eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 سعید با دو سینی وارد شد.تا خم شد که ازمون پذیرایی کنه کامران اشاره کرد که بیرون بره. بعد در فنجانم کمی قهوه ریخت و منتظر شد تا چیزی بگم. گفتم:خدا خودش بهتر میدونه که من اینجا نیستم تا تو رو وادار کنم التماسم کنی.برعکس اومدم التماست کنم حلالم کنی! او از جا بلند شد و باحرص گفت:حلالت نمیکنم!!چون باهام بد کردی اونم بدون هیچ دلیلی!! در این مدت هرچی فکر کردم ببینم آخه من چیکار کردم که مستحق چنین رفتاری بودم چیزی به ذهنم نرسید.من فقط از تو یک توضیح خواستم! همین! اونوقت بجای توضیح اومدی هدایامو برگردوندی؟؟من عادت ندارم هدایامو از کسی پس بگیرم! حتی اگر اون آدم مثل تو بی وفا و بی رحم باشه.. من هم ایستادم وبا آرامش وخونسردی گفتم.: -من عهدی با کسی نبستم که حالا بهش وفا نکرده باشم!! پس بی وفا نیستم. ودلم نمیخواد هدایایی به این با ارزشی رو از جانب کسی داشته باشم که قرار نیست با او ادامه بدم..الان هم اینجام تا ازت حلالیت بطلبم چون.. نمیتونستم واقعیت رو بگم.دست کم الان نه! ادامه دادم: - ما هردومون حق انتخاب داریم! ممکن بود شرایط عکس این بشه و تو به این دوستی خاتمه بدی! اون زمان من قطعا تسلیم شرایط میشدم و درکت میکردم! او درحالیکه سرش رو با حالتی عصبی تکون میداد گفت:آره ولی یقین بدون من علت بهم زدن اون رابطه رو میگفتم! چون در یک رابطه علاوه بر حق انتخاب، قواعد دیگه ای هم وجود داره! این حق طرف مقابله که بدونه چرا شریکش یک دفعه همه چیز رو به هم میزنه! سرم رو پایین انداختم و بغضم رو فروخوردم: -مشکل از تو نیست.انصافا روز اول آشنایی فکر نمیکردم چنین شخصیتی داشته باشی.مشکل منم.همونطور که قبلا گفته بودی برای تو دختر زیاده! دخترهایی که هم شان تو باشند.من..تصمیم گرفتم تغییر کنم.نمیتونم از راه دوستی به زندگیم ادامه بدم.من..سی سالمه!!! میخوام از این به بعد،برم دنبال هدف زندگیم.که قطع به یقین اون هدف اصلا برای تو ملموس نیست! دست به سینه پرسید:اون هدف چیه؟ گفتم:تو درکش نمیکنی..حتی باورش هم نمیکنی..پس نپرس دیگه وقت رفتن بود. به سمت در راه افتادم. پرسید:داری میری؟ خدای من!! اشکهام.!!نمیتونستم حرف بزنم.یا سرم رو برگردونم. نزدیکم آمد. نکنه بغلم کنه و نزاره برم.؟ اما نه.!! مقابلم ایستاد.با لبخندی تلخ!! ساک رو مقابلم گرفت. -اینو ببر!این حداقل شرط احترامیه که باید در این رابطه رعایت میکردی! فایده ای نداشت. اشکهام لو رفت.پس میشد چشمهام بیشتر بباره! گفتم: -اینها رو آوردم چون نمیخواستم با دیدنشون یاد گذشته ام بیفتم.اینهاحق عشق واقعیته.! نه من که فقط یک رهگذر بودم. او پوزخندی زد: _رهگذرها وقتی از کنارت رد میشن گریه نمیکنند! سرم رو پایین انداختم.او با دست دیگرش مشتم رو باز کرد و ساک رو با تمام مقاومتم دستم داد.داشت دستش رو مقابل صورتم میاورد تا شاید اشکهامو پاک کنه که صورتم رو کنار کشیدم و با لحنی تند گفتم:به من دست نزن! او پرسید:تو چت شده؟ چه اتفاقی برات افتاده.؟ جواب دادم:تو درکش نمیکنی.یکیش همینه!! دیگه دلم نمیخواد با نامحرم باشم! ساک رو انداختم و سریع کافه رو ترک کردم. او دنبالم نیومد! حتی صدام هم نکرد.! شاید هنوز در شوک بود.شاید هم فهمید به دردش نمیخورم! چندساعت بعد از رفتنم به کافه پشیمون شدم! دیگه مطمئن نبودم که کارم درست بوده یا خیر! از یک سو با رفتنم و تحویل دادن ساک هدایا، وجدانم رو آسوده کرده بودم و از سوی دیگر، دیدن ناراحتی و چهره ی دلشکسته ی او عذابم میداد و احساساتم رو دچار تناقض میکرد! بخشی از وجودم بهم اطمینان میداد که کامران داره باهام بازی میکنه! اما بخشی دیگر، بهم هشدار میداد او مستحق این رفتار نبود! تنها راه خلاصی از اینهمه احساسات وافکار متصاد و متلاطم، پناه بردن به مسجد و قامت بستن پشت سر حاج مهدوی بود. طبق معمول نماز رو کنار فاطمه در صف اول جماعت خوندیم. دلم میخواست برای او تعریف کنم که امروز چه کار کردم ولی بعد از دیدن اون صحنه در سالن راه آهن دیگه تمایلی نداشتم با فاطمه ، درباره ی مسایلم صحبت کنم! او از اون روز به بعد تبدیل به رقیب من شد و تصمیم گرفتم در خوبی با او رقابت کنم تا شاید فرجی بشه و به فرض محال حاج مهدوی قسمت من بشه! هه!!! کی فکرشو میکرد عسلی که در مقابل برترین پسرها ، مغرور بود الان کارش گیر یک مرد روحانی باشه و برای رسیدن به او حتی به بهترین وصمیمی ترین دوستش، نارو بزنه؟! ✍ ف.مقیمے ادامه دارد... ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ #ظهور_و #قیام #قسمت4⃣ 🍃امام صادق(ع) در این زمینه فرمودند: «وَ إِنّ
