eitaa logo
کتابخانه عمومی مسجدالرسول
310 دنبال‌کننده
548 عکس
61 ویدیو
20 فایل
آدرس:بلوار خاتمی_کوچه ۱۲۶_جنب مسجدالرسول دیلم تلفن: ۳۲۲۴۶۰۰۷ ارتباط با مسئول کتابخانه: https://eitaa.com/f_abedi1321
مشاهده در ایتا
دانلود
بازدید دانش آموزان دبستان امام هادی(ع) از کتابخانه مسجدالرسول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣برپایی نشست «گعده امین» در کتابخانه‌ عمومی مسجد روح الله شهرستان اردکان ▫️نشست‌ «گعده امین» با بررسی مستند «غیررسمی ۶» ▫️روایتی از انس رهبر انقلاب و کتاب‌شناس انقلاب اسلامی با کتاب و اهالی فرهنگ ▫️با حضور حجه الاسلام والمسلمین مهدی دادآفرین، معاون فرهنگی اداره کل تبلیغات اسلامی استان یزد 📆زمان : 20 آبان ماه 1403 🕰️ساعت: 18 🏢مکان: کتابخانه مسجد روح الله ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔊 @ardakanpl
📣 قابل توجه مراجعین محترم شیفت صبح کتابخانه سه شنبه ۲۲ آبان تعطیل می باشد.
🌸به مناسبت هفته کتاب🌸 عضویت رایگان و بخشودگی جرائم ۲۳ و ۲۴ آبان
💫بازی و قصه شنبه ها ساعت ۴ عصر
💠پویش مردمی *اهدای کتاب به کتابخانه زندان‌ها* ◽این اقدام ارزشمند با هدف ایجاد فرصت‌های مطالعاتی برای زندانیان، ارتقای آگاهی و دانش در میان آنان و بازگشت بهتر به جامعه انجام می‌شود. ◽همچنین این حرکت خداپسندانه فرصتی است برای گسترش فرهنگ کتابخوانی و حمایت از افرادی که نیازمند دسترسی به منابع فرهنگی و آموزشی هستند. ◽امید است با همراهی مردم عزیز، این حرکت فرهنگی و انسانی به بهترین نحو به ثمر برسد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔊 @ardakanpl
📢فراخوان شرکت در مسابقه مردمی قلم بیدار ▪لذت نگارش با خودنویس ◽با استفاده از زیبانویسی با قلم خودنویس وقایع جذاب زندگی خود را نوشته و ارسال کنید. 🔻روش شرکت: ◽دریافت و تحویل آثار برگه های مکتوب از طریق کتابخانه های عمومی سراسر کشور ارسال تصویر اثر به سامانه : ketabkhooon.ir 🔻جوایز: ◽تقدیر از 9 برگزیده (محتوای برتر با رعایت زیبا نویسی 1 تا 2 صفحه) ◽هدایای نقدی: تقدیر از 3 نفر در سه سطح با جوایز 20، 30، 50 میلیون ریالی هدایای غیرنقدی: لوح تقدیر، چاپ اثر در مجله بخارا،اهدای قلم خودنویس از شرکت بیدار ▪رده سنی: 10 تا 18 سال ▪مهلت: 27 دی ماه 1403 ◽جهت اطلاع و نحوه شرکت به کتابخانه های عمومی شهرستان اردکان مراجعه فرمایید. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔊 @ardakanpl
کلاس قصه و بازی شنبه ها ساعت ۴ عصر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ چقدر ما ایرانی‌ها قهرمانان‌مون رو میشناسیم؟! 💥معرفی کتابِ «شاهنامه» توسط 😍 دختر دهه‌نودیِ کتابخوان! 📚 http://eitaa.com/masjedalrasoolpl
📝ادا کردن قرض پدر/ مناعت طبع را از پدرم یاد گرفتم 📚خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی ✍پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود. تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. 🔻احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم : کارگر نمی خواهید؟ و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت : 🔻اسمت چیه؟ گفتم: قاسم گفت : چند سالته؟ گفتم : سیزده سال گفت: مگه درس نمی خونی!؟ گفتم: ول کردم. گفت: چرا؟! گفتم: پدرم قرض دارد. وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. 🔻گفتم : آقا، تو رو خدا به من کار بدید. اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت: می تونی آجر بیاری؟ گفتم: بله. گفت: روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی. خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. 🔻جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت: این هم مزد این هفته ات. حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. 🔻عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. 🔻نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: آقا، کارگر نمی خوای؟ همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند: نه. 🔻تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. 🔻رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت : چکار داری؟! با صدای زار گفتم: آقا، کارگر نمی خوای؟ آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. 🔻چهره مرد عوض شد و گفت : بیا بالا. بعد یکی را صدا زد و گفت : یک پرس غذا بیار. چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم : نه، ببخشید، من سیرم. آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: پسرم، بخور. غذا را تا ته خوردم. 🔻حاج محمد گفت : از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم. برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. 🔻از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی شادی روح شهدا صلوات 🌴🌴🌴🌴
🕰ساعت کار کتابخانه یکشنبه ۲ دی ماه ۱۳ الی ۱۹ می باشد.
💫قصه این هفته فرشته ی باران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕐 ساعت کار کتابخانه چهارشنبه ۵ دی ماه ۷:۳۰ الی ۱۳:۳۰
💥قابل توجه اعضا محترم شنبه و دوشنبه شیفت صبح و یکشنبه شیفت عصر کتابخانه تعطیل می باشد.
دو خط شاهنامه در جمع بچه های کلاس قصه گویی
📣📣اطلاعیه بخشودگی جرایم دیرکرد کتاب 🔸به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) جرایم دیرکرد کتاب تا پایان دی ماه ۱۴۰۳ مورد بخشودگی قرار می گیرد. 🔸همه اعضاء محترم می توانند کتاب های دارای تأخیر خود را در این ایام به کتابخانه بازگردانند و از فرصت بخشودگی جریمه بهره مند شوند. ⏳لازم به ذکر است که پس از زمان یاد شده جریمه به طور کامل دریافت می گردد. 🔊فرصت خواندن را به دیگران هدیه دهید؛ کتابهای مشمول دیرکرد را به کتابخانه ها برگردانيد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔊 @ardakanpl