تعظيم ساحران مر موسى را عليه السلام كه چه فرمايى اول تو اندازى عصا يا ما
[ادب، آدمى را رستگار مىكند]
ساحران در عهد فرعون لعين چون مرى كردند با موسى به كين
ليك موسى را مقدم داشتند ساحران او را مكرم داشتند
ز آن كه گفتندش كه فرمان آن تست گر تو مىخواهى عصا بفكن نخست
7گفت نى اول شما اى ساحران افكنيد آن مكرها را در ميان
اين قدر تعظيم دينشان را خريد كز مرى آن دست و پاهاشان بريد
ساحران چون حق او بشناختند دست و پا در جرم آن درباختند
[تفاوت انسان كامل و ناقص در تمتعات دنيوى]
لقمه و نكته ست كامل را حلال تو نهاى كامل مخور مىباش لال
[در برابر انسان كامل، سراپا گوش شو]
چون تو گوشى او زبان نى جنس تو گوشها را حق بفرمود أَنْصِتُوا
[تمثيل براى بيت پيشين]
كودك اول چون بزايد شير نوش مدتى خامش بود او جمله گوش
مدتى مىبايدش لب دوختن از سخن تا او سخن آموختن
ور نباشد گوش و تىتى مىكند خويشتن را گنگ گيتى مىكند
كر اصلى كش نبود آغاز گوش لال باشد كى كند در نطق جوش
ز آن كه اول سمع بايد نطق را سوى منطق از ره سمع اندر آ
ادخلوا الأبيات من أبوابها و اطلبوا الأغراض في أسبابها
[بىنازى خداوند]
مبدع است او تابع استاد نى مسند جمله و را اسناد نى
باقيان هم در حرف هم در مقال تابع استاد و محتاج مثال
[توبه و تضرع دائم، سالكان را رستگار مىكند]
زين سخن گر نيستى بيگانه اى دلق و اشكى گير در ويرانه اى
ز آن كه آدم ز آن عتاب از اشك رست اشك تر باشد دم توبه پرست
بهر گريه آمد آدم بر زمين تا بود گريان و نالان و حزين
آدم از فردوس و از بالاى هفت پاى ماچان از براى عذر رفت
گر ز پشت آدمى وز صلب او در طلب مىباش هم در طلب او
ز آتش دل و آب ديده نقل ساز بوستان از ابر و خورشيد است باز
تو چه دانى قدر آب ديدهگان عاشق نانى تو چون ناديدگان
[پرهيز از شكمبارگى، راهى براى كسب معرفت]
گر تو اين انبان ز نان خالى كنى پر ز گوهرهاى اجلالى كنى
[از نفسانيات، پرهيز كن تا فرشته سيرت شوى]
طفل جان از شير شيطان باز كن بعد از آنش با ملك انباز كن
[تيرگى درون، نشان مصاحبت با شيطان است]
تا تو تاريك و ملول و تيرهاى دان كه با ديو لعين همشيرهاى
[تأثير لقمه #حلال]
لقمه اى كان نور افزود و كمال آن بود آورده از كسب حلال
روغنى كايد چراغ ما كشد آب خوانش چون چراغى را كشد
علم و حكمت زايد از لقمه ى حلال عشق و رقت آيد از لقمه ى حلال
چون ز لقمه تو حسد بينى و دام جهل و غفلت زايد آن را دان حرام
[تمثيل براى ابيات پپشين]
هيچ گندم كارى و جو بر دهد ديده اى اسبى كه كرهى خر دهد
لقمه تخم است و برش انديشهها لقمه بحر و گوهرش انديشه ها
زايد از لقمه ى حلال اندر دهان ميل خدمت عزم رفتن آن جهان