.چشم نخوره این بچهف زینب سلام الله علیها می فرماید: وقتی داداشم حسین فرمود عباسم قاسم را روی اسب بگذار
اومد جلو ازرق شامی چهار پسرداره،فكر نكنید راحت به شهادت رسید،نه،آموزش دیده علی اكبر است،
دلاوره، پسراول را با فن جنگی زد دومی و سومی و چهارمی،خیلی برا ازرق شمای سخت اومد،
خودش اومد جلوی قاسم گفت من با این قدرتم با این بچه چكار كنم ،اومد جلوی آقا به قاسم گفت: بچه چی میگی؟
آقا فرمود اگه من بچه ام تو كه ادعای رزم داری چرا بند پوتینت بازه، سرش را خم کرد، سرش را جدا کرد، صدای الله اکبر بلند شد
اما این خوشحالی چند لحظه بیشتر طول نكشید، ابی عبدالله فرمود: نجمه برو تو خیمه برای قاسم پسرت دعا کن ،دورش کردند
گفتند این پسر حسن،سردار جمل قاسم ِ ،زد وسط لشكر، اون كسی كه پرچم لشكر به دستش بود انداخت،لشکررا بهم ریخت،گفتند حریفش نمیشویم،چه كنیم؟
اول سنگ بارانش کردند،حالا آقا كلاه خود نداره،سنگ ها به سر و صورتش میخوره ،نیزه داره حمله کردندبلندش کردند ، حسین... 😭
با نفسی كه براش مونده بود صدا زد عمو به دادم برس، از بالا انداختنش،ابی عبدالله به عجله اومد،دید قاتل موی قاسم رو به دست گرفته،میخواد سر قاسم رو جدا كنه،😭
ضربه زد دست نانجیب رو جدا كرد،ملعون صدا زد قبیله اش اومدند،درگیری سر بدن قاسم شد،همه سوار بر اسب بودند، هفده نفر رو ابی عبدالله زد،اما بین این درگیری صدا از زیر سُم اسب ها،عمو استخوانم شكست،😭
دو تا سر روی نیزه بند نشد، یكی سر قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام ،یكی سر قاسم بن الحسن علیه السلام،چرا؟
.ابی عبدالله همه رو زد كنار،دید قاسم داره جون میده،پاهاش رو روی زمین میكشه
،گفت: عمو جان برای من سخت است یه چیزی از من بخوای من نتونم حاجت روات كنم،آخه صداش رو از زیر سم اسب ها میشنید، 😭😭
بدن رو بلند كرد،حركت كرد،راوی میگه قد و بالای ابی عبداله بلند بوده، دیدم تمام قد داره راه میره،اما پاهای قاسم داره رو زمین كشیده میشه،یعنی بند بند بدنش جدا شده...حسین...
اگر میخوای امشب تذکره ی کربلا رو برات امضا کنن...
یا امام حسن!
ای سفره دارِ عالم،ببین نوکرات نشستن برا پسرت امشب اومدن گریه کنند...این دستات رو بیار بالا...زن و مرد صدا بزنند:حسین...*
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
این چای روضه ها که مرا زیر و روکند عطـرش ز دور کار هـزاران سبو کند
دلتون شکست خادمین کانال رو هم از دعای خیرتون محروم نکنید 🙏