eitaa logo
مجموعه فرهنگی مذهبی مسجد امام جعفر صادق (ع)
144 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.4هزار ویدیو
47 فایل
کانال اطلاع رسانی مجموعه فرهنگی مذهبی مسجد امام جعفر صادق (ع) سمنان شامل مسجد، هیأت، پایگاه خواهران و برادران ارتباط مجازی: @h_s_n_1368_9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ببینید | امام خمینی(ره) از شجاعت آیت‌الله هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله 🕊شادی روح بلندش صلوات 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
✳️ ⬆️ بین دو نماز (۱۴٠۱/۹/۲۸) ✨موضوع:معرفی کانال مشاوره مذهبی 👤سخنران: حجت الاسلام محمد مهدی داورپناه 📋محتوا: معرفی کانال: تاریخچه 👨‍👧‍👦 🔵 🔹هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه آسان همراه با قرائت 🔹کلیپ های معرفتی روزانه کارشناسان سمت خدا 🔹کلیپ ها و مطالب بصیرتی، سیاسی و... 🌻مشاوره مذهبی دبیرستان رفاه🌻 @tasnimehagh
👨‍👧‍👦 💠 محبت انقلابی پدرم مرحوم حاج علی اکبر داورپناه (۱۳۲۱-۱۳۶۴ ش) بازاری و نجار بود. ایشان همواره در مسیر خیر قدم برمیداشت و مردم سمنان خاطرات زیادی از ایشان به خاطر دارند. بارها با افرادی مواجه شدم که با چشمان اشکبار از خاطراتِ خوشِ ایشان یاد می کردند. اینطور که بستگان و دوستانش نقل می کنند قبل از انقلاب در مبارزات با رژیم شاه در صف اول مبارزات شرکت داشت. رژیم شاه و عناصر وابسته، مغازه نجاری او را در بازار سمنان به آتش کشیدند [۱] ولی مردم از همان شب تا صبح دوباره مغازه را بازسازی کردند. شهربانی ایشان و تعداد دیگری از مبارزان را بازداشت کرد و به شدت مورد شکنجه قرار داد به طوری که دست ایشان شکست و کمر و پای ایشان مصدوم شد. مدت دو ماه در خانه بستری گردید و در این مدت مردم دسته دسته جهت عیادت و اعلام همبستگی به خانه ما می آمدند. در همین ایام بود که بنده در آبان ۱۳۵۷ ش به دنیا آمدم. در یک طرف خانه من که نوزاد بودم گریه میکردم و در سمت دیگر پدرم از شدت درد شکنجه ها ناله می کرد. بالاخره انقلاب پیروز شد و شکنجه گر ها را دستگیر و جهت قصاص به حیاط دادگستری آوردند. همه مبارزان شکنجه گر ها را بخشیدند ولی پدرم به خاطر شدت کتک هایی که خورده بود می خواست قصاص کند. در این هنگام عموی من مرحوم حاج ابوالقاسم جلو او را گرفت و گفت: یادت هست وقتی از خانه بیرون آمدی مادرمان به تو چه گفت؟ گفت که اگر شکنجه گرها را نبخشی شیرم را حلالت نمیکنم. با یادآوری این مطلب پدرم نیز از شکنجه گرها گذشت. بعداً در قطار پدرم دوباره با یکی از آنها مواجه شد و آن شخص به دست و پای پدرم افتاد و از ایشان به خاطر لطفی که در حق آن ها انجام داده بود قدردانی کرد. ۱- حجت الاسلام سید محمد شاهچراغی نماینده محترم مجلس خبرگان برایم تعریف می کردند که وقتی مغازه پدرت را آتش زدند مرحوم حجت الاسلام علی اکبر ادب به من گفتند: همان کسانی که مسجد جامع کرمان را آتش زدند مغازه آقای داورپناه را هم آتش زده اند. 📝 حجت الاسلام محمد مهدی داورپناه ┈••┈•••°🦋°🌹°🦋°•••┈••┈ 🌺 وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ ۚ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ ۚ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ 🖋و بر آنها [= بنی اسرائیل‌] در آن [= تورات‌]، مقرر داشتیم که جان در مقابل جان، و چشم در مقابل چشم، و بینی در برابر بینی، و گوش در مقابل گوش، و دندان در برابر دندان می‌باشد؛ و هر زخمی، قصاص دارد؛ و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص، صرف‌نظر کند)، کفاره (گناهان) او محسوب می‌شود؛ و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستمگر است. ترجمه: آیت الله مکارم 📖 سوره مائده آیه ۴۵ 🌸الإمامُ عليٌّ عليه السلام : خالِطوا النّاسَ مُخالَطَةً إن مِتُّم مَعَها بَكَوا عَلَيكُم ، و إن عِشتُم (غِبتُم) حَنُّوا إلَيكُم . 🖋امام على عليه السلام : با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر شما بگريند و اگر زنده باشيد [غايب شويد] مشتاق ديدن شما باشند. 📚 نهج البلاغه، حکمت شماره ۱٠ - وبگاه کتابخانه احادیث شیعه 🌻مشاوره مذهبی مجتمع آموزشی رفاه🌻 @tasnimehagh
👨‍👧‍👦 💠 راه آینده در بچگی گاهی در خانه یک پارچه دور سرم می پیچیدم و برای خانواده و برخی بستگان نزدیک سخنرانی می کردم. البته سخنرانی بچه گانه من بسیار هم خنده دار بود و آنها زیرزیرکی می خندیدند. پدرم شغل آزاد داشت ولی به روحانیت علاقمند بود و از همان زمان دوست داشت طلبه شوم. مادرم هم همواره موقع شیر دادن به من وضو می گرفت و از خدا می خواست که عالم دین شوم. دایی و برخی بستگانم هم طلبه بودند. از دوران کودکی به مسائل دینی علاقمند بودم. پدرم کتاب‌های مختلف دینی داشت و من آنها را در دوران کودکی و نوجوانی مطالعه می کردم همچنین مجله مکتب اسلام که توسط آیت الله مکارم شیرازی در قبل از انقلاب منتشر می شد را از زیر زمین منزل پیدا کرده بودم و شماره های مختلف آن را می خواندم و استفاده می کردم. پدر و مادرم را در هفت سالگی در اثر سانحه تصادف از دست دادم ولی این کتاب ها و مجلاتی که پدرم به یادگار گذاشته بود برای من خیلی مفید بودند. از کودکی در مسجد جامع سمنان، مُهر جمع می کردم و تکبیر می گفتم. تفریح من بیشتر در پایگاه بسیج و مسجد و کارهای فرهنگی بود. از کلاس اول دبیرستان که با دوستان مذهبی بیشتری آشنا شدم به مسجد ولیعصر که پاتوق آنها بود می رفتم. با اینکه فاصله منزل ما تا آنجا زیاد بود ولی هر جوری بود با دوچرخه، پیاده یا تاکسی خودم را به آنجا می رساندم. بعد از اتمام اول دبیرستان تصمیم گرفتم که طلبه شوم ولی برادرم که مثل پدر برایم بود گفت: اول دیپلمت را بگیر. دو سال دیگر باید درس می خواندم تا دیپلم را بگیرم چون آن زمان دیپلم را پس از اتمام سال سوم می‌دادند و سال چهارم پیش دانشگاهی بود. با اتمام سال سوم دبیرستان تمایلم به دانشگاه بیشتر شد از طرفی به طلبگی هم علاقمند بودم. به مرحوم حجت الاسلام حاج سید علی اکبر سیادتی (ره) امام جماعت مسجد ولی عصر مراجعه کردم. استخاره برای حوزه بد آمد. خیلی خوشحال شدم که تکلیفم روشن شده بود بنابراین در امتحانات ورودی حوزه شرکت نکردم و به فکر کنکور پیش دانشگاهی بودم. برخی روزها ظهر به قبرستان قدیمی سنادره که برخی بستگان نزدیکم آنجا دفن هستند میرفتم و در مورد سرنوشت انسان و آخرت فکر میکردم. یک روز که در تنهایی خودم آنجا قدم میزدم در مسیر برگشت کنار قبرهای قدیمی یک قلب چوبی (یا پلاستیکی) دیدم؛ همان قلبی که روی آن شیرینی عروسی و تولد می گذارند و درست در کنار آن یک استخوان پوسیده افتاده بود. با خودم فکر کردم این دنیا چقدر بی ارزش است؟! روزی انسان به دنیا می آید جشن تولد میگیرد، ازدواج می کند و روزی هم می میرد و تبدیل به استخوانهای پوسیده میشود. به این فکر کردم من چگونه می توانم از عمرم بیشترین استفاده را ببرم؟ دیدم اگر طلبه شوم ان شاء الله موجب هدایت خیلی ها خواهم بود و این با شغل های دیگر قابل مقایسه نیست. از یک طرف حرف مردم هم برایم مهم شده بود. با خودم گفتم من نمیتوانم باب میل همه باشم بالاخره اگر مذهبی باشم به هر مقامی که برسم باز هم عده ای با من بد خواهند بود پس چه بهتر که راه طلبگی را در پیش بگیرم و به حرف دیگران توجه نکنم. در همانجا تصمیم گرفتم طلبه شوم. حکمت بد شدن آن استخاره هم این بود که من عزم راسخ نداشتم و حالا اراده قوی برای راه آینده ام پیدا کرده بودم. ثبت نام حوزه علمیه تمام شده بود و من به همه گفتم که می خواهم طلبه شوم. تعجب می کردند و برخی می گفتند تو که درسهایت خوب است بهتر نیست به دانشگاه بروی؟ تصورشان این بود که حوزه مخصوص افراد ضعیف است. یکی از دوستانم که در حوزه یکی از شهرهای اطراف تحصیل می کرد به من گفت که آنجا بدون امتحان می توانم ثبت نام کنم. آنجا ثبت نام کردم. در مسیر برگشت در مینی بوس در دلم گفتم: خدایا اگر تو بخواهی من را به قم خواهی برد. وقتی به خانه رسیدم برادرم به من گفت: دایی از قم تماس گرفته و گفته مهدی را به قم بفرستید ما محل اسکانش را تأمین خواهیم کرد. این گونه بود که طلبه قم شدم... 📝 حجت الاسلام محمد مهدی داورپناه ┈••┈•••°🦋°🌹°🦋°•••┈••┈ 🌺... وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا... 🖋[بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم:] ... و هركس، كسى را زنده كند، چنان است كه همه مردم را زنده كرده است... 📖 سوره مائده آیه ۳۲ 🔗تفسیر آیه: https://b2n.ir/j38600 🌸الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ لَمّا سُئل عَنِ الآيَةِ ـ : مَن أخرَجَها مِن ضَلالٍ إلى هُدى فكأنّما أحياها ، ومَن أخرَجَها مِن هُدىً إلى ضَلالٍ فَقد قَتَلَها . 🖋امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال از همين آيه ـ فرمود : يعنى كسى كه ديگرى را از گمراهى به راه راست درآورد، مانند اين است كه او را زنده كرده است و كسى كه ديگرى را از راه راست به گمراهى كشاند، او را كشته است. 📚 الكافي : ۲ / ۲۱٠ / ۱ - منتخب میزان الحکمة، باب ۱۷۹۴ 🌻مشاوره مذهبی دبیرستان رفاه🌻 @tasnimehagh
👨‍👧‍👦 💠 پرواز به قم ! در کودکی، قم همیشه شهر شادی و بازی برای من بود چون برخی بستگان در قم سکونت داشتند و وقتی به آن جا می رفتیم با فرزندانشان حسابی بازی میکردم. دایی، شوهر خاله و دو نفر دیگر از فامیل در قم طلبه بودند بنابراین جو و مرام طلبگی برایم همواره آشنا بود. در دوران نوجوانی یک دلبستگی و ارتباط روحی خاصی با قم داشتم و برایم فضای قم و حرم نورانی فاطمه معصومه (س) بسیار دل انگیز بود. آرزویم این شده بود که به قم بیایم و آنجا زندگی کنم. گویا این