غربت آن است که بعد از کشتن
بارش تیر ببارد به بدن...
#شهادت_امام_حسن
【 @masjedpatogh 】
-ماحُسینیشدهیدستِامامحَسنیم.. 🤎
#دوشنبههای_امامحسنی
【 @masjedpatogh 】
🔘 خُلق نیکوی حضرت محمد(ص)
❇️ زمانی که نبی اکرم به مدینه آمدند و اسلام رونقی گرفت، روستای دور افتادهای بود که حدود هزار نفر جمعیت داشت. یک نفر از اشرار این منطقه بود که بسیار بد و خونریز بود. آن شرور دید که اهل این منطقه، خیلی ناراحتند. پرسید:
🔹 چه شده است؟ چرا اینقدر ناراحتید؟
▫️ گفتند:
🔸 یک نفر به مدینه آمده و ادعای پیغمبری میکند و همه خدایان ما را زیر سؤال برده و منکر شده است. ما از این ناراحتیم که تمام خدایان ما را کنار زده است و دین تازه ای آورده و میگوید:
🔶 خدا یکی است.
▫️ گفت:
🔹 شما چه میخواهید؟
▫️ گفتند:
🔸 اگر بتوانی خون این شخص را بریزی و او را بکشی، آنچه دلت بخواهد، به تو میدهیم.
▫️ گفت:
🔹 فردا سر او را برای شما میآورم.
▫️ آن شرور، حرکت کرد و بعد از ظهر مدینه رسید. نماز پیغمبر در مدینه تمام شده بود و عربها به منزل خود رفته بودند. حضرت هم داشتند، به منزل میرفتند. عرب شرور به پیغمبر رسید؛ در حالی که آن حضرت را نمیشناخت؛ لذا از خود پیغمبر پرسید:
🔹 این محمد که میگویند، کجاست؟
▫️ حضرت فرمودند:
🔸 او را چه کار داری؟
▫️ عرض کرد:
🔹 من از فلان منطقه هستم و شنیدهام ادعای پیغمبری کرده و منکر خدایان ما شده است. آمده ام سر او را برای خویشانم سوغات ببرم.
▫️ فرمودند:
🔸 الآن بعد از ظهر است و هوا گرم. شما هم تازه رسیدهای و خسته هستی. غذا هم که نخوردهای. بیا برویم منزلِ ما استراحت بکن، غذایت را بخور، خوابت را برو. سر حال که شدی، من دست محمد را در دستت میگذارم.
✨ حضرت او را به منزل آوردند و عبای خود را پهن کردند و گفتند:
🔸 روی آن بنشین.
▫️ آن عرب غذایش را خورد و مشغول استراحت شد.
☀️ کم کم آفتاب او را گرفت. حضرت، مقابل آفتاب ایستادند و با بدن مبارکشان، روی صورت این عرب، سایه انداختند، تا آفتاب به او نتابد.
⏳ خواب آن عرب طول کشید و پیغمبر عرق کردند. عرقهای پیغمبر، روی صورت این جوان چکید و بیدار شد. دید که این آقا بالا سر او نشسته و از شدت گرمای آفتاب صورت او از عرق خیس شده است. بلند شد و گفت:
🔹 آقا! چرا این طور کردی؟ چرا من را شرمنده کردی؟ خدمتی به من کردی که احدی نکرده است.
▫️ و عذر خواهی کرد.
حضرت فرمودند:
🔸 دیدم خستهای و خواب هستی. نخواستم بیدارت کنم و بگویم آفتاب تو را گرفته است. بالای سر تو نشستم که آفتاب تو را اذیت نکند.
▫️ آن عرب بلند شد و گفت:
🔹 وعده کردی که دست محمد را در دستم بگذاری. برویم محمد را پیدا کن و دست او را به دست من بده.
🤝 حضرت دستشان را آوردند جلو و فرمودند:
🔸 بگیر.
