هر وقت پیغمبر؛ می خواست از مدینه بیرون بره آخرین نفری رو که باهاش وداع می کرد بی بی بود، هر وقت وارد مدینه می شد اول می رفت در خونۀ دخترش فاطمه، هر وقت می اومد درخونه اول عتبه در ُ می بوسید دست دو طرف دهلیز می گذاشت می گفت : “ألسَّلام ُ عَلَیکم ْ یا أَهْل َ بَیت ِ النُّبُوَّة” اگر جواب می اومد “وَعَلَیک السَّلام یا رسول الله” وارد خانه می شد و االه ّ بدون اجازه وارد نمی شد .تا فاطمه اش می اومد تمام قد بلند می شد ، خم می شد دست فاطمه رو می بوسید ، می گفت : «دخترم ا گه دست تو رو می بوسم به خاطر این نیست که دخترمی و دوسِت دارم، خدا به من دستور داده دست تو رو ببوسم.»
سینۀ فاطمه رو می بویید ، یکی از همسران پیغمبر از رو حسادت اعتراض کرد: «یا رسول الله! دیگه فاطمه دختر
بچه چند سال قبل نیست که اینقدر سینه اش رو می بویی.» فرمود: «سا کت باش من از سینۀ دخترم بوی بهشت ُ استشمام می کنم .»
هدایت شده از مسجد صاحب الزمان(عج)
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 برگزاری مراسم باشکوه هیئت مسجد صاحب الزمان به مناسبت ولادت با سعادت امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل عباس (ع) و امام سجاد (ع) 🌹
با سلام و احترام به محضر حضرت امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل عباس (ع) و امام سجاد (ع)، در این ایام پر برکت، هیئت مسجد صاحب الزمان با حضور پرشور و معنوی عموم مردم ، مراسمی ویژه به مناسبت ولادت این سه شخصیت عظیم الشأن اهل بیت علیهمالسلام برگزار کرد.
@m18sahebalzaman
📢 توجه توجه توجه
>اطلاعیه کلاس مداحی،وهیئت هفتگی<
👇👇👇
🔸♦️اموزش مداحی (رایگان )♦️🔸
✨️ توسط : دکتر حاج محمد فراهانی ✨️
⏰️ زمان: دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
از ساعت ۱۶/۳۰ دقیقه شروع میشود
🌟 مکان :یافت اباد بلوار معلم
ابتدای شهرک صاحب الزمان (عج)
🕋 مسجد صاحب الزمان (عج)
🚩🚩✨️✨️✨️🚩🚩
🌴(( هیئت هفتگی :
ضمن تبریک یوم الله ۲۲ بهمن
ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار میشود))🌴
🎤سخنران :
👈 حاج حسن مرادی
🎤مداحی :
👈توسط. حاج محمد فراهانی
ودیگر ذاکرین اهل بیت
⚘️⚘️⚘️تشریف بیاورید ⚘️⚘️⚘️
>>همه با خانواده دعوت هستید <<
#هیئت_هفتگی
#کلاس_مداحی
#ولادت_علی_اکبر_علیه_السلام
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
لینک آموزش مداحی 👇🌐
https://eitaa.com/madahe_jadid
https://eitaa.com/masjedesahebazaman
لینک مراسمات مسجد صاحب الزمان (عج)🕋👇https://eitaa.com/m18sahebalzaman
اومد خدمت امام صادق. فرمود: »فلانی کجا بودی، مدتی نیستی دلم برات تنگ شده بود.«
عرض کرد: »یابن رسول الله درگیر تولد فرزندی بودم، خدا بهم بچه ای عنایت کرده.« فرمود: »چیه
؟« عرض کرد: »دختره«. فرمود: »به به! برکت خانه است، نعمت و رحمت الهی است. بگو ببینم
اسمش ُ چی گذاشتی؟« عرض کرد: »یابن رسول الله! اسمش رو فاطمه گذاشتم.« تا گفت فاطمه،
آقا تمام قد بلند شد، دستهاش ُ روی سر گذاشت. سه بار صدا زد: »آه. آه! بعد چنان گریه میکرد
بدنش میلرزید.«
عرض کرد: یابن رسول الله! مگه بد کاری کردم اسم دخترم و فاطمه گذاشتم
فرمود نه ! خوب اسمی رو دخترت گذاشتی، اما مواظب باش یه موقع سیلی بهش نزنی.«
سیلی زدی به مادر و دستت شکسته باد
ســیــلی زدن مــقــابــل چــشم پسر چرا
فردای دفن بی بی، برخورد کرد، دومی (لعنةالله علیه )تو کوچه به مقداد. گفت: آی مقداد مگه نمیای
بریم تشییع جنازه فاطمه.« گفت: »ای خبیث! دیشب بدن فاطمه رو دفن کردیم.« تا این حرف ُ زد
چنان سیلی به صورت مقداد زد. مقداد افتاد روی زمین. این مرد قوی جنگاور همین طور که رو زمین افتاده بود؛ گفت: آی عمر ! یه سؤال ازت دارم؛ بگو ببینم آیا با همین دست تو صورت زهرا زدی
سلام دوستان عزیز
لطفا قسمت روضه ی متن بالا روتمرین کنید برای جلسه ی بعد اماده باشید ⚘️⚘️🤲🙋🏻