نمیدانم دقیقا کِی 📅
اما بہ گمانم هشتسالہ بودم
ڪه بعد از نمازهایم پنجدقیقہاۍ را
سر بر آستان پرمہرش مۍنهادم😇
تا مہرش گریبانم را بگیـرد💞
از نُہ سالگۍ
با اعتڪافِ سہروزهی رجب
دلم را از پدر❤️ بہ دختـر💚
گره زدم...
اعتڪافی ڪه آغازش
علۍ(ع) بود ...❤️👑
و
پایانش زینب(س) ...💚👑
وقتۍ راهنمایۍ و دبیرستان را میخواندم
از آن جوانهایِ خوشتیپِخوشبو بودم ڪه
همہ شانہ کردن و عطر زدنم را دیده بودند..
🤓😊❣
و شاید اولین رفیقـم در این مسیر
شہیدگمنامی بود کہ از همان
ابتداۍِ مسیر دانشگاه یارم شده بود💎❤️
بعدها
در بہمنِماهِ۹۴
دلم را بہ دلِ دخترعمویم گره زدم...💓
تا همراهم باشد...💛
یارم باشد...🧡
و
بالۍ باشد براۍِ پریدنم...❤️
من عشق بہ خواهرِارباب❤️
را از همان اعتڪاف ها آغاز کرده بودم...
نفسۍ ڪه اولینش را در بہارِ ۷۲کشیدم
خودش را بہ آخرین نفس در بہارِ۹۵ وصـل ڪرد...💝