⚘﷽⚘
#مهدی_جان...♥️
✨هر روز که می گذرد
دریای خواستنت وسیع تر می شود ،
و دلتنگی ها عمیق تر ؛
و زورق های صبر ،
که بی صدا می شکند ...😔
این است حالِ دل ما در بحرِ فراقِ تو ...😭
📎ساحل آرامش کجایی ؟؟
💚الّلهُـــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــــرَجْ💚
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
#اربابمهربانمـ
✨ڪربݪایمببرےیانبرےحرفینیسٺـ ٺومگیر
از مݩ دݪخسٺهحسیــݩگفٺݩ را ...
بہ نیت زیارتش هرصبح میخوانیم°|🍃
🌈|°صلے الله علیک یااباعبدالله
🌹|°صلے الله علیک یا اباعبدالله
🌷|°صلے الله علیک یا اباعبدالله
🍀السلام علی من الاجابه تحت قبته||🌱
🌿السلام علی من جعل الله شفاءفی ترب🍃💐🍃💐🍃🍀🍀🍀💐🍃💐
#صبحتون #بابرکت🌸🌱
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
✨شهدا و نماز اول وقت📿
رزمنده دلاور، محسن شاه رضایی در نقل خاطره ای می گوید:
«در شب 🌙عملیات بَدر، سوار قایق شدیم و زدیم به خط مقدم، زیر باران🌧 تیر. در حین عملیات بودیم که وقت نماز مغرب 🌕شد.
رزمنده پیری با ما بود، شروع کرد با آب 🌊هور وضو گرفت. ما هم بعد از او وضو💦 گرفتیم و در همان دقایق به نماز📿 ایستادیم. آن شب، آن نمازِ اول وقت، در آن شرایط سخت، بهترین نماز ما بود».
✉️پیام سخن شهید: ترک نکردن نماز اول وقت حتی در دشوارترین شرایط❤️.
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
کربلا پس.من.چی.mp3
4.91M
رفیقام بردی کربلا پس من چی😔
#حاج_محمد_رضا_بذری
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
رفیقام بردی کربلا پس من چی😔 #حاج_محمد_رضا_بذری ┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚 #دلتنگحرمبطلبارباب
شرححالجاماندگان
رفیقم رفتہ حرم ......پس من چے آقا😭😭
این نوڪرا رو هم بطلب حسین 😭
جاموندهها رو هم بطلب حسین😭
@shahed_sticker۴۲۲.attheme
149.1K
• #شهید_سجاد_زبرجدی
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
✨وقتی خبرنگار🕶 از این #مادر ❤️ پرسید؛
شما چه انتظاری از جامعه🎓 دارید؟
🍃حاج خانم جواب داد:
#هیچ
مگر شهید🌹 داده ام که چیزی بخواهم؛هیچی نمیخوام...
حتی توقع احترام بیشتر رو هم ندارم...
#مادر_۴شهید
و #همسر_شهید
#شهیدان_سجادیان
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
🌸✨🌸✨🌸✨🌸
🔵زندگی کُن🔵
✨بعد از عقد💍 با ماشينی 🚗که از دوستانش گرفته بود رفتيم گلستان شهدا.🌹
من سرم پايين بود و خجالت🙈 می کشيدم.
پرسيد: "اين قدر سخت بود انتخاب من؟ خيلی دير بله دادی!!!"😅
آرام گفتم:"ببخشيد، می خواستم فکر کنم."
گفت:"ولی من انتخابم رو کرده بودم. خدا رو هم شکر می کنم که خواسته ام رو برآورده کرد."🌷
پرسيدم:"مگه خواسته شما چی بود؟"
گفت:"زنی به اين خوبی☺️."
انگار ته دلم جا گرفته بود.✨
گفتم:"خواهش ميکنم. خوبی از خودتونه."☺️
بابايم اعتقاد داشت اگر کسی ايمان داشته باشد، اخلاق هم دارد و زندگی کُن است و رضا همين طور بود💞.
#شهيد_حاج_رضا_کريمي
📚هزار از بيست، ص۲۵
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج #ویژگی_همسر
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✨نماز جماعت صبح
مسجد محلشون نماز جماعت صبح🌞 نداشت.
ابوالفضل نماز صبح 🌕رو راه انداخت...
مسجدی ها یمدت نمیدیدنش..
تا اینکه خبر شهادتش🌹 رو شنیدن وتازه فهمیدن چرا ابولفضل مسجد نمیومد.💫
#مدافع_حرم
#شهید_ابولفضل_راه_چمنی
📚مدافعان حرم
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#معنویت
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
✨#رزقمعنوی
🌸اینم👇 #رزق امشبتون از کانال ما☺️
#سوره_درمانے #دعا_درمانے
🌸 عاقبت بخیری اجباری 🌸
🌼 هر کس هر روز سوره #یس بخواند و ثواب آن را به #حضرت_زهرا(س) هدیه کند .
🌼 و همچنین #دعای_عهد و ثواب آن را به #مادر_امام_زمان(عج) هدیه کند.
🌼 سوره #واقعه هم خوانده و ثوابش را به #امام_علی(ع) هدیه کند .
🌹 چه بخواهد و چه نخواهد #عاقبت_بخیر می شود نخواهد هم به زور می شود!
📚 حضرت آیت الله #بهجت(ره)
🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🖤🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚موضوع مرتبط:
#شهید_سجاد_زبرجدی
#شهید_مدافع_حرم
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#11_19
تاریخ شهادت
#07_07
#jihad
#martyr
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
#بی_توهرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_هفتادوشش:پاسخ یک نذر
اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد ... و من به تک تک اونها گوش کردم ... و قرار شد روی پیشنهادش فکر کنم... وقتی از سر میز بلند شدم لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد ...
- هر چند نمی دونم پاسخ شما به من چیه ... اما حقیقتا خوشحالم ... بعد از چهار سال و نیم تلاش ... بالاخره حاضر شدید به من فکر کنید ...
از طرفی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم ... ولی می ترسیدم که مناسب هم نباشیم ... از یه طرف، اون یه تازه مسلمان از سرزمینی با روابط آزاد بود ... و من یک دختر ایرانی از خانواده ای نجیب با عفت اخلاقی ... و نمی دونستم خانواده و دیگران چه واکنشی نشون میدن ...
برگشتم خونه ... و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم ... بی حال و بی رمق ... همون طوری ولا شدم روی تخت ...
- کجایی بابا؟ ... حالا چه کار کنم؟ ... چه جوابی بدم؟ ... با کی حرف بزنم و مشورت کنم؟ ... الان بیشتر از هر لحظه ای توی زندگیم بهت احتیاج دارم ... بیای و دستم رو بگیری و یه عنوان یه مرد، راهنماییم کنی ...
بی اختیار گریه می کردم و با پدرم حرف می زدم ...
چهل روز نذر کردم ... اول به خدا و بعد به پدرم توسل کردم ... گفتم هر چه بادا باد ... امرم رو به خدا می سپارم ...
اما هر چه می گذشت ... محبت یان دایسون، بیشتر از قبل توی قلبم شکل می گرفت ... تا جایی که ترسیدم ...
- خدایا! حالا اگر نظر شما و پدرم خلاف دلم باشه چی؟ ...
روز چهلم از راه رسید ... تلفن رو برداشتم تا زنگ بزنم قم ... و بخوام برام استخاره کنن ... قبل از فشار دادن دکمه ها ... نشستم روی مبل و چشم هام رو بستم ...
- خدایا! ... اگر نظر شما و پدرم خلاف دل منه ... فقط از درگاهت قدرت و توانایی می خوام ... من، مطیع امر توئم ...
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🖤🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
#بی_توهرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_آخر:مبارکه ان شاءالله
تلفن رو قطع کردم ... و از شدت شادی رفتم سجده ... خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید می کنه ...
اما در اوج شادی ... یهو دلم گرفت ...
گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران ... ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد ... و اشک بی اختیار از چشم هام پایین اومد ...
وقتی مریم عروس شد ... و با چشم های پر اشک گفت ... با اجازه پدرم ... بله ...
هیچ صدای جواب و اجازه ای از طرف پدر نیومد ... هر دومون گریه کردیم ... از داغ سکوت پدر ...
از اون به بعد ... هر وقت شهید گمنام می آوردن و ما می رفتیم بالای سر تابوت ها ... روی تک تک شون دست می کشیدم و می گفتم ...
- بابا کی برمی گردی؟ ... توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد می گذاره ... تو که نیستی تا دستم رو بگیری ... تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زیونت بشنوم ... حداقل قبل عروسیم برگرد ... حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک ... هیچی نمی خوام ... فقط برگرد...
