eitaa logo
دعوت به مسیر طلبگی
113 دنبال‌کننده
468 عکس
146 ویدیو
16 فایل
ارتباط با ادمین : @Asman5om
مشاهده در ایتا
دانلود
و قصه آخر شب امشب
بسم الله... 💛همسران خورشید «سبیکه» از خاندان همسر پیامبر اکرم ماریه قبطیه بود. سبیکه؛ همسر امام رضا علیه‌السّلام و مادر امام جواد علیه السلام بود. تاریخ نویسان او را سرآمد زنان روزگار خود در علم و پارسایی می‌شناسند. او سالیان دراز تنها همسر امام رضا علیه‌السّلام بود تا روزی که ولایت عهدی آن حضرت اعلام شد؛ آن روز مامون دخترش «ام حبیبه» را نیز به عقد آن حضرت در آورد. مامون دختر دیگرش «ام الفضل» را نیز به عقد حضرت جوادالائمه علیه السلام درآورد. شاید یکی از دلایل این کار اطلاع از زندگی اهل بیت و کنترل مداوم آنها بوده است نمی‌دانیم که ام الفضل کسی است که امام جواد علیه السلام را مسموم و شهید کرد. 💛فرزند یا فرزندان؟ گفته‌اند امام رضا علیه‌السّلام چند فرزند داشته‌اند: محمد، حسن، جعفر، ابراهیم، عایشه، فاطمه و موسی؛ ولی خود آقا فرمودند: «من بیش از یک فرزند نخواهم داشت، اما از آن یک فرزند، فرزندان فراوان پا به عرصه وجود خواهند نهاد.» و امام جواد علیه السلام نیز فرمودند: «شک و تردید از میان رفت؛ زیرا پدرم جز من فرزندی ندارد» تا کسی نتواند بگوید که او «امام رضا علیه‌السّلام » نیست. 💛این فرزند، جانشین من است علی بن عبدالله هاشمی می‌گوید: به اتفاق ۶۰ نفر از دوستان و شیعیان در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایستاده بودیم. حضرت امام کاظم علیه السلام وارد شدند. دست فرزندشان علی در دستشان بود و فرمودند: «می‌دانید من کیستم؟» گفتیم: «شما آقا و سرور ما هستید! فرمودند: «نام و نسب مرا بگویید!» گفتیم: «موسی؛ پسر جعفر، پسر محمد علیه السلام» فرمودند: «اینکه با من است، کیست؟» گفتیم: «ایشان علی؛ پسر شماست!» فرمودند: «گواهی بدهید که این فرزند من، در حال حیات من، وکیل من و بعد از اینکه از دنیا رفتم، وصی و جانشین من خواهد بود!» 💛چرا دیر کردی؟ حیدر ابن ایوب می‌گوید: «جلسه‌ای داشتیم که در محل قبا تشکیل می‌شد. یکی از اعضای جلسه، محمد بن زید بن علی بود. یک روز محمد دیرتر به جلسه رسید. پرسیدیم : «چرا دیر کردی؟» گفت: «امام کاظم علیه السلام امروز ۱۷ نفر از فرزندان علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها را دعوت کرده بود و در جمع آنها فرزندش علی را به عنوان وکیل در زندگی و جانشین پس از خود معرفی کرد.» منبع : اخبار و آثارامام رضا علیه‌السّلام ص 45 کتاب یک قمقمه دریا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله... ببخشید دیروز نفرستادم 💛دوران امامت امامت آقا 20 سال طول کشید؛ 10 سال در زمان هارون، پنج سال در روزگار امين و پنج سال در زمان مامون. آقا در تمام این دوران همه تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد و انقلابی بزرگ در حوزه فرهنگ سامان داد. 💛رضا می‌گویند: «مامون به پدر شما لقب رضا داده است!» امام جواد علیه السلام فرمودند: «نه! خدا این لقب را به او داد. چون او در آسمان رضای خدا بود و در زمین رضای رسول خدا و تمامی امامان پس از او...» بزنطی^ یار دیرین امام رضا علیه‌السّلام از جوادالائمه علیه السلام پرسید: «مگر همه پدران شما چنین نبودند؟» حضرت فرمودند: «چرا! » گفت: «پس چرا پدر شما از میان همه آنان رضا نامیده شد؟» فرمودند: «زیرا مخالفان و دشمنان نیز به او رضایت دادند؛ همانگونه که دوستان و موافقانش از او راضی و خوشنود بودند و به همین دلیل از بین همه پدرانم تنها او رضا نامیده شد.» ^احمد بن ابی نصر بزنطی از روایت کنندگان بزرگ حدیث است. او محضر امام کاظم و امام رضا علیهماالسّلام را درک کرده، و جزو یاران نزدیک امام رضا علیه‌السّلام بود و در روزگار امام جواد علیه السلام نیز زنده بود. منبع عیون اخبار الرضا علیه السلام ج1، ص13 💛 هجده دانه رطب ابن علوان می‌گوید: در خواب دیدم که کسی می‌گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به بصره آمده‌اند!» پرسیدم: «کجا هستند؟» گفت: «در خانه فلانی.» رفتم و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم که نشسته‌اند و اصحابشان همراه آن حضرت اند. در مقابل پیامبر طبقی از رطب بود. ایشان مرا که دید، مشتی رطب برداشت و به من مرحمت کرد. آنها را شمردم؛ هجده دانه بود. از خواب برخاستم... شنیدم که امام رضا علیه‌السّلام به بصره آمده‌اند، پرسیدم : «کجا هستند؟» گفتند: «در خانه فلانی.» رفتم و ایشان را در همان جایی دیدم که پیامبر را دیده بودم. یارانش با او بودند و نزد آن حضرت طبقی رطب بود. امام رضا علیه‌السّلام مرا که دیدند، مشتی رطب برداشتند و به من دادند. شمردم؛ هجده دانه بود. گفتم : «کاش بیشتر بدهید!» فرمودند: «اگر جدم بیشتر داده بود، من هم می‌دادم.» 💛چه کسی به پیامبر نزدیک‌تر است؟ مامون به امام رضا علیه‌السّلام گفت: «من درباره نسب خودم و شما فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که ما و شما یکی هستیم؛ جد ما عباس؛ عموی پیامبر بود و مادر شما؛ فاطمه سلام الله علیها، دختر پیامبر و اختلافاتی که بین پیروان ما هست، ناشی از هیجان و تعصب بی‌دلیل است.» امام فرمودند: «در اینجا مطلبی هست که اگر دوست داشته باشی می‌گویم و اگر نه، نمی‌گویم.» گفت: «این حرف را زدم که نظر شما را بدانم!» حضرت فرمودند: «اگر همین حالا پیامبر از پشت این پرده ظاهر شود و از دختر تو خواستگاری کند، آیا دخترت را به ایشان می‌دهی؟» گفت: «سبحان الله! آیا کسی هست که دخترش را به پیغمبر ندهد؟» امام فرمودند: «خوب آیا پیامبر می‌تواند دختر مرا خواستگاری کند؟» جواب روشن بود؛ چنین چیزی امکان نداشت. مامون سکوت کرد، لحظاتی بعد سرش را بلند کرد و گفت: «به خدا قسم شما از ما به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک‌ترید!» بحار الانوار ج 12 ص 56 💛تنها چاره مامون نهضت‌های علویان همه جا را فرا گرفته بود، عرب‌ها از کشته شدن امین که نماد حکومت عربی بود، خشمگین بودند. ایرانیان و خراسانیان دلبسته اولاد علی علیه السلام بودند. مامون گیر افتاده بود؛ راه چاره تنها علی بن موسی الرضا علیه السلام بود که علویان، اعراب و ایرانیان، همه او را سید و آقای خود می‌دانستند و این آغاز یک توطئه بود؛ توطئه ولایت عهدی. مقاتل الطالبین ص 339تا 377 💛امید دل‌ها مامون داشت منت می‌گذاشت که بله، من بودم که برای شما چنین کردم... و من بودم که به شما ولایت عهدی دادم... امام فرمودند: «من در مدینه که بودم، نوشته‌ام در شرق و غرب، حکم قانون داشت؛ با این تفاوت که آن موقع سوار استر خودم می‌شدم و در کمال آزادی و آرامش در کوچه‌های مدینه می‌رفتم و آن آزادی و آرامش برای من از همه چیز خواستنی‌تر بود. می‌بینی که ولیعهدی تو چیزی به من نداده است.» عیون اخبار الرضا ج1 ص165 کتاب یک قمقمه دریا