سرزمین با تمام نقاط دنیا متفاوت است. در آن زمان اولین بار به مسجد فاطمیه رفتم و پشت سر آیت الله بهجت (ره) نماز خواندم. آن نماز خاطره انگیز را هیچگاه فراموش نمی کنم. ایشان و مأمومین در نماز حال خوشی داشتند و در فرازهایی از نماز اشک می ریختند. در آن نماز جماعت، نورانیت و صفای خاصی حکم فرما بود که برای من که در مساجد مختلف بزرگ شده بودم تازگی داشت و در هیچ کجا چنین نماز جماعتی را ندیده بودم. وقتی در اواخر شهریور ۱۳۷۵ ش تصمیم گرفتم طلبه شوم و بنا شد به قم بیایم نه با بدنِ مادی بلکه با پای دل به آن جا رفتم. در ابتدا بلاتکلیف بودم که در کجا باید اقامت و درس داشته باشم! چون با مدیر مدرسه علمیه رضویه [۱] آشنایی قبلی داشتیم قرار شد به طور موقت در کلاسهای آنجا شرکت کنم. مدرسه علمیه رضویه آن طور که بیان شده محل اقامت امام رضا (ع) در شهر قم در مسیر سفر به مرو بوده که بعدها به مدرسه علمیه تبدیل شده بنابراین از تقدس زیادی برخوردار است. آن زمان با اینکه این مدرسه زیر نظر حوزه علمیه قم بود ولی سخت گیری های مدارس دیگر مثل حضور و غیاب و... در آن وجود نداشت و با حضور طلاب آزاد، کلاس ها بسیار شلوغ بودند. ویژگی های متفاوت کلاسهای حوزه با دبیرستان برایم جالب بود. طلاب بر روی زمین می نشستند و با ورود استاد می ایستادند و صلوات می فرستادند. استاد ابتدا آیه یا حدیثی را بیان و نکاتی از آن را شرح می نمود بنابراین درسها همواره آمیخته با اخلاق و معنویت بود. سپس استاد موشکافانه مباحث کتاب را مطرح می‌کرد و طلاب با احترام اشکالات خود را مطرح می‌کردند و استاد هم جواب میداد. بعد از کلاس برخی برای سؤالات دیگر گرد استاد جمع می شدند و این استاد بود که باید از این مهلکه فرار می کرد تا به کلاس بعدی خودش برسد و طلاب هم تا جایی که امکان داشت ایشان را همراهی می‌کردند. طلاب ابتدای سال برای خودشان هم مباحثه هایی انتخاب می کردند و پس از مطالعه درسهای مختلف، هر روز در ساعات مشخص جلسات مباحثه در حلقه های دو تا چهار نفره برگزار میشد به این صورت که با قید قرعه یکی از آنها مسئول توضیح درس بود و باید به سوالات دیگران هم پاسخ می داد. این شیوه موجب تثبیت مطالب، ابهام زدایی و تقویت بیان طلاب میشد. در واقع بعد از مباحثه، طلاب می‌توانستند همان درس را به دیگران نیز تدریس کنند. به مدت یک هفته در درس های مدرسه علمیه رضویه شرکت می‌کردم و در خانه خاله ام اقامت داشتم تا اینکه قرار شد جهت پذیرش به مدرسه علمیه الهادی بروم ... ۱- کلیپی از مدرسه علمیه رضویه: https://b2n.ir/j94709 📝 حجت الاسلام محمد مهدی داورپناه ┈••┈•••°🦋°🌹°🦋°•••┈••┈ 🌺... فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ 🖋... پس چرا از هر گروهى از ايشان دسته‌اى كوچ نمى‌كنند تا به دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و هنگامى كه به سوى قوم خويش باز گشتند، آنان را بيم دهند تا شايد آنان (از گناه و طغيان) حذر كنند. 📖 سوره توبه آیه ۱۲۲ 🔗تفسیر آیه: https://b2n.ir/q18417 🌸عَنْ عَفّانِ البَصْرِىّ : عَنْ أَبى عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام قالَ لى: أَتَدْرى لِمَ سُمِّىَ قُم؟ قُلْتُ: أَللّه ُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ. قالَ: اِنَّما سُمِىَّ قُم لاَِنَّ أَهْلَهُ يَجْتَمِعُونَ مَعَ قائِمِ آلِ مُحمَّدٍ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيهِ وَ يَقُومُونَ مَعَهُ وَ يَسْتَقيمُونَ عَلَيْهِ وَيَنْصُرُونَهُ. 🖋عفّان بصرى مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: مى دانى چرا قم ناميده شد؟ گفتم: خدا و پيامبرش و شما آگاهتريد. فرمود: قم ناميده شد چون اهل آن با قائم آل محمد عليه السلامهمراه مى شوند و با او قيام مى كنند و او را يارى مى كنند و استوار خواهند بود. 📚 بحارالانوار: ۶٠/۲۱۶ - وبگاه کتابخانه احادیث شیعه 🔗چهل حدیث « قم و حضرت معصومه عليهاالسلام » https://b2n.ir/k21123 🌻مشاوره مذهبی دبیرستان رفاه🌻 @tasnimehagh
👨‍👧‍👦 💠 پرچمداران هدایت برای اولین بار به مدرسه علمیه الهادی قم رفتم. پس از مرحله پذیرش قرار شد که در یکی از حجرات ساکن شوم و در کلاس ها شرکت کنم تا وسط سال با قبولی در امتحانات، رسمی شوم. مدرسه علمیه الهادی ساختمان سه طبقه بزرگی بود که در وسط آن یک حیاط قرار داشت و به دو بخش طلاب ایرانی و خارجی تقسیم میشد. حجرات، اتاق هایی بود با ابعاد مختلف که سه، چهار یا پنج نفره بودند. اتاق ما چهار نفره بود و همه دیپلم داشتیم. هماهنگی خوبی بین ما حاکم بود. کلاس ها به دو بخش دیپلم و سیکل تقسیم می شد که افرادی که سیکل داشتند اهل قم بودند و به منزل می رفتند. در اواسط سال تعدادی نوجوان با چهره های آفتاب سوخته از مناطق محروم استان سیستان و بلوچستان وارد حوزه شدند. آنها در مناطقی ساکن بودند که شیعه در معرض خطر بود و نیاز به عالم ضرورت زیادی داشت. یکی از آنها را به عنوان هم مباحثه انتخاب کردیم. استعداد و انگیزه خوبی داشت و سریع پیشرفت کرد. شرایط حاکم بر حوزه علمیه خاص و ویژه بود و افرادی که آنجا بودند در مجموع از هر نظر بهترینها بودند. باید هم اینچنین باشد؛ کسانی که میخواهند در گوشه گوشه مملکت و دنیا پرچمدار مکتب تشیع باشند. بعدها در تحصیل، تدریس و مسئولیت‌ این موضوع را به عینه دیدم که طلاب پاکترین و بهترین اقشار جامعه هستند. اکثریت طلاب، افرادی خوب و همچنین طرفدار نظام و رهبری هستند و درصد کمی مخالف نظام یا بی تقوا در بین آنها هستند که البته تاثیرات منفی آن عده ی کم، خیلی زیاد است و قضاوت مردم را نسبت به کل طلاب تغییر میدهند ... ┈••┈•••°🦋°🌹°🦋°•••┈••┈ 🌺إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ 🖋مؤمنان واقعی کسانی‌اند که به خدا و رسولش ایمان دارند و بعد، در حقانیت باورهایشان شک نمی‌کنند و با مال و جانشان در راه خدا مبارزه می‌کنند. بله، آنان واقعاً باصداقت‌اند. ترجمه: علی ملکی 📖 سوره حجرات آیه ۱۵ 🔗 تفسیر آیه: https://b2n.ir/y95660 🌸الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لَو عَلِمَ النّاسُ ما في طَلَبِ العِلمِ لَطَلَبوهُ ولَو بِسَفكِ المُهَجِ وخَوضِ اللُّجَجِ . 🖋امام صادق عليه السلام : اگر مردم مى دانستند كه علم چه فوايدى دارد، هر آينه در جستجوى آن بر مى آمدند گرچه در راه آن خون بريزند و در ژرفاى درياها فرو روند. 📚عوالي اللآلي : ۴/۶۱/۹ - منتخب میزان الحکمة شماره ۱۳۴۵ 🌻مشاوره مذهبی دبیرستان رفاه🌻 @tasnimehagh
