eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
658 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
آن مقدار پولی که برای کربلا رفتن کنار گذاشته بود یک روز قبل از شهادت آن را به کسی که نیازمند بود انفاق نمود..☝️ 🌷شهید 🌷 و کربلا رفتنت را مادرت حضرت زهرا(س)برایت امضا کرد.💔 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
★دلتنگ هایت ❣ چهره ات ★دلتنگ حضــورت🌷 ❣دلتنگ خنده هایت ★دلتنگ کردنات ❣هواتــو کردم 😔 دخترکوچک 🌙 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
📖 💞عاشقانه ای برای تو💞 🌸🍃بیشتر از همه ، کفشدار پزشکی که اونجا بود توجهم رو جلب کرد... از اینکه می‌تونستم با یکی انگلیسی صحبت کنم خیلی ذوق کرده بودم... اون کمی در مورد امام رضا و سرنوشت شهادت ایشون صحبت کرد... فوق‌العاده جالب بود... برگشتم و سوار تاکسی شدم... دم در هتل که رسیدیم دست کردم توی کیفم اما کیف مدارکم نبود... پاسپورت و پولم داخل کیف مدارک بود... و حالا همه باهم گم شده بود... بدتر از این نمی‌شد... توی یک کشور غریب بدون بلد بودن زبان ، بدون پول و جایی برای رفتن... پاسپورت هم نداشتم... هتل پذیرشم نکرد... نمی‌دونم پذیرش هتل با راننده تاکسی بهم چی گفتن... فکر می‌کردم قراره منو اداره پلیس یا سفارت ببره اما به اون کوچه ها و خیابان ها اصلا چنین چیزی نمی‌اومد... کوچه پس کوچه ها قدیمی بود...گریه ام گرفته بود... خدایا! این چه غلطی بود که کردم... یاد امام رضا و حرف های اون پزشک کفشدار افتادم... یا امام رضا به دادم برس... توی این حال و هوا بودم که جلوی یه ساختمان بزرگ، با دیوارهای بلند نگه داشت... رفت زنگ در رو زد... یه خانم چادری اومد دم در... چند دقیقه باهم صحبت کردند... و بعد اون خانم برگشت داخل... دل توی دلم نبود...داشتم به این فکر میکردم که چطور و از کدوم طرف فرار کنم... هیچ چیزی به نظرم آشنا نبود... تو این فکر بودم که یک خانم رو گرفته با چادر مشکی زد به شیشه ماشین... انگلیسی بلد بود... خیلی روان و راحت صحبت می‌کرد... بهم گفت: این ساختمان ، مکتب نرجسه ، محل تحصیل خیلی از طلبه های غیر ایرانی... راننده هم چون جرات نمی‌کرده من غریب رو به کسی یا جایی بسپاره آورده بود اونجا... از خوشحالی گریه‌ام گرفت... ...... ✍ نویسنده 🌷 🖇 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🥀ظهور كن من بيا كه از سر شعف 🍀فداي قامتت كنم دو اشك بار را 🥀تمام هاي من يك نگاه ت✨و 🍀بيا و پاك كن زدل حديث را بحق الزینب (علیهاالسلام) 🌸🍃 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
🕊❣🕊❣🕊❣🕊 🌾بسته ام عهد ؛ 🌤که در باشم 🌾 من رنگ دارد 🌷 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
🌿 با دیدن این عکس 🖼 گفت: 🦋عکس است ... پرواز کردند🕊 ولی ما هنوز هم ایستاده‌ ایم😔 🌿کاشکی من هم توی این آن روز می‌نشستم، بلکه تا امروز شده بودیم💔 🌷 نفر اول ایستاده از سمت چپ در تصویر 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
🔰دیدار آخر 🔻مادر شهید 🔸روزی که می خواست شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده . دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم. 🔹گفتم: جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم 🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این است.   🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
🌳گردش در رگ های زندگی، 🍁 شیرین است ریختن آن 🌳در پای شیرین‌تر است 🍁و نگو شیرین‌تر، بگو: بسیار بسیار شیرین‌تر است ... 🌷 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
🔰به جوانان توصیه می کنم که👇👇 🌀نماز خود را در بخوانید. قرآن📖 بخوانید؛ زیرا که بسیار است؛ قرآن بخوانید و مواظب نماز و دین خود باشید. محرّم و عاشورا را زنده نگه دارید؛ که بسیار مهم است حتّی شده روزی ؛ زیرا بسیار مهم است. مواظب خود باشید و ما را دعا کنید🤲 🌀الان همه ی رابطه ها در مبایل📲 است و بین دختر و پسر بسیار زیاد شده است. عجیب است که این ها از کجا می آید⁉️ همه می دانند که من از موبایل و استفاده می کنم، همه ی مردم مرا می شناسند که در فیس بوک از نکته های طنز و عکس استفاده می کنم، ولی اموری که در حال وقوع است برای من رخ نمی دهد❌ 🌀من هم مثل های دیگر هستم و من هم جوان هستم👤 و فیس بوک و همه ی چیزهای دیگر را دارم و از اغلب برنامه های اجتماعی📱 و دنیای مجازی استفاده می کنم. اما را رعایت می کنم✅ 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