طلبگی رزق است باید روزیت کنند شاید امسال روزی شما باشد @masoomiyeh_eshghabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله... 💛مانند یوسف پیامبر علیه السلام ریان بن صلت می‌گوید: به امام رضا علیه‌السّلام گفتم: «بعضی‌ها می‌گویند که علی بن موسی از زهد سخن می‌گفت، اما ولیعهدی مأمون را پذیرفت!» امام فرمودند: «خدا می‌داند که من این را نمی‌خواستم، اما وقتی بین قبول ولیعهدی و کشته شدن باید یکی را انتخاب می‌کردم، قبول ولیعهدی را انتخاب کردم. وای بر آنان! آیا نمی‌دانند که یوسف علیه السلام رسول خدا بود، اما وقتی ضرورت حکم کرد، سرپرستی خزاین عزیز مصر را پذیرفت! مرا با اکراه و اجبار وادار کردند، مرا تا مرز نابودی بردند! از همه این‌ها گذشته، من در دایره ولایت عهدی وارد نشدم؛ مگر مانند کسی که از آن خارج شده باشد. (یعنی ولایت عهدی هیچ سودی به حال من ندارد و من هیچ بهره‌ای از آن نمی‌برم و شرط هم کرده‌ام که در هیچ کاری دخالت نکنم.) من نزد خدا شکایت می‌برم و از او یاری می‌خواهم!» عیون اخبار الرضا ج2 ص 139 💛اگر خلافت مال توست... اباصلت می گوید : مأمون به امام رضا علیه‌السّلام گفت : «من فضل و علم و زهد و پارسایی و عبادت تو را می‌دانم و می دانم که تو از من برای خلافت شایسته‌تری !» امام فرمودند: «من به بندگی خدا افتخار می‌کنم و با بی‌میلی و زهد نسبت به دنیا، امیدوارم که از شر آن نجات یابم و با پرهیز از حرام، امید به پاداش الهی بسته ام و با تواضع و فروتنی در دنیا امیدوارم که نزد خدا سربلند باشم.» مامون گفت: «من می‌خواهم خودم را از خلافت عزل کنم، تو را خلیفه کنم و با تو بیعت نمایم!» امام فرمودند: «اگر خلافت مال توست و خدا به تو داده، حق نداری آن را به دیگران واگذار کنی و لباسی را که خدا بر تنت پوشانده، به تن دیگران بپوشانی و اگر مال تو نیست، باز حق نداری چیزی را که مال تو نیست، به من بدهی.» بحار الانوار ج 49 ص، 128 💛من شهید می‌شوم، نه خلیفه! مامون اصرار کرد : «باید قبول کنی!» امام رضا علیه‌السّلام فرمودند: «اگر به میل من باشد، هرگز قبول نمی‌کنم!» روزها گذشت و تلاش مامون بی‌نتیجه ماند و به امام گفت : «اگر خلافت را نمی‌پذیری ، ولیعهد من باش تا پس از من، تو خلیفه باشی!» امام علیه السلام فرمودند: «پدرم موسی بن جعفر علیه السلام از قول پدرانش، از قول امیرالمومنان علی علیه السلام و ایشان از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برایم نقل کرد که من پیش از تو توسط سم و مظلومانه شهید خواهم شد و فرشتگان آسمان و زمین برایم گریه خواهند کرد و در سرزمین غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد!» مامون گفت: «من زنده باشم و کسی جرات کند تو را بکشد یا حتی به تو اسائه ادب کند؟!» ولی او خوب می‌دانست که امام علیه السلام چه می‌گوید... بحار الانوار ج 49 ص 128 💛می‌پذیرم اما... مامون گفت: «ای پسر رسول خدا! با این سخنان می‌خواهی شانه خالی کنی و این مسئولیت را نپذیری تا مردم بگویند که علی بن موسی، زاهد و بی‌اعتنا به مال و مقام است؟!» امام رضا علیه‌السّلام فرمودند : «به خدا از هنگامی که خدا مرا آفریده، دروغ نگفته‌ام و به خاطر مردم دنیا اهل زهد نبوده ام