👨‍👧‍👦 💠 قضاوت ظاهری 🔹حدود بیست سال پیش یک روز داشتم از تهران به سمت قم می رفتم. در اتوبوسی سوار شدم. یک خانم جوان چادری با یک بوم نقاشی روی یکی از صندلی ها نشسته بود. پیرمردی وارد شد که ظاهراً چهره ای نورانی داشت. باخودم گفتم این آقا با این چهره حتماً آدم خیلی خوبی است. با اینکه در صندلی های دیگر جا بود او رفت و درست کنار آن خانم تنها نشست و شروع کرد به بهانه تابلو نقاشی با او صحبت کردن. آن زن خیلی ناراحت شد بارها بارها به او تذکر می داد که از این جا بلند شو و جای دیگری بنشین و گوش نمی داد تا اینکه آن مرد مزاحم مجبور شد از آن جا بلند شود. 🔹در همان زمانها گروه طالبان در افغانستان جنایات های زیادی می کرد و سخنگوی آنها شخصی با ظاهری متدین و جذاب بود. شاید افراد ظاهربین با خود فکر می کردند او حتماً آدم خوبی است ولی او سخنگوی بزرگترین جنایتکاران دنیا بود. 🔹 یکی از مراجع تقلید و اساتید اخلاق از دنیا رفته بود و در قم بنر های بزرگی از ایشان نصب شده بود. چهره‌اش پر از چروک و لکه های ناشی از پیری بود. چهره ای زیبا نبود ولی بنده که از نزدیک با ایشان آشنا بودم و در درس اخلاق ایشان هم شرکت می کردم می دانستم که ایشان چه جایگاهی در علم و معنویت داشت. همچون پدری با محبت بود و بعد از پانزده سال از رحلت ایشان گویا طنین صدای آرامش بخش، با اخلاص و دلسوزانه ایشان همواره در گوشم تداعی می شود و وجودم را برای آن زمانها دلتنگ می کند. با آن پیری و مریضی همه نافله ها را میخواند و در نماز گویا مستقیماً با خدا صحبت می کرد و به معراج می رفت. رحمة الله علیه 👌بله از ظاهر انسانها نمی شود قضاوت کرد. ممکن است بعضی از افرادِ خوب، چهره ای زشت و برخی از افرادِ بد، چهره ای زیبا داشته باشند. ممکن است پوست کسی جوری باشد که فکر کنیم نورانی است و بالعکس. مواظب باشیم زود و سطحی قضاوت نکنیم. 📝 حجت الاسلام محمد مهدی داورپناه ┈••┈•••°🦋°🌹°🦋°•••┈••┈ 🌺وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ(۸۷) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ(۸۸) إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ(۸۹) 🖋[ابراهيم (ع) در ادامه‌ى دعاهايش گفت: ...] و روزى كه همه مبعوث مى‌شوند مرا خوار مگردان.(۸۷) روزى كه مال و فرزندان براى انسان نفعى ندارند.(۸۸) مگر كسى كه با روح و قلب پاك به سوى خدا آيد.(۸۹) ترجمه: استاد محسن قرائتی 📖 سوره شعراء آیات ۸۷ تا ۸۹ 🔗تفسیر آیات: https://b2n.ir/r07551 🌸رسول الله صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ تباركَ وتعالى لا يَنظُرُ إلى صُوَرِكُم ولا إلى أموالِكُم ولكنْ يَنظُرُ إلى قُلوبِكُم وأعمالِكُم . 🖋پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند تبارك و تعالى، به چهره ها و دارايي هاى شما نمى نگرد، بلكه به دلها و كرده هاى شما مى نگرد. 📚الأمالي للطوسي : ۵۳۶/۱۱۶۲ - وبگاه کتابخانه احادیث شیعه صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار (سعدی) 🌻مشاوره مذهبی دبیرستان رفاه🌻 @tasnimehagh
