eitaa logo
مسجد جامع ولی عصر عج شاندرمن
417 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
43 فایل
"پیامبر اکرم(ص): مساجد خانه پرهیزگاران است." 📣| #اطلاع‌رسانی_مراسمات 📚| #نکات_ناب_روزانه 💬| #پیشنهادات_فرهنگی 🎞| #گزارشات_چند_رسانه‌ای 💰| دریافت نذورات: ملی: 6037997295309992 سپه : 5892107044513946 کانال تلگرام: https://t.me/masjed_shanderman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
» ✅مردی نزد امام سجاد(ع)آمد و گفت: «الان از مجلس "فلان" شخص می آیم. او درباره شما می گفت که (علی بن الحسین) شخصی گمراه و بدعت گذار است!» ✍امام سجاد(ع) در پاسخ فرمودند: «حرف هایی که در مجلس خصوصی زده می شوند، امانت هستند و تو رعایت (حقّ مجلس) آن مرد را نکردی.و حقّ مرا نیز مراعات نکردی زیرا از (برادرم) مطلبی را به من رساندی که از آن خبر نداشتم!» 📚الاحتجاج طبرسی، ج ۲، ص۱۳۸ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•------------- ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ https://eitaa.com/masjed_shanderman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم اکنون رزمایش طرح مواسات در مسجد جامع شاندرمن ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ https://eitaa.com/masjed_shanderman
💠✨وَ هُوَالَّذِی یَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبَادِه ِ وَیَعفُواعَنِ السَّیِّئَاتِ وَ یَعلَمُ مَا تَفعَلُونَ💠✨ 🍃 💠⚡️اوکسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد 💠⚡️وبدیها را می بخشدو انچه را انجام می دهید می داند.(۲۵) 📚سوره مبارکه شوری ✍آیه۲۵ ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ https://eitaa.com/masjed_shanderman
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد .... 🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.... 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.... 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.... 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.... 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد.... 🔹شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده... 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.... 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات.... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم.... 🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... وسط بازار ازحال رفتم... 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ https://eitaa.com/masjed_shanderman
معرفی کتاب یک رمان کاملا متفاوت درباره است. داستان از این قرار است که این رزمنده، دیده‌ بان توپخانه است اما به‌رغم میل باطنی‌ مسئولیت وانت غذا به او محول می‌شود و او باید علاوه بر غذا رساندن به رزمندگان، به سه نفر از آدم‌های عجیب و غریبی که شهر را ترک نکرده‌اند هم غذا بدهد. عراقی‌ها به سیستم رادار پیشرفته‏ غربی مجهز شده‌اند و او به دنبال آن می‌گردد. این سیستم رادار همان است که نویسنده برای یافتن آن با استناد به سه قسمت از کتب مقدس ، و ، فلسفه‏ آفرینش انسان و زندگی‌اش در آخرت را از دیدگاه یک نوجوان، روسپی زمان و مهندس بازنشسته‏ پالایشگاه ، بازخوانی می کند. نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز امریکا این رمان را به ترجمه کرده است. هم اکنون این رمان در رشته زبان و ادبیات فارسی برخی از دانشگاه های تدریس می‌شود. گفتنی است این کتاب به زبان‏های و نیز ترجمه شده است. 📚 کتاب حاضر توسط به رشته تحریر درآمده و انتشارات آن را به چاپ رسانده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گزارش واریزی جوایز برندگان مسابقه کتابخوانی در ضمن جایزه یکی از برندگان طبق نظر خودشون صرف چند کار خیر شد.خداوند از این بزرگوار قبول فرماید. ان شالله بازهم شاهد حضور فعال این عزیزان و بزرگواران دیگر در مسابقات وبرنامه های فرهنگی پیش رو باشیم...🌹🌹 ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ https://eitaa.com/masjed_shanderman
⭕️ این تصویر جالب را در یکی از کانالهای جمهوری آذربایجان دیدم، متن جالبی نوشته شده: 👇 🔻این دستان ترور شده است... دستانی که بعد از آن دست دادن در دنیا حرام گشت... به نظر می رسد خدا هم از شهادت سلیمانی [رضوان الله تعالی علیه] آزرده شد... ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ https://eitaa.com/masjed_shanderman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 🔅 وقتی بهم گفت: «ازت راضی نیستم» انگار دنیا روی سرم خراب شده بود پرسیدم: «واسه چی؟» گفت‌: « چرا مواظب نیستی؟! میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟! همش امانته!» گفتم: «حاجی میگی چیشده یا نه؟» دستش رو باز کرد چهار تا حبه قند خاکی توی دستش بود دم در چادر تدارکات پیدا کرده بود! ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ✅ https://eitaa.com/masjed_shanderman