قسم به مسعود، قسم به مریم
بهشان قبولانده بودند، در صورتی که اسیر شوید بدترین شکنجهها را بهکار میبرند تا ازتان حرف بکشند. حتی اگر هم کشته شوید، از روی چهره و اثر انگشت، خانوادهتان را شناسایی میکنند و از آنها انتقام میگیرند!
آخرین روزهای تیر ماه 67، با بمباران شیمیایی منطقه توسط هواپیماهای عراقی و فرمان صدام، عملیات "فروغ جاویدان" از سوی منافقین در غرب کشور آغاز شد. شهرهای سرپل ذهاب و کرند غرب را بهزیر چکمههای نجس خود کشیدند و مغرور و سرمست، اسلامتآباد غرب را هم به اشغال درآوردند.
مقابلهی مردمی که آغاز شد، به خانهها و کوچهها پناه بردند. با حضور نیروهای بسیجی ایرانی، هراس تمام وجودشان را گرفت.
و ... همان کاری را کردند که رهبرانشان القاء کرده بودند:
اگر اسیر شوید ...
و اگر هم جنازهتان سالم بماند ...
دخترکان 18 – 20 ساله که هیچی از جنگ و نظامیگری نمیدانستند و فکر میکردند با نفربرهای صدام، تختهگاز تا خود تهران خواهند رفت و 3 روزه ایران را فتح میکنند، در بنبست هویتی و وجودی قرار گرفتند.
یکییکی نارنجک را از جیب درآورده، برای اینکه هم چهرهشان متلاشی شود و هم اثر انگشتشان از بین برود، نارنجک را در مشت، جلوی صورت گرفته، فریاد زدند:
"قسم به مسعود، قسم به مریم، تسلیم ننگ است ..."
و نارنجک جلوی صورتشان منفجر شد.
و از شهادتین و مسلمانی هیچ بهگوش نرسید، مگر قسم به مسعود و مریم!
نقل از کتاب: نامزد خوشگل من
نوشته: حمید داودآبادی
چاپ: نشر شهید کاظمی
معصومیت به غارت رفته
اواخر زمستان 1366، عملیات والفجر 10 در غرب کشور جریان داشت. بچهها به هر زحمتی بود، دوشکای دشمن را خفه کردند و بهدنبال فرار نیروهای خط مقدم عراق، ریختند توی سنگرها برای پاکسازی. بعضیهاشان که یک گوشه پنهان میشدند تا بچهها میخواستند نارنجک بیندازند توی سنگر، میپریدند بیرون و با التماس و ناله:
- الدخیل الخمینی ... الدخیل الخمینی ...
و التماس که ما بهدرگاه خمینی تسلیم هستیم.
و بهعنوان اسیر به عقب خط متتقل میشدند.
هوا هنوز روشن نشده بود که بچهها زدند به خط مقدم عراق. ناگهان صدای جیغ، ناله و گریهی دخترکی از داخل سنگرهای عراقی بهگوش رسید. همه تعجب کردند. با احتیاط کامل بهطرف سنگر رفتند؛ نزدیک که شدند، دیدند دختری حدودا 20 ساله، با احوالی زار و وضعیت ظاهری افتضاح، درون سنگر افتاده و گریه میکند.
خودش میگفت:
"بچهی تهرانم. یک هفته است که با هدایت و راهنمایی سازمان خواستم از طریق کردستان به عراق بروم. میخواستم به ارتش آزادیبخش ملی مجاهدین بپیوندم تا مثلا به کشورم خدمت کنم. هفتهی گذشته که خواستم از این منطقه بگذرم و بروم داخل عراق، گیر نگهبانهای بعثی افتادم. هر چه بهشان گفتم که من یک مجاهدم و باید بروم پهلوی نیروهای رجوی، آنها فقط خندیدند. هر چه التماس کردم که من و شما هدف واحدی داریم، همهمان میخواهیم حکومت ایران را سرنگون کنیم، به گوششان نرفت.
یک هفتهی تمام، من را دست بهدست و سنگر به سنگر به همدیگر پاس میدادند و هر کثافتکاری که میخواستند، با من انجام دادند.
شما را بهخدا کمکم کنید. من دیگر داغان شدم. من همهی این کارها را بهخاطر رهبران سازمان انجام دادم. من هدفم خدمت به خلق ایران بود ..."
از آنچه دخترک 20 سالهی مجاهد تعریف کرد، بچهها گریه شان گرفت. هرچه که بود، ناموس آنها هم حساب میشد. بغض بچهها از بعثیها بیشتر شد؛ ولی از رهبران سازمان منافقین خیلی بیشتر. که چرا دختری جوان را به بهانهی مبارزه، از تهران میکشند به میان جماعتی گردن کلفت و کثیف بعثی! مگر آنها شرافت و غیرت و ناموس سرشان نمیشود؟!
گذاشتند در همان سنگر بماند تا با روشن شدن کامل هوا، با ماشین به عقب خط منتقلش کنند.
ساعتی بعد بچهها متوجه شدند سنگر خالی است و از دخترک خبری نیست. کمی آن سوتر، سیاهیای داشت بهطرف داخل خاک عراق میدوید. همان دختر مجاهد بود که باوجود تحمل آن همه خفت، خواری و جنایت، امید داشت خود را به نیروهای مجاهدین در عراق برساند.
این که او موفق شد خود را به ارتش منافقین برساند، در جایی دیگر گرفتار جماعت دیگری از بعثیان شد و باز هفتهای را در سنگر آنان بهپایان رساند، یا اینکه ...
صدای رگباری از آن سوتر بهگوش رسید ... دخترک دیگر نمیدوید!
هم از دست کثافتهای بعثی راحت شده بود! هم از دست رهبران پلید و بیشرف سازمان مجاهدین.
نقل از کتاب: نامزد خوشگل من
نوشته: حمید داودآبادی
چاپ: نشر شهید کاظمی
........
#نماز
°| اگر میخواے گُناه و
مَعصیٺ نَڪنے،هَمیشہ
با #وضــو باش،
چــون ‹وضُـو› انساݩ
رو پاڪ 🌸نَگـہ مےداره
و جُلوے مَعصیٺ❌
رو مے گیره...! |°
#شهیدعباسعلیکبیری
🍃°┈┈••✿📿✿••┈┈°🕊
هدایت شده از مسجدالمهدی کن
🌸دو چيز
روح انسان را نوازش می دهد
❣ يكي صدا زدن خداست
و ديگري گوش سپردن به صداي او
🌸 اولي در نماز
ودومي در تلاوت قرآن است
#نماز_اول_وقت📿
#التماس_دعا 🌺
🍃°┈┈••✿📿✿••┈┈°🕊
﷽
#حدیث
💠حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم):
🔴اَلا اُخبِرُكُم بِاَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصّيامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟
صَلاحُ ذاتِ البَينِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَينِ هِىَ الحالِقَةُ!
🔷آيا به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه(زكات) آگاهتان نكنم⁉️
و آن اصلاح ميان مردم است، زيرا تيره شدن رابطه بين مردم،ريشه كَن كننده دين است‼️
📚نهج الفصاحه/ص۲۴۰ ح۴۵۸