eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
658 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
💬توئیت دلتنگی سید حسن نصرالله در شب جمعه...💔 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
میخوای شهید شی؟ این دو کار رو بکن...✌️ 📸تصویر باز شود ☝️ برای شادی روح شهدا صلوات 🌷 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
🥀🌸🥀🌸🥀 🌱فرمانده می‌گفت باید مردم معترض بی‌گناه را از این صف جدا کرد. "بدون سلاح" بین جمع رفت. همین که می‌خواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصره‌اش می‌کنند. یک نفر تیر به پهلویش می‌زند🥺 بعد با چاقو🔪 به قلبش می زنند، وقتی مانند حضرت عباس♥️ خونین روی زمین می‌افتد🕊 و بی‌حال می‌شود یک نفر چاقو را در سرش فرو می‌کند ... ✍️به روایت همرزم شهید 🌷 💖شهید مدافع امنیت پاسدار 🌹 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مـولای مـن ... روزی که به جمالِ تــو چشمم بشود باز... ای جانِ دلم ، صبـح من آن روز بخیر است... 🌸🍃 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
🌹🕊 آزمـودم،دل خـود رابه هـزاران شیـوه هـیچ چـیزش،به جُـز از وصـل توخشـنود نکرد 🤚 🍃 🌷 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
🔰باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر میکند. میشنوی⁉️ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد❣ 🔰اولین قطره ای💧 که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد زوزه می‌کشیدند زمان غرش شیران حیدری بود🌹 🔰اولین هایی که رفتند و صدای شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در پاییز🍂 آن زمان که صدای پای به گوش می‌رسید😔 🔰قطره های دیگر خبر از شقایق های دیگر می‌آورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی پیچیده در این حوالی، بوی . 🔰قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا نباشی شهید نمی‌شوی‌. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از است. وصل اگر می‌طلبی روی خودت پا بگذار😓 🔰همه ‌معادلاتم را همین یک بیت بهم می‌ریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمین‌گیر شدیم کاری بکن، میشنوی چه میگوییم؟ از نبودت گذشته و امسال هفتمین پاییزی ست که در یادها شدی❤ ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
💐خواستگارى حضرت مادر (س) از من... 🌷جلسه اولى كه اومدن خونمون خواستگارى بهم گفت: تنها نیومدم.... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها) همرام اومدن. 🌸من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه. وقتی رفتن، من فقط گريه مى كردم. 🌷مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه مى كنى؟! 🌸گفتم: یادم نیست چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا (س) اومده خواستگارى. جوابم مثبتِ. تا اینو گفتم؛ خونوادمم زدن زیر گريه.... 🌷من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس مى كردم.... 🌷مدام ذکر بی بی رو لباش بود. مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مى خوند. 🌸 ارادت قلبی سیّـد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه. 🎙راوى: همسر 🌹 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
46.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مستند شهید حجت الاسلام والمسلمین علی تمام زاده🌹 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
شهیدانه🥀 دفعه دومی که می‌خواست کربلا برود، به او گفتم: «حسین جان! ما کربلا نرفتیم. ما پدر و مادرت هستیم. ما را هم کربلا ببر». سال بعد، ما را هم کربلا برد.😊 اصلاً اهل بازار رفتن و خرید کردن نبود. در نجف در راه که به زیارت می‌رفتیم به مغازه‌ها و مردمی که خرید می‌کردند نگاه می‌کردم. گفت: «مامان! از این که مردم اینجا می‌آیند و کفن می‌خرند و تبرک می‌کنند یا آب فرات را به‌عنوان تبرک می‌برند، بدم می‌آید». گفتم: «مگر بد است»؟ گفت: «مگر امام حسین (ع) کفن داشت؟ این آب را باید روی آب ریخت. آب زمزم را باید برای تبرک برد». حالا فکر می‌کنم و می‌بینم چه می‌گفته و به چه چیزهایی فکر می‌کرده است. چقدر فکرش بالا بوده؛ یک روز این جریان را برای پدرش تعریف کردم، پدرش هم می‌گفت: «این چیزها به فکر من که پدرش هستم، نمی‌رسد»💔 🌹 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
‌[📚] آنھا ڪه از پل‌ صراط‌‌ میگذرند، قبلا از خیلی‌ چیز‌ها گذشته‌ اند؛ بایـــد بگذری‌ تا بگذری‌...!🕊🥀 💚 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ چه غم بزرگی است كه ازميان کوچه‌های شهرمان گذر می‌كنيد، و ما شما را نمی‌شناسیم!! چقدر با شما بودن را كم داريم، و چقدر حسرت ديدارتان را بر دل ... بيا و حق و باطلِ در هم آمیخته را به ما نشان بده، ديگر همه چيز برايمان گنگ است ... 🌸 🍃 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
🎤سردارسلیمانی: ✍| هر کدام از شما یک را دوست خود بگیرید و سیره عملی و زندگی او را بکار ببندید ببینید چطور رنگ و بوی را به خود می گیرید و خدا به شما میکند. |🌷 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
🌷مصطفی اهل این نبود که کل چهل روز را مشکی بپوشد، ولی سال نود، آخرین محرمش، همه ی چهل روز را مشکی پوشید... ▪️ دهه اول محرم بود؛ وقتی به صورتش نگاه کردم به نظرم خیلی قشنگ و نورانی شده بود ریش بلند خیلی بهش میومد. گفتم : ☺️مصطفی برو یکم ریشهات را کوتاه کن، چشمت میکنن خیلی قشنگ شده صورتت. 🚨گفت : خودت یادم دادی تو محرم نرم اصلاح 😇نورانی شده بود و من نمیدونستم قراره شهید بشه و بره پیش مولا... 💔بعدا در گوشیش دیدیم از خودش چند تا هم سلفی گرفته که انگار آخرین چهره‌اش که تغییر هم کرده بود، برایمان بماند... مصطفی از همه چیز خبر داشت... ✍️به نقل از مادر ،🌹 📸پ.ن : عکس سلفی اشاره شده در متن ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄
❥❢❥ 🍀شھێد‌بہ‌قݪبــت‌نگا‌ه‌‌میڪند اگر‌جايے‌برايش‌گذاشــتہ‌باشے مے‌آيد مےمانـد لانه‌ميڪـند تا‌شھيدت‌ڪند ....
😳 یـک روز داشـتیم با بچہ ها بازی مے کردیـم که بے هوا صـدای جیغ مـادر در خانه بلنـد شـد.😱 صـداے جیغ از اتاق خان میــرزا بود.😲 به سمت اتاق خان میرزا دویدیم.🚶‍♂ خان میرزا در حالی ڪہ ڪف دستانش بـه سوے آسـمان بود نـمازظهر را می خوانـد. گفتــیم چے شــده مادر؟ 😳 به دستان خان میرزا اشاره کرد. یک مــار❗️ کوچک کــف دو دست خان میرزا چـمبره زده و به خان میرزا خیره مانده بود.😱 ما هم همراه مادر شروع کردیم به جیغ و فریاد زدن خان میرزا بی توجه به نگاه خیره مـار و ســر و صــدای ما، نمازش را تمام ڪرد.😇 نمازش که تمام شد، مار را انداخت توی یک شیشه؛ گفـتیم: کاکا، این چـے بود، از ڪجا اومد؟ گفـت: «فـکر ڪنم از پنجــره آمــده باشه تو، وقـتی قنـوت می خونـدم افتـادکف دستـم، دیـدم نمی ارزه به خاطــرش نــمازم رو خراب کنم و بشکنم!»👌 ┄┅┅✿❀ ✨❤️ 🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