گوشی توی دستم ... ساعت ها، فقط گریه می کردم ...
بالاخره زنگ زدم ... بعد از سلام و احوال پرسی ... ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم ... اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت ... اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم ... حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه می کنه ...
بالاخره سکوت رو شکست ...
- زمانی که علی شهید شد و تو ... تب سنگینی کردی ... من سپردمت به علی ... همه چیزت رو ... تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی ...
بغض دوباره راه گلوش رو بست ...
- حدود 10 شب پیش ... علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد ... گفت به زینبم بگو ... من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم ... توکل بر خدا ... مبارکه ...
گریه امان هر دومون رو برید ...
- زینبم ... نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست ... جواب همونه که پدرت گفت ... مبارکه ان شاء الله ...
دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم... اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... تمام پهنای صورتم اشک بود ...
همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم ... فکر کنم ... من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت ... عروس و داماد ... هر دو گریه می کردن ...
توی اولین فرصت، اومدیم ایران ... پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن ... مراسم ساده ای که ماه عسلش ... سفر 10 روزه مشهد ... و یک هفته ای جنوب بود ...
هیچ وقت به کسی نگفته بودم ... اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه ... توی فکه ... تازه فهمیدم ... چقدر زیبا ... داشت ندیده ... رنگ پدرم رو به خودش می گرفت ...
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🖤🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
#سلام_امام_زمانم
پشت پرچین خیالم
یاد تو آوازه دارد
دفتر دلتنگے من
ماجرایے تازه دارد
کے مے آیے یابن الزهرا
تاڪہ بنویسم غم من
دیگراے یاران سرآمد
سلام برقطب عالم امکان❤️
🕊 ☘اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘🕊
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🖤🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
به ما خورده نگیرید؛
ڪه چرا اینقدر از #حجاب میگوییم☺️
در #جبهھ ها!
به ازاے هر #زینـب
ما عــباس ها داده ایم.
#فڪرش_را_ڪن
#چند_چفیه_خونۍ_شد
#تا_چادر_خاڪۍ_نشود🍃😔
#حجاب
#چادر
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🖤🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
⭕️ +دیگه سفارش نکنم مادر!
-از بَرشدم مامانی.
+بازم بگو دلم آروم شه..😌
-سعی کنم تیر نخورم!
+دیگه؟
-اگه تیر خوردم شهید نشم!💔
+دیگه؟
-اگه شهید شدم پلاکمو گم نکنم!😭
+دیگه؟
-اگه پلاکم رو گم کردم، زیرآفتاب نمونم!💔😭
+دست علی به همراهت!😍✋
.
.
حذف نام شهدا ازکوچه هااوج پستی است و بس!
#کوچه_شهید
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🖤🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨جریمه📝
+گفتم:« ای بابا! 😒باز هم روزهای؟ مگه تو چقدر روزهی قضا داری؟».
-گفت:« اين روزهها جريمه 📝است نه بدهی. ».
+گفتم:« داداش جان💞! يك جوری حرف بزن كه ما هم بفهميم. ».
-گفت:« يك خرده فكر كنی میفهمی آدم كی جريمه 📝میشه. ».
+گفتم:« وقتی كار خطايی انجام بده. ».
-گفت:« آفرين!👏 همينه. ».
+گفتم:« ما كه نفهميديم، مگه تو چكار كردی؟».
-گفت:« اون رو ديگه خودم بهتر میدونم.☺️ ».
خيلی كنجكاو شده بودم. با اصرار +گفتم:« بگو، بگو! ياالله بگو!».😉
خنديد😂 و
-گفت:« باشه ميیگم، ولی قول بده كه فقط من بدونم و تو🙏. ».
+گفتم:« قول! 🙏».
-گفت:« وقتی كه نتونم واسه نماز جماعت مسجد برم، فرداش جريمه✏️ میشم و بايد روزه بگيرم. ☺️».
با تعجب😳 گفتم:« وای چقدر سخت! حالا كی جريمهات 📝ميكنه؟».
-گفت:« وجدان، آبجی خانم! وجدان. ».
#شهید_محمّدحسین_اشرف
📚فرهنگنامه شهدای سمنان، ج۱، ص۴۶۰
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#معنویت
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله💚
#دلتنگحرمبطلبارباب💔
🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا
🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