#راض_بابا
🍃فقط پانزده سال داشته باشی... واین همه خوب باشی☺️...
🍃خوب که میگویم یعنی محشر یعنی فوق العاده...😊
🌿به حدی که در خط به خط کتاب جمله "خدایا آخه مگه میشه" ورد زبونم بود...
🌿دختری ۱۵ساله که در مدرسه و درس الگوست...در عبادت محشر است...در حیا و عفت بی نظیر است...در احترام به پدر و مادر و معلم و...تک است...☺️
🍃راضیه ای که حقیقتا شد مصداق"یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه"....
🍃راضیه فقط یک دختر نبود...راضیه یک آینه تمام قد از دخت شیعه ای بود که به خوبی از بانوی هستی و علت آفرینش عالم صدیقه کبری سلام الله علیها الگو گرفته بود...
🍃چه آنجا که معلم از تک تک بچه ها راجب آ زو و آینده شان پرسید و تا نوبت به راضیه رسید جوابی داد که همه را شگفت زده کرد...
🍃نوبت به راضیه رسید جوابی داد که همه را شگفت زده کرد..
🍃و چه آنجا که برای کمک به دوستان و هم کلاسی ها و هم مدرسه ای هایش از هیچ روشب کوتاهی نمیکرد...
🍃و چه آنجا که...اصلا چرا من بگویم...شهیده راضیه کشاورز تعریف کردنی نیست خواندنی است...لمس کردنی است...درک کردنی است...
🍃و همینقدر بگویم اگر دختر هستید و کتاب#راض_بابا را نخوانده اید خیلی ضرر کردید ...خیلی بیشتر از آنچه فکرش را کنید...
🍃راضیه یک سبک زندگی است...
🍃به قدری این کتاب و شخصیت این شهیده والا مقام محشر است که اگر از دستم بر می آمد برای تمام دختران و زنان ک مادران و همسران ایران این کتاب را میخریدم و به آنها راضیه را معرفی میکردم...
🍃علیکن به خریدن و خواندن کتاب🍃
@masirshahid
معرفی کتاب #راض_بابا
🌿کتاب📙 حاضر، روایت شخصیت دختری نوجوان است. دختری که تمام تلاشش را به کار می بندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثه ای رخ میدهد و او را در رسیدن به خواسته اش کمک می کند؛ انفجاری که در سال ۱۳۸۷ در حسینیه سیدالشهدای شیراز رخ داده و نقطه اوج زندگی او را رقم می زند.
@masirshahid
گزیده کتاب 📙 #راض_بابا
🍃شهید راضیه کشاورز ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ در ظهر گرم تابستانی هم زمان با نوای اذان ظهر در مرودشت شیراز به دنیا آمد. والدینش به خاطر ارادتی که به خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داشتند نام راضیه را برایش برگزیدند. روزها یکی پس از دیگری سپری می شدند. راضیه بزرگتر می شد و با وجودش شور و نشاط مضاعفی به خانه می بخشید. از همان کودکی روحیه ای شاداب و پرشور و نشاط داشت و لطافت و مهربانی اش به وضوح در برخورد با اطرافیان آشکار بود. راضیه تا قبل از بهار ۱۶ سالگیش موقعیت های چشمگیری را در زمینه ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد.
کشاورز از انفجار در حسینه سیدالشهداء علیه السلام شیراز ۱۸ روز در کما می رود و سرانجام در سن ۱۶ سالگی به شهادت می رسد. جالب آنکه وی در فروردین ماه سال ۱۳۸۷ بعد از آنکه از زیارت بارگاه امام رضا (ع) به شهرش بازگشت، آرزویش برآورده شد و بر اثر انفجار بمب در حسینیه کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی و بعد از تحمل ۱۸ روز درد و رنج ناشی از جراحت به جمع شهیدان این حادثه پیوست.
@masirshahid
🍃کتاب #راض_بابا روایت دختری است که در ۱۶سالگی با شهادت آسمانی شد😭
🌿پس دخترا هم میتونن شهید بشن☺️
🍃توصیه اکید میکنم به دخترانی که در پی شهادتن حتما حتما حتما این کتاب خوب رو تهیه و مطالعه کنن🍃
@masirshahid
🌿با کمترین قیمت کتاب را تهیه کنید☺️
#راض_بابا
🍃قیمت کتاب📙 ۱۱۰۰۰ تومان🍃
@masirshahid
"به مناسبت سالگرد شهید کمال شیرخانی"
.
🔹عنوان: #چمروش
🔹پدیدآورنده: #شهلا_پناهی
🔹ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
🔹تعداد صفحات: 328 صفحه
🔹قیمت: ۲۴۰۰۰تومان
.
📚برشی از کتاب
صدای اذان صبح مثل یک رگهی آب زلال توی دشت پیچید. دلم گرفت که #تیزی_جهل به اسم #اعتقادات_دینی به #ریشه_دینی ضربه میزنه که اصل این دین #محبت و #حفظ_شان _انسانیه.
از جناح روبهرو که محل استقرار دشمن بود هم صدای #اذان میاومد.
دشمن با هر اسم و برچسبی که روی گروههای خودشون داشتند، #مترسک_مزرعهی_اسراییل بودند.
معنی #رجعت تاریخ رو میشد لمس کرد.
سپاهی که به #نماز میایستادند و #حافظ_قرآن بودند؛ اما جهلشون اونها را تا کنار نهروان برده بود. نه در اذان و نه نمازشون حب امیرالمومنین نبود و به قول شاعر #عبادتی_بی_وضو را فقط در حرکات جسمشون داشتند.....
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
.
@masirshahid
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
.
.
🔹عنوان: #یادت_باشـد
🔹پدیدآورنده: #محمدرسول_ملاحسنی
🔹ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
🔹تعداد صفحات: 376 صفحه
🔹قیمت: ۲۰۰۰۰تومان
.
📚معرفی کتاب
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر شهید
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.@masirshahid
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.
.
🔹نام کتاب: #چشم_روشنی
( #سید_جواد_کمال از زبان همسر)
🔹 به قلم #کوثر_لک
🔹مشاور تالیف: #محمدعلی_جعفری
🔹ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
🔹تعداد صفحات:169 صفحه
🔹قیمت پشت جلد: ۱۵۰۰۰تومان
.
📚برشی از کتاب
کارم به جایی رسیده بود که روی کلمه سردرد حساس شده بودم.
همین که میگفت: «خانم سرم درد میکند.» تمام سیستم گوارشیام بهم میریخت. از وقتی متوجه حال و روزم شد.
می آمد جلوی من میایستاد و با انگشت، دو پلکش را از هم دور میکرد و می پرسید: «قرمزشده؟» سردردش که به اوج میرسید، دو چشمش مثل کاسه خون سرخ میشد. لام تا کام حرف نمیزد تا من بهم نریزم. خودش را میبست به قرص مسکن و ضد تشنج.
این قدر میخورد تا تأثیر کند. بچهها و گرفتاریهای آنها به اندازهای بود، که نمیخواست با مشکلاتش بیشتر از این اذیت شوم.
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.
@masirshahid
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.
🌸سلام بر اعضای خوب کانال🌸
🌿عذر خواهی میکنم از اینکه چند روز نبودم🌿
تشکر از صبوریتون🌷
اجرتون باشهدا🌷
🌿امشب در خدمتتون هستم با معرفی شهیدی که امشب شب تولدشم هست☺️
@masirshahid