[عاشق، شيفته ديدار حضرت معشوق است]
اين دريغاها خيال ديدن است وز وجود نقد خود ببريدن است
۲۸ اسفند
[مرگِ موجودات، نتيجه غيرت حق تعالى است]
غيرت حق بود و با حق چاره نيست كو دلى كز حكم حق صد پاره نيست
۲۸ اسفند
[معنى #غيرت خدا]
غيرت آن باشد كه او غير همه ست آن كه افزون از بيان و دم دمه ست
۲۸ اسفند
[ادامه حكايت بازرگان و طوطى]
اى دريغا اشك من دريا بدى تا نثار دل بر زيبا بدى
طوطى من مرغ زيركسار من ترجمان فكرت و اسرار من
هر چه روزى داد و ناداد آيدم او ز اول گفته تا ياد آيدم
۲۸ اسفند
۲۸ اسفند
[حق در توست و جهان سايه اوست]
اندرون تست آن طوطى نهان عكس او را ديده تو بر اين و آن
۲۸ اسفند
[سايه ها و معشوق هاى مجازى، تو را پژمرده مى كنند]
مى برد شاديت را تو شاد از او مى پذيرى ظلم را چون داد از او
۲۸ اسفند
[هشدار به دوستداران هوى و هوس]
اى كه جان را بهر تن مى سوختى سوختى جان را و تن افروختى
۲۸ اسفند
۲۸ اسفند
[اگر خودت عاشق نيستى، عشق را از عاشقان بياموز]
سوخته چون قابل آتش بود سوخته بستان كه آتش كش بود
۲۸ اسفند
[شرح هجران مولانا و هر عارف عاشق ديگر]
اى دريغا اى دريغا اى دريغ كانچنان ماهى نهان شد زير ميغ
چون زنم دم كاتش دل تيز شد شير هجر آشفته و خون ريز شد
آن كه او هوشيار خود تند است و مست چون بود چون او قدح گيرد به دست
شير مستى كز صفت بيرون بود از بسيط مرغزار افزون بود
۲۸ اسفند
[شاعر بايد درد حقيقت داشته باشد نه پرواى قافيه سازى و صنعت پردازى]
قافيه انديشم و دل دار من گويدم منديش جز ديدار من
خوش نشين اى قافيه انديش من قافيه ى دولت تويى در پيش من
۲۸ اسفند