و می‌دانم که تو چه قصدی داری!» گفت : «چه قصدی دارم؟» امام علیه السلام پرسیدند: «در امانم؟» گفت: «بلی» حضرت فرمودند: «تو می‌خواهی با این کار بگویی که علی بن موسی الرضا اهل زهد و پرهیز از دنیا نبوده، بلکه این دنیاست که از او پرهیز کرده بود! ندیدید چطور ولایت عهدی را به طمع خلافت پذیرفت؟!» مامون عصبانی شد و گفت: تو همیشه طوری با من رفتار می‌کنی که من ناراحت شوم. فکر کردی که از دست من در امانی! به خدا قسم اگر ولیعهدی را قبول نکنی، تو را مجبور خواهم کرد و اگر باز هم ناپذیری، گردنت را خواهم زد!...» امام علیه السلام فرمودند: «خدا مرا نهی کرده است که خودم را به هلاکت افکنم؛ اگر قصه چنین است، می‌پذیرم اما با این شرط که کسی را عزل و نصب نکنم و رسم و روشی را تغییر ندهم...» بحار الانوار ج49 ص128 کتاب یک قمقمه دریا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💛 آغاز یک سند «بسم الله الرحمن الرحیم؛ سپاس و ستایش خدایی را سزد که هرچه اراده کند، انجام می‌دهد و هیچکس توان سرپیچی از فرمان او را ندارد، به هیچ وجه نمی‌توان چیزی بر فرمان و اراده او افزود و به هیچ روی نمی‌توان از اجرای مقدرات او سر باز زد. او چشم‌های خیانتکار را می‌شناسد و از آنچه در سینه‌ها پنهان است، آگاهی دارد.» امام رضا علیه‌السّلام با این چند جمله که در آغاز سند ولایتعهدی خود نوشته اند، تسلیم خود را در برابر فرمان خدا اظهار و توطئه دشمن خود را آشکار کردند. 💛ادامه سند امام در همان سند نوشت: «مامون ولایتعهدی و فرمانروایی این سرزمین بزرگ را به من واگذار کرد تا اگر بعد از او زنده بمانم، این منصب و جایگاه از آن من باشد.» و این، خبر از شهادت زود هنگام امام بود. عیون اخبار الرضا ج1 ص 20و 24 💛 در نیشابور کجاوه طلایی رنگ امام رضا علیه‌السّلام وارد نیشابور شد. نیشابور به استقبال آمده بود. جمعیت موج می‌زد. مردم با اشک شوق راه را آب می‌زدند. گریبان‌ها از شوق چاک می‌شد. عده‌ای خود را روی خاک انداخته بودند تا قدمگاه آفتاب را بوسه باران کنند. ظهر شده بود، کسی قصد رفتن نداشت، علما و دانشمندان فریاد می‌زدند: «مردم بشنوید! گوش کنید! فرزند پیامبر را اذیت نکنید!...» ... سکوت برقرار شد. یکی گفت: «آقا می‌خواهند برای ما حدیثی بگویند!» مردم لباس‌های خود را کاویدند و قلم‌ها بیرون آمدند. قلم‌ها می‌خواستند کلمه‌هایی از جنس طلا بنویسند! عيون اخبار الرضا ج2 ص 132 💛سلسلة الذهب امام رضا علیه السلام فرمودند: «از پدرم موسی بن جعفر شنیدم که فرمود: از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که فرمود :از پدرم محمد بن علی شنیدم که فرمود: از پدرم علی بن حسین شنیدم که فرمود: از پدرم حسین بن علی شنیدم که فرمود: از پدرم علی بن ابیطالب شنیدم که فرمود: از برادرم و پسر عمویم؛ حضرت رسول شنیدم که فرمود: از جبرئیل شنیدم که گفت: از حضرت باری تعالی شنیدم که فرمود: «کلِمَةُ لا اله الا اللهُ حِصنی فَمَن قالَها دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی؛ کلمه «لا اله الا الله» برج و باروی من است که هر کس در آن وارد شود، از عذاب من در امان خواهد بود.» استری که امام رضا علیه‌السّلام بر آن سوار بودند، راه افتاد، اما چند قدم جلوتر ایستاد؛ حضرت سر از کجاوه بیرون آوردند و فرمودند: «البته شرط‌هایی دارد و من یکی از شرط‌های آن هستم! اخبار و آثار امام رضا علیه‌السّلام ص 277 💛مدرسه‌ای که تعطیل شد به مامون خبر دادند که امام رضا علیه‌السّلام در منزل خود جلساتی تشکیل داده است و در آن جلسات، مسائل مهم کلامی و دینی را برای مردم بیان می‌کند‌؛ مردم دسته دسته می‌آیند و می‌روند. هر کس می‌آید، شیفته آقا می‌شود و هر روز این جلسات رونق بیشتری می‌یابد. مامون به شدت عصبانی شد و دستور داد نگهبانان منزل حضرت از ورود مردم به خانه ایشان جلوگیری کنند. روز بعد کلاس عالی درس تعطیل شده بود. عيون اخبار الرضا ج2 ص 172 💛پشیمانی مامون مامون شایستگی امام رضا علیه‌السّلام را برای رهبری جهان اسلام رسماً تایید کرده بود. علویان که پراکنده و دسته دسته بودند، متحد شده بودند. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام علیه السلام قرار گرفته بود و دوستان ایشان از انزوا خارج شده بودند. شاعران در مدح حضرت شعر می‌گفتند و عالمان با آزادی در محضر ایشان حضور می‌یافتند. امام رضا علیه‌السّلام از حاشیه جهان اسلام به متن آن انتقال یافته بودند. نام علی بن موسی الرضا علیه السلام و سخنان ایشان نقل تمام محافل بود. مامون از کار خودش خیلی پشیمان شده بود، اما دیگر دیر بود... طبری ج7 ص140 💛یک ماه کمتر و بیشتر حسین بن موسی؛ برادر امام رضا علیه‌السّلام می گوید :در جمع تعدادی از جوانان بنی هاشم، دور امام رضا علیه‌السّلام را گرفته بودیم. «جعفر علوی» از کنار ما رد شد؛ لباسش کهنه و پاره بود، به همدیگر نگاه کردیم و خندیدیم. امام علیه السلام فرمودند : «به زودی او را خواهید دید که اموال و همراهان فراوان داشته باشد!» یک ماه کمتر و بیشتر نگذشته بود که جعفر علوی حاکم مدینه شد. وضعش خیلی خوب شد و هر روز او را می دیدیم که می رود و عده زیادی نوکر و خدم وحشم همراهش هستند. اعلام الوری ص323 از کتاب یک قمقمه دریا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله... 💛من بارانی برداشته‌ام حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام می‌گوید: روزی آفتابی همراه امام رضا علیه‌السّلام از شهر بیرون آمدیم تا سری از املاک آن حضرت بزنیم؛ امام فرمودند: «آیا با خودتان بارانی آورده‌اید؟» گفتیم‌: «نه؛ هوا آفتابی است. از باران هم خبری نیست، چه نیازی به بارانی؟!» امام فرمود: «من که بارانی برداشته‌ام...» هنوز اندکی نرفته بودیم که هوا ابری شد و باران شدیدی باریدن گرفت و همه ما خیس آب شدیم! 💛 ای توس! حمزه بن جعفر می‌گوید: هارون از مسجدالحرام بیرون آمد، امام رضا علیه‌السّلام فرمودند: «چقدر خانه‌های ما دور و همسایگیمان نزدیک است، ای توس ای توس ای توس به زودی من و او (هارون) را همسایه خواهی کرد!» 💛 با محمد دیباج... «محمد دیباج» در مکه در برابر حکومت مامون شورش کرد؛ بیعت مامون را شکست و خود را خلیفه خواند. امام رضا علیه‌السّلام نزد او رفتند و فرمودند: «عمو جان! پدرت [امام صادق علیه السلام ] و برادرت [امام کاظم علیه السلام ] را تکذیب مکن؛ زیرا این کار [خلافت تو] به سرانجام نمی‌رسد!» محمد دیباج سخن امام را نپذیرفت. سپاهیان مامون به فرماندهی جلودی از راه رسیدند و جنگ درگرفت. محمد دیباج و نیروهایش شکست خوردند. محمد دیباج از جلودی امان خواست، او هم به محمد امان داد؛ به این شرط که در حضور مردم اظهار ندامت کند. محمد در مکه بالای منبر رفت، مجبور شد حرفش را پس بگیرد و گفت: «مردم! خلافت حق مامون است، نه حق من!» بحار الانوار ج 12، ص13 💛من به حمام نمی‌آیم! مامون به گروهی از مزدوران خود گفته بود، در حمام سرخس منتظر امام رضا علیه‌السّلام و «فضل بن سهل» (وزیر مامون) باشند و به محض اینکه وارد شدند، آنها را بکشند... او دعوتنامه‌ای برای امام علیه السلام و فضل بن سعد فرستاد که : «دوست دارم همراه فضل در معیت شما به حمام برویم!» نوشتند: «من دیشب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب دیدم که فرمود: «علی جان! فردا به حمام نرو!» بنابراین من صلاح نمی‌دانم که تو یا فضل فردا و حمام بروید.» مامون نوشت: «سید من! شما راست گفتید، رسول خدا هم راست گفت؛ من فردا به حمام نخواهم رفت، اما فضل، خودش می‌داند!» فضل به حمام رفت. دقایقی بعد فضل در خون خودش غوطه ور بود. 💛عمویت نمی‌میرد! یحیی بن محمد بن جعفر می‌گوید: «پدرم مریض شد. حضرت رضا علیه السلام به عیادت او آمد. عمویم اسحاق نشسته بود و خیلی گریه می‌کرد. امام رضا علیه‌السّلام به من فرمودند: «عمویت چرا گریه می‌کند؟» گفتم: «به خاطر برادرش که دارد می‌میرد، گریه می‌کند.» امام فرمودند: «عمویت قبل از پدرت خواهد مرد!» پدرم خوب شد و مدت‌ها زندگی کرد و عمویم پیش از پدرم مرد.» عیون اخبار الرضا، ج 1ص 223 از کتاب یک قمقمه دریا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💛ای بغداد! روزی مامون به امام رضا علیه‌السّلام گفت: «انشاالله به بغداد می‌رویم و چنین و چنان می‌کنیم!» امام رو به مامون کردند و فرمودند: «تو به بغداد خواهی رفت!» وقتی مجلس خلوت شد، از امام علیه السلام پرسیدم: «قصه بغداد چه بود؛ مگر شما به بغداد نمی روید؟!» حضرت فرمودند : «مرا به بغداد چکار؟! نه من بغداد را می‌بینم و نه بغداد مرا خواهد دید!» و امام در مسیر بغداد در توس شهید شدند. عیون اخبار الرضا، ج 2،ص471 💛 کدام عیسی؟ پیشوای مسیحیان بود. او را به نام جاثلیق صدا می‌زدند. با عالمان مسلمان بحث می‌کرد که شما و ما نبوت عیسی علیه السلام را قبول داریم؛ همه ما می‌گوییم عیسی زنده است و همه ما می‌گوییم محمد صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفته است. بیایید همه ما آنچه مورد قبول همگان است، بپذیریم و آنچه مورد قبول همه نیست، رها کنیم! این موضوع را در جلسه مامون و در حضور امام رضا علیه‌السّلام نیز مطرح کرد. مامون نگاهی به امام علیه السلام انداخت، حضرت فرمودند: «من به پیامبری عیسی علیه السلام و کتاب او و بشارت‌های او به پیروانش ایمان دارم.» سپس افزودند : «اما ای مسیحی! ما به عیسای ایمان داریم که به محمد صلی الله علیه و آله وسلم ایمان دارد.» عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 318 💛پیامبران یا خدایان؟ یکی گفت:« چرا شما نصرانیان عیسی علیه السلام را می‌پرستید ؟» جاثلیق گفت کسی که مرده را زنده کند و کور مادرزاد و پیس را شفا دهد مستحق پرستش است!» امام رضا علیه‌السّلام فرمود : «یسع (از پیامبران بنی اسرائیل) روی آب می‌رفت راه می‌رفت و کور مادرزاد و پیس را شفا می‌داد، حزقیل علیه السلام ۳۵ هزار نفر را که ۶۰ سال از مرگشان گذشته بود زنده کرد، ابراهیم علیه السلام مرغ‌های سربریده و قطعه شده را زنده کرد، موسی علیه السلام...» اگر حرف تو درست باشد، باید همه این پیامبران، خدا باشند؟! 