eitaa logo
مثنوی معنوی
34 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 حکایت 7 بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی قسمت دوم ای دریغا ای دریغا ای دریغ کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ چون زنم دم کآتش دل تیز شد شیر هجر آشفته و خون‌ریز شد آنکه او هشیارْ خود تندست و مست چون بوَد‌‌؟ چون او قدح گیرد به دست شیر‌مستی کز صفت بیرون بوَد از بسیط مرغزار افزون بود قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من خوش نشین ای قافیه‌اندیش من قافیهٔ دولت توی در پیش من حرف چه‌بْوَد تا تو اندیشی از آن‌؟ حرف چه‌بْوَد‌؟ خار دیوار رَزان حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم آن دمی کز آدمش کردم نهان با تو گویم ای تو اسرار جهان آن دمی را که نگفتم با خلیل و آن غمی را که نداند جبرئیل آن دمی کز وی مسیحا دم نزد حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد ما چه باشد در لغت اثبات و نفی من نه اثباتم‌ منم بی‌ذات و نفی من کسی در ناکسی در یافتم پس کسی در ناکسی در بافتم جمله شاهان بندهٔ بندهٔ خودند جمله خلقان مردهٔ مردهٔ خودند جمله شاهان پست پست خویش را جمله خلقان مست مست خویش را می‌شود صیاد مرغان را شکار تا کند ناگاه ایشان را شکار بی‌دلان را دلبران جسته به‌جان جمله معشوقان شکار عاشقان هر که عاشق دیدی‌اش معشوق دان کاو به نسبت هست هم این و هم آن تشنگان گر آب جویند از جهان آب جوید هم به عالم تشنگان چونک عاشق اوست تو خاموش باش او چو گوشَت می‌کشد تو گوش باش بند کن چون سیل سیلانی کند ور نه رسوایی و ویرانی کند من چه غم دارم که ویرانی بوَد‌؟ زیر ویران گنج سلطانی بود غرق حق خواهد که باشد غرق‌تر همچو موج بحر جان زیر و زبر زیر دریا خوشتر آید یا زبر تیر او دلکش‌تر آید یا سپر پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا گر طرب را باز دانی از بلا گر مرادت را مذاق شکرست بی‌مرادی نه مراد دلبرست‌؟ هر ستاره‌ش خونبهای صد هلال خون عالم ریختن او را حلال ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل‌بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده با من از ملال گفتم آخر غرق تست این عقل و جان گفت رو رو بر من این افسون مخوان من ندانم آنچ اندیشیده‌ای ای دو دیده‌، دوست را چون دیده‌ای‌؟ ای گران‌جان‌! خوار دیدستی ورا زانکه بس ارزان خریدستی ورا هرکه او ارزان خرد‌، ارزان دهد گوهری طفلی به قرصی نان دهد غرق عشقی‌ام که غرقست اندرین عشق‌های اولین و آخرین مجملش گفتم‌، نکردم زان بیان ورنه هم افهام سوزد هم زبان من چو لب گویم‌، لب‌ِ دریا بود من چو لا گویم مراد الّا بود من ز شیرینی نشستم رو ترش من ز بسیاری گفتارم خمش تا که شیرینی ما از دو جهان در حجاب رو ترش باشد نهان تا که در هر گوش ناید این سخن یک همی‌گویم ز صد سرّ لدن https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
شنيدن آن طوطى حركت آن طوطيان و مردن آن طوطى در قفس و نوحه‏ ى خواجه بر وى‏ چون شنيد آن مرغ كان طوطى چه كرد پس بلرزيد اوفتاد و گشت سرد خواجه چون ديدش فتاده همچنين‏ بر جهيد و زد كله را بر زمين‏ چون بدين رنگ و بدين حالش بديد خواجه بر جست و گريبان را دريد گفت اى طوطى خوب خوش حنين‏ اين چه بودت اين چرا گشتى چنين‏ اى دريغا مرغ خوش آواز من‏ اى دريغا هم دم و هم راز من‏ اى دريغا مرغ خوش الحان من‏ راح روح و روضه و ريحان من‏ گر سليمان را چنين مرغى بدى‏ كى خود او مشغول آن مرغان شدى‏ اى دريغا مرغ كارزان يافتم‏ زود روى از روى او بر تافتم‏
[، هم ويرانگر است و هم سازنده‏] اى زبان تو بس زيانى بر ورى‏ چون تويى گويا چه گويم من ترا اى زبان هم آتش و هم خرمنى‏ چند اين آتش در اين خرمن زنى‏ در نهان جان از تو افغان مى‏كند گر چه هر چه گويى ‏اش آن مى‏كند اى زبان هم گنج بى ‏پايان تويى‏ اى زبان هم رنج بى ‏درمان تويى‏ هم صفير و خدعه ‏ى مرغان تويى‏ هم انيس وحشت هجران تويى‏ چند امانم مى‏دهى اى بى ‏امان‏ اى تو زه كرده به كين من كمان‏ نك بپرانيده اى مرغ مرا در چراگاه ستم كم كن چرا يا جواب من بگو يا داد ده‏ يا مرا ز اسباب شادى ياد ده‏
[ادامه حكايت بازرگان و طوطى‏] اى دريغا نور ظلمت سوز من‏ اى دريغا صبح روز افروز من‏ اى دريغا مرغ خوش پرواز من‏ ز انتها پريده تا آغاز من‏
[نادان، هميشه خود را به رنج مى ‏اندازد] عاشق رنج است نادان تا ابد خيز لا أُقْسِمُ‏ بخوان تا فِي كَبَدٍ
[روح انسان در عالم وحدت، راحت بود و در عالم كثرت، پريشان است‏] از كبد فارغ بدم با روى تو وز زبد صافى بدم در جوى تو
[عاشق، شيفته ديدار حضرت معشوق است‏] اين دريغاها خيال ديدن است‏ وز وجود نقد خود ببريدن است‏
[مرگِ موجودات، نتيجه غيرت حق تعالى است‏] غيرت حق بود و با حق چاره نيست‏ كو دلى كز حكم حق صد پاره نيست‏
[معنى خدا] غيرت آن باشد كه او غير همه ست‏ آن كه افزون از بيان و دم دمه ست‏
[ادامه حكايت بازرگان و طوطى‏] اى دريغا اشك من دريا بدى‏ تا نثار دل بر زيبا بدى‏ طوطى من مرغ زيركسار من‏ ترجمان فكرت و اسرار من‏ هر چه روزى داد و ناداد آيدم‏ او ز اول گفته تا ياد آيدم‏
[خداوند، از ازل بوده است‏] طوطيى كايد ز وحى آواز او پيش از آغاز وجود آغاز او
[حق در توست و جهان سايه اوست‏] اندرون تست آن طوطى نهان‏ عكس او را ديده تو بر اين و آن‏