♥️ | درد و دل | خانواده آرمان سال‌ها بود که منطقه ۱۰ بودند؛ اما یکی دو سال آخر نقل مکان کرده بودند به شهران. از حوزه خیلی فاصله داشت. یه مدت با موتور پدرش رفت و آمد می‌کرد که اونم دزدیدند. درد و دل که می‌کرد، می‌گفت: این فاصله خیلی زیاده، رفت و آمدم سخت شده. زمان زیادی هم می‌گیره که با تاکسی و اتوبوس برم. گفتم: خب چرا یه حوزه نزدیک تر نمی‌ری؟ گفت: حوزه آیت‌الله مجتهدی خیلی خوبه. استادها و هم کلاسی‌هام عالی هستن؛ هرچقدر هم سخت باشه باید اونجا برم. راست می‌گفت، همون‌جا محل رشد و آسمانی شدن آرمان بود... 🌿 ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy
💠 | ✨ | شـروع سـالــی پــر رزق سال گذشته، آرمان با چندتا از دوستان حوزه‌اش برای جشن نیمه شعبان رفتند کربلا. دو، سه روز بعد، شروع سال جدید بود. وقتی برام تبریک عید و سال نو با ما تماس گرفت، گفت: باعث سعادته که شروع سال جدیدت توی کربلا کنار امام حسین باشی، این یکی از بهترین عیدی‌هایی بود که می‌تونستم بگیرم... خیلی خوشحال بود، می‌گفت: سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ مطمئنم امسال بهترین سال می‌شه برای من... به روایت مادر شهید --------- 📣کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy
🔹 | دعــٰای شهــادت... | یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم. فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم که آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌هاتون قبول باشه؛ شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون می‌خوام برام یه دعا کنید. همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟ آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم... همه‌مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمی‌دونستیم داریم چه دعایی می‌کنیم... شاید بعضی‌ از بچه‌ها معناش رو هم نمی‌دونستند... • یکی از متربی‌های شهید ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy
🌸| | به وصــٰال آرزو | حدود یک ماه قبل از شهادتش بود، آرمان با ماشین آمده بود حوزه. آخر هفته هم بود و همه داشتن خونه می‌رفتن. آرمان هم داشت می‌رفت که به من گفت: من اول میرم گلزار شهدا و بعد میرم خونه‌، اگه می‌خوای بیا با هم بریم. با هم راهی شدیم... به چند تا از مزار شهدا سر زدیم، و زیارت آخر سر مزار شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی رفتیم؛ قطعه پنجاه. بالای سر مزار شهید سجاد زبرجدی ایستادیم، آرمان خسته شده بود، نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی نیست، بالای سر شهید زیرجدی دراز کشید (درست محل دفن بعد شهادتش) و با لبخند گفت: حاجی چی میشه ما شهید بشیم و ما را بیاورند اینجا... الحمدلله که آرمان به آرزویش رسید و الان هم کنار این همین شهید عزیز دفن شده... • به نقل از دوست شهید ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy
🕊 واقعا بی‌ریا کار می‌کرد. دنبال این نبود که همه بفهمند چه کارهایی می‌کند؛ با این که در کانون تربیتی خیلی به من کمک می‌کرد. خیلی‌ها حتی نمی‌دانستند آرمان در کانون تربیتی بوده! بی‌سر و صدا کارش را می‌کرد... • به روایت از دوست شهید آرمــٰان‌ علـی‌وردی ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy