نذری اوردم...
شوکه شدم و بدون جواب دادن به صدای پشت در خیره شدم به در...
نذری...
قلبم داشت آتیش میگرفت...دلم نمیخواست درو باز کنم...
دوباره صدای تق تق دراومد...
با بی میلی یکی یکی قدم هامو برداشتم رفتم جلوی در روبه روی در ایستادم دوباره صدای تق تق در اومد
این دفعه دیگه درو باز کردم...
یه خانوم با چادر رنگی پشت در بود...
تا منو دید گفت:
-سلام دخترم.پس چرا دروباز نمیکنی اینهمه در زدم.
همینجوری خیره شده بودم به صورتش و هیچی نمیگفتم.
با تعجب گفت:
چرا منو اینجوری نگاه میکنی؟
یهو به خودم اومدم سرفه ای کردم و گفتم: -إم ...إ... ببخشید متشکرم بابت نذری.
نذری رو گرفتم تشکر کردم و درو بستم.
تکیه دادم به در نفس عمیقی کشیدم.اشک هام ریخت روی گونه هام.نگاهی به کاسه ی نذری انداختم ابروهام به سمت بالا روهم گره خورد.کاسه ی نذری رو گذاشتم کنار باغچه و نشستم کنارش.
تو خودم بودم که گوشیم زنگ خورد.
گوشیمو از توی جیبم در اوردم و جواب دادم:
-الو...
-سلام عزیزم
-سلام نیلو خوبی؟
-مرسی خواهری.توخوبی؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:خوبم.
-زیاد وقتتو نمیگیرم زنگ زدم بهت بگم بعد از ظهر قراره با هانیه و نگار بریم بیرون خواستیم تو هم باهامون باشی.
-اوه.ممنونم از دعوتت عزیزم.حالا کجا میریم؟
-میخواییم بریم بگردیم باهم حال و هوای توام عوض میشه میای؟
-اره خواهر.
-پس میبینمت.خدافظ
تلفنو قطع کردم نذری رو برداشتم رفتم داخل خونه...
یه راست وارد آشپز خونه شدم و کاسه رو گذاشتم روی میز مادربزرگ چای رو دم گذاشته بود دلم خیلی هوس چای کرده بود در کابینت رو باز کردم تا لیوان بردارم چشمم خورد به لیوان گل گلی که علی برای مادربزرگ خریده بود...نگاهم به لیوان ها گره خورد...انگار داشت تموم لحظه های دیدار منو علی دوباره تکرار می شد...در کابینتو بستم و از خوردن چای منصرف شدم.رفتم داخل اتاق چادرم که روی تخت بود برداشتم و تا کردم...
خیلی وقت بود با دوستام بیرون نرفته بودم.دلم براشون تنگ شده بود.کمدمو باز کردم و خوشگل ترین لباس هامو برداشتم چادرمم تاکرده گذاشتم کنار لباس ها گوشیمو برداشتم...نیلوفر پیام داده بود:
-عزیزم ساعت پنج آماده باش میام دنبالت...
هنوز تا ساعت پنج سه ساعت دیگه مونده بهتره استراحت کنم تا بدنم از حالت کوفتگی در بیاد
روی تخت دراز کشیدم آلارم گوشیم رو گذاشتم ساعت چهار و بعد از یکم فکر کردن خوابم برد...
ساعت چهار آلارم گوشیم شروع کر, به زنگ زدن...من که خیلی خوابم میومد دلم میخواست قرار رو کنسل کنم و بگیرم بخوابم.آلارمو قطع کردم و دوباره خوابیدم...بعد از یک دقیقه دوباره صدای آلارم در اومد و من دوباره قطع کردم...
یه کش و قوسی به بدنم دادم و از روی تخت بلند شدم سرم یکم درد گرفته بود...
رفتم آشپزخونه...دستو صورتمو بشورم مادربزرگ بیدار بود و داشت سبزی پاک میکرد...
من_سلام مامان جونم خوب خوابیدی؟؟؟
-سلام دخترم تو خوب خوابیدی!همه موهات بهم ریخته...😄
یه نگاهی به آینه انداختم مادربزرگ راست میگفت همه موهام بهم ریخته بود از قیافه خودم خندم گرفت دستو صورتمو شستم و بعد هم رفتم اتاق تا موهامو شونه کنم شونرو برداشتم و نشستم روی تخت بعد از شونه کردن موهام با کلی درد سر...اتاقو مرتب کردم و شروع کردم به آماده شدن...لباس هامو تنم کردم چادرم هم سرم کردم و کیفم رو برداشتم رفتم پیش مادربزرگ...به ساعت نگاه کردم یک ربع به پنج بود...
من_مادرجون کمک نمیخوای؟؟؟
مادربزرگ_نه عزیزم.کجا به سلامتی؟
-با دوستام داریم میریم بیرون.
-مواظب خودت باش.
-چشم مامان جونی خودم.
گوشیم زنگ خورد نیلوفر بود.
من_جونم؟؟
نیلوفر_سلام گلم اماده ای؟بیا جلو در.
-سلام عزیزم اومدم.
-خداحافظ.
روکردم به مادر بزرگ صورتشو بوسیدم و خداحافظی کردم.
بعد هم رفتم بیرون.
نیلوفر نگار و هانیه جلوی در بودن رفتم طرفشون با کلی ذوق و خوشحالی گفتم:
-سلااااااام.
بعد هم دستو روبوسی...
من_وای چقدر دلم براتون تنگ شده بود...
هانیه رو به من گفت:
-دل ما بیشتر.والا افتخار نمیدی که با ما بیای بیرون.
-منم به شوخی گفتم:
-حالا که افتخار دادم!
وهمگی زدیم زیر خنده...
روکردم به بچه ها گفتم:
-حالا کجا میخواییم بریم؟؟
بچه ها رو به من به لبخند موزیانه زدن و گفتن:
-حاااالاااااا....
چشمامو ریز کردم و گفتم:
-بهتون مشکوکمااااا...
بعد همگی خندیدن...
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
آغاز میکنیم روزی دیگر
از کتاب زندگیمان را
با ذکر مقـدس
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
🌸الهـی بـه امیـد تـو 🌸
و مُهر میزنیم به نام
پر برکت صاحب لحظهها
♥️امام زمان عج ♥️
🌼اَللّٰهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِکَ ألْـفَـرَج🌼
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌸السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ...
سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا می دمد تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📖 تقویم شیعه
شمسی: شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ هجری شمسی
میلادیSaturday 27 April 2024
قمری: السبت ۱۸ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
📿 اذکار روز:
👈صد مرتبه یا رب العالمین
👈 ۱۰۶۰مرتبه یاغنى بگوید تا غنى گردد.
🤲بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن
✅وقایع مهم روز:
🗓روزشمارتاریخ:
⬛️⏳۰۷ روز تا سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام(۱۴۸ه ق)
💐⏳۱۳ روز مانده به سالروز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر (آغاز دهه کرامت )
💐⏳۲۳ روز تا ولادت باسعادت حضرت امام رضا علیه السلام (۱۴۸ه ق)
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
به شنبه خوش آمدین
🍁😍🍁💥🍁😍💥
روز شنبه متعلق است به حضرت محمد (صلی الله)
🍃🍂↶ عــهــد ثـــابـت ↷🍂🍃
☜ روز #شـنـبــه☟
🌺🍃 اذکــ📿ــار روز
◽️⇦ #یـارَبَّالْعـالَمیـٖن 100مرتبه
◽️⇦ یـا غـنی 1060 مرتبه
🌺🍃 سـوره روز
◽️⇦ سوره مبارکه معارج 👌
↶ خداوند در روز قیامت از گناه او
سؤال نمیکند و در بهشت او را با
حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم سکونت میدهند
🌺🍃 ادعیـه و زیـارت روز
🔹دعـای روز شنبـه
🔷حـدیـث کسـاء
🔹دعـای نـادعـلی
🌺🍃 نمـاز روز شنبـه
◽️چهار رکعت نماز بجا آورد
◽️در هر رکعت بعد از سوره حمد
◽️یک مرتبه سوره توحید و آیةالکرسی
↶ بنویسد خداوند او را در درجه
پیغمبران و شهداء و صالحین
🌺🍃 دعـای دستـه جمعی روز
◽️⇦ سوره مبارکه حمـد
↶ هدیه به امام سجاد علیهالسلام
به نیت شفای همه بیماران🤲
☆🌺〰️🍃〰️🌺〰️🍃☆
🕊🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲
🍂🍁🍂🍁🍂
🤲🤲اول هفته خوبی داشته باشین عزیزای دلم 😊😊☺️
╰─┈➤↴
@masirsaadatee
🦋🦋🕊🕊