▫️ جوان نگاهی نکرد و گفت:
🔹 چه را بگیرم؟
▫️ گفت:
🔸 دست من را. من محمدم.
▫️ این جوان به حضرت نگاهی کرد و با خودش گفت:
🔹 عجب! این زندگی و این اخلاق او است؟!
❇️ شهادتین را جاری کرد و به حضرت ایمان آورد و گفت:
🔹 من میروم همه مردم شهرمان را مسلمان میکنم.
💡 حضرت، همه اعمال و رفتارشان بهگونهای بوده است که برای ما معلم و الگو باشند.
#شهادت_حضرت_محمد(ص)
【 @masjedpatogh 】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو نیست، رجز نیست
من آخر روزی
وسط صحن حسن (ع)
سینه زنی خواهم کرد ...💚
•کربلایی حسین طاهری•
【 @masjedpatogh 】
🔸امام صادق (ع) فرمودند:
«هر کس بر قائم آل محمد (عج) صلوات بفرستد، خداوند گناهان او را می آمرزد، حتی اگر به اندازه کف دریا گناه داشته باشد.»
#امام_زمان
#سهشنبههای_مهدوی
【 @masjedpatogh 】
بی تو دلمان خیـــر ندیده است بیا
در لاک گنـاه خـود خزیده است بیا
هم بارش غصههایمان بیحداست
همکاردبهاستخوانرسیدهاست بیا
•سلامتی امام زمان عج صلوات•
#سهشنبههای_مهدوی
【 @masjedpatogh 】
~[ مسجد نوجوانان ]~
🔸امام صادق (ع) فرمودند: «هر کس بر قائم آل محمد (عج) صلوات بفرستد، خداوند گناهان او را می آمرزد، حتی
السلام علیک یا ابالحسن الرضا
🏴🏴🏴🏴
ویژه برنامه تبلیغی امام زمان علیه السلام
در
"سهشنبههای مهدوی"
🌸
همراه با
موکب پذیرایی (ایستگاه صلواتی)
☕️
و
همزمان با دورهمی معرفتی ویژه
دختران
🌸
سهشنبه هرهفته ساعت ۱۸ تا ۲۰
خیابان شهیدرجایی، مسجدوثوقی
@masjedpatogh
#مسجدنوجوانانوثوقی
#سهشنبههایمهدوی
#سوگواره_شهادت_امام_روف
~[ مسجد نوجوانان ]~
السلام علیک یا ابالحسن الرضا 🏴🏴🏴🏴 ویژه برنامه تبلیغی امام زمان علیه السلام در "سهشنبههای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رۅزۍاَگَربَنـٰاستفَداۍِڪَسۍشَۅَم
سۅگَندمیخۅرَمڪِہفَداۍِتۅمیشَۅَم.. 💛🥀
▪️شب شهادت مظلومانه امام رضا(ع)
در مسجد وثوقی ▪️
【 @masjedpatogh 】
اغنیا مڪه رونــد و فقــرا ســـوے تو آیند
جان به قربان تو شاها ڪه تو حج فقرایی
#امامرئوف
#امامرضاجانم
【 @masjedpatogh 】
مرحوم فهری زنجانی میفرمودند:
در مشهد آيتالله بهجت را
دیدار کردم به ایشان گفتم،
اکنون که مهمان شما هستم
تا عنایت خاصی از امام رضا(ع)
برای من نگویید،از اینجا نمیروم
آيتالله بهجت سرشان را پایین انداختند،
آنگاه سر را بالا آوردند و فرمودند:
یکبار به حرم مشرّف شدم،
حضرت مرا به داخل روضه
نزد خودشان بردند،
ده مطلب فرمودند.
یکی این بود:
مگر میشود،
مگر میشود،
مگر ممکن است
کسی به ما پناه آورد
و ما او را پناه ندهیم؟!"
#امامرضاجانم
【 @masjedpatogh 】