نبودن تو👤 فقط نبودن تو نیست خیلی چیزهاست ⇜کلاه روی سرمان ⇜شعر نمی‌چسبد❌ ⇜پول💰 در جیبمان دوام نمی‌آورد ⇜نمک از رفته ⇜خنکی از آب ما فقیر شده‌ایم😔 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
🔸بالاخره سقوط هواپیما🛩 را مهار می کند. ولی، جوابی نمیشنود. نگاه بغض نشسته اش روی خشک میشود و سیل اشک😭 بر چشمانش جاری میشود 🔹چقدر درد اور است چندین و چند ساله ات مقابل چشمان به باران نشسته ات تو را برای همیشه ترک کند💔 🔸تیمسار ، بزرگ مردی که در مکتب پرورش یافت. مجاهدی که زهد و بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها💗 در برداشت. 🔹مرد وارسته ای که اقیانوس وجودش عشق♥️ و از خودگذشتگی و کرامت بود، که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با ی خویش👌 🔸از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی تعالی گام برندارد🚷 و سربازیش برای رفیق ازلی‌اش به‌نحو احسنت انجام دهد✅ به راستی او ، اما همه بود. 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
☘با شهدا گم نمی شویم☘ 💥اگــر خـواستے ڪنے، باید منتظر مرگ باشے ❗️ولےاگر عاشق💓 شدے دوان دوان سمتِ فـدا شدن ⚡️در راهِ معشـ❣ـــوق میــــــــــروے! این خاصیت ڪسانے اسـت ڪه در فڪرِ شـدن هسـتند! 🌷 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
«شهید مدافع حرم »❤️ 🍃یکی از دوستان شهید از قول مادر شهید روایتی نقل می‌کند: بار آخر که محمد زخمی شد و برگشت، به مادرش گفته بود لیاقت شهادت نداشتم، چون تو از ته قلبت راضی به رفتن من نیستی! مادر دلت را با خدا ✨صاف کن تا خدا مرا ببرد. همین اتفاق هم افتاد. گویی مادرش خواسته محمد را اجابت کرد. وقتی رفت دیگر برنگشت و در مسیر دمشق درعا، در جنوب سوریه به شهادت رسید. 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌼سلام ای قرار دل💘 بیقرار 🍀سلام ای شب🌙 انتظار 🌼بیا ای دل فاطمه 🍀رو زخم دل 💔شیعه مرحم بزار😞 🌸🍃 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
🌳🌴🌳🌴🌳 💥دیدارتان چه عظیمی ست منِ مُرده را صبـ🌤ــح که می‌شود دوباره می‌دهد 😍 🌺 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
🍁از ویژگیهای برجسته حاج سعید خضوع و بود . واسش بزرگ و کوچک هم فرق نداشت. درمقابل همه متواضع و فروتن بود.👌 🌹 ۹۵ 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
یـه خبـر خوب داریـم📣 ان شاالله دوباره میخوایم طرح معرفی شهید 🌷شهید رو داشته باشیم🌸🍃
🌼 🌼 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid
📖 💞عاشقانه ای برای تو💞 🌸🍃چمدانم رو از ماشین بیرون گذاشت و بدون گرفتن پولی رفت. اونجا همه خانم بودند... هیچ آقایی اجازه ورود نداشت... همه راحت و بی حجاب تردد می‌کردند... اکثر اساتید و خیلی از طلبه های هندی و پاکستانی، انگلیسی بلد بودند... حس فوق‌العاده‌ای بود... مهمان نواز وخون گرم... طوری با من برخورد می‌کردند که انکار سالهاست من رو می‌شناسند... مسئولین مکتب هم پیگیر کارهای من شدند... چند روزی مهمان شون بودم تا بالاخره به کشورم برگشتم... یکی از اساتید تا پای پرواز هم با من اومد... حتی با وجود اینکه نماینده کشورم و چند نفر از امور خارجه و حراست بودند ، اون تنهام نگذاشت... سفر سخت و پر از ترس و اضطراب من با شیرینی بسیاری تموم شد که حتی توی پرواز هم با من بود... نرفته دلم برای همه‌شون تنگ شده بود... علی‌الخصوص امیرحسین که دست خالی برمی‌گشتم... هرگز فکرش رو هم نمی‌کردم بیشتر از هر چیز، تازه باید نگران برگشتم به کانادا باشم... از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود... با صورت مملو از خشم وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد... رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود اولین بار بود که من رو با حجاب می‌دید... مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند... پدرم تا خونه ساکت بود... عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده... ...... ✍ نویسنده 🌷 🖇 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 کربلایی مجتبی رمضانی 🔸انگاری هیات پُر ویروسه 🔸روضه ناقله و شفا تو جاده چالوسه... خدایی دم همه گرم با این مدیریت...😏😉 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🆔 @masirshahid