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣ 🍃امیرمؤمنان(ع) هم فرمودند: «عَلامَةٌ خُرُوجِهِ تَختَلِفُ ثَلاثُ رایاتٍ: رایَةٌ مِنَ العَرَبِ، فَیاوَیلَ لِمِصرَ وَ ما یَحِلُّ بِها مِنهُم. وَ رایَةٌ مِنَ البَحرَینِ، مِن جَزیرَةِ آرالَ مِن أرضِ فارسٍ. وَ رایَةٌ مِنَ الشّامِ، فَتدُومُ الفِتنَةُ بَینَهُم سَنَةً؛ «نشانة خروج او درگیر شدن سه لشکر است، لشکری از عرب، که بدا به حال مردم مصر از حوادثی که به دست آن لشکر بر مصر روی میدهد. و لشکری از بحرین از جزیرة آرال از از سرزمین فارس و لشکری از شام، که یک سال درگیری در میان آنها به طول میکشد».8 ٭٭٭ همچنین امیرمؤمنان(ع) فرمودند: «إذا اِختَلَفَ رُمحانِ بِالشّامِ، لَم تَنجَلِ إلّا عَن آیَةٍ مِن آیاتِ اللهِ تَعالی: رَجفَةٌ بِالشّامِ یَهلِکُ فیها أکثَرَ مِن مِئَةِ أَلفٍ یَجعَلهَا اللهُ رَحمَةً لِلمُومنینَ وَ عَذاباً عَلیَ الکافِرینَ. فَإذا کانَ ذلکَ فَانظَرُوا إلی أصحابِ البَراذینِ الشُّهبِ المَخذُوفَةِ، وَ الرّایاتِ الصُّفرِ تُقبِلُ مِنَ المَغرِبِ حَتّی تَحِلُّ بِالشّامِ وَ ذلِکَ عِندَ الجَزَعِ الاکبَرِ وَ المَوتِ الاحمَرِ!. فِإذا کانَ ذلِکَ فَانتَظِرُوا خَسفاً بِقَریَةٍ مِن قُریَ الشّامِ یُقالُ لَها: خَرَشنا. فَإذا کانَ ذلِکَ فَنتَظِرُوا اِبنَ آکِلَةِ الاکبادِ بِوادِی الیابِسِ حَتّی یَستَولِیَ عَلی مِنبَرِ دِمَشقَ. فَإذا کانَ ذلِکَ فَنتَظِرُوا خُرُوجَ المَهدِیِّ(ع)؛ چون دو لشکر در شام درگیر شوند، یکی از آیات بزرگ الهی ظاهر میشود و آن زلزلة شام است که بیش از صدهزار نفر در شام هلاک میشود. این حادثه برای مؤمنان رحمت و برای کافران نقمت است. چون این حادثه روی دهد منتظر پرچمهای زرد و سپاهیان سبکبال یابوسواری باشید که از سوی مغرب میآیند و وارد شام میشوند و آن به هنگام مرگ سرخ و اضطراب بزرگ است. هنگامیکه این مرگ و میر و اضطراب شدید واقع شود منتظر خسف یکی از آبادیهای شام به نام «خرشنا» باشید. هنگامیکه خرشنا خسف شود منتظر خروج سفیانی پسر هند جگرخواره از سرزمین بیآب و علف باشید تا بر منبر دمشق دست یابد، چون سفیانی بر فراز منبر قرار گرفت منتظر ظهور مهدی باشید».9 سپس امیرمؤمنان(ع) در این باره فرمودند: «إذا رُکَّزَت رایاتُ قَیسٍ بِمِصرَ، وَ رایاتُ کَندَةَ بِخُراسانَ؛ هنگامیکه پرچمهای قیس در مصر نصب شود و پرچمهای کنده در خراسان».10 یعنی پرچم‌های قیس به سوی شرق حرکت کند و پرچم‌های کنده به سوی غرب. 📚پی نوشتها 8. الزام النّاصب، ص 198. 9. غیبت نعمانی، ص 163؛ غیبت شیخ طوسی، ص 277. 10. ارشاد مفید، ص 340، غیبت شیخ طوسی، ص 272. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از مادری پرسیدند کدام فرزندت را بیشتر دوست داری؟ مادر گفت بیمار آنها را تا وقتی خوب شود غایب را تا وقتی که بازگردد کوچکترین را تا وقتی که بزرگ شود و همه آنها را تا وقتی که بمیرم مـ💚ـادر عزیزم دوستت دارم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 👤 🎤 🔺«دینداری در » 🌤اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 ♨️شرایط برای گناه کردن خیلی فراهم تر است تا شرایط برای مؤمن ماندن😰 _______☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ ________ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea _______________________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 👤 🎙 😢😭گریه برای ظهور...☀️ دیدن این کلیپ به کسانی که گریه بر امام حسین(علیــه الســلام) میکنند توصیه می شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👌 ‌💐الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 💐 _______☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ ________ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea _______________________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️حجت‌الاسلام 🔖 چرا برای امام زمان علیه السلام دعا می کنیم؟... ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea ┄┅═✧❁🌟💠🌟❁✧═┅┄
4_5953765514906961358.mp3
4.17M
﷽ 🔖 بلاهای حکیمانه 🎤 حجت الاسلام عالی ‌‎‌‌ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea ┄┅═✧❁🌟💠🌟❁✧═┅┄