💛موقعیت و مقام سلیمان سلیمان مروزی دانشمند بزرگ علم کلام بود. نزد مامون آمد. مامون برای او سنگ تمام گذاشت، هدیه‌های بسیار به او داد و گفت: «علی بن موسی الرضا علیه السلام از حجاز نزد ما آمده است‌؛ اگر مایلی بیا و با او مناظره کن!» سلیمان گفت: «نمی‌خواهم در محضر شما و بنی هاشم از او چیزی بپرسم که نتواند جواب بدهد در نتیجه مقام و موقعیتش از بین برود.» مامون لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت : «اتفاقا هدف من همین است؛ بیا که تو می‌توانی این کار را انجام دهی! جلسه که برگزار شد، این سلیمان بود که موقعیت خودش را از دست داده بود. 💛کتاب‌های امام رضا علیه‌السّلام مسند الامام الرضا علیه السلام که در تهران، قم، یمن، مشهد و بیروت چاپ شده است. این کتاب مجموعه روایاتی است که امام رضا علیه‌السّلام از پدران خود، از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده‌اند. الرساله الذَهَبِیه :درباره طب و پزشکی است و در نجف و قم چاپ شده است. امالی الامام الرضا علیه السلام که آن را «برادر دعبل خزایی» یعنی «علی بن علی خزاعی » از امام رضا علیه‌السّلام نقل کرده است. کتاب‌های منسوب به امام رضا علیه‌السّلام را در مجموع بیش از ۲۰ جلد می‌دانند. 💛 با زبان هندی از اهالی هندوستان بود؛ شنید مردی از مردان خدا که عرب زبان است، به خراسان آمده، دوست داشت او را ببیند. راه افتاد و سراغ آن مرد خدایی را گرفت. نزد او بردندش. عربی بلد نبود؛ به زبان خود سلام کرد. جوابش را به زبان هندی دادند. گفت: «در جستجوی شما از هند تا اینجا آمده‌ام.» امام رضا علیه‌السّلام فرمودند : «درست آمده‌ای؛ هرچه می‌خواهی بپرس!» او پرسید و امام مانند کسی که هیچگاه از هندوستان بیرون نرفته، تمام سوالاتش را با لهجه او پاسخ گفتند! بحار الانوار ج12 ص 15 💛عالم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم امام موسی کاظم علیه السلام فرزندانشان را جمع کردند و فرمودند: «این برادرتان علی بن موسی، عالم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم است. مسائل دینی خودتان را از او بپرسید و به هرچه می‌گوید، عمل کنید! زیرا من از پدرم؛ جعفر بن محمد شنیدم که فرمود: «عالم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم از نسل توست، کاش من او را می‌دیدم! او هم نام امیرالمومنین؛ علی علیه السلام است.» اعیان الشیعه، ج4، ص100 کتاب یک قمقمه دریا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حوزه علمیه خواهران سید الشهدا علیه‌ السلام از بین واجدین شرایط ثبت نام در حوزه علمیه، طلبه خواهر می‌پذیرد. آدرس: خیابان جی، خ خواجه عمید ، مجتمع مسکونی امام حسین، خ بهارستان ، بهارستان ۴ whc.ir 👈پذیرش از طریق سایت
میلاد آقا جانمون امام رضا علیه‌السّلام مبارک یادی از اردوهای حوزه علمیه معصومیه به شهر مقدس مشهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💛برای من گریه کنید! وقتی آقا می‌خواستند از مدینه به سمت مرو حرکت کنند، اقوام و خویشان خود را جمع کردند و فرمودند: «برای من گریه کنید!» صدای شیون و فریاد از خانه امام رضا علیه‌السّلام بلند شد؛ آنها فهمیدند که دیگر آقا را نخواهند دید. حضرت، دست پسرشان امام جواد علیه السلام را گرفتند، او را به کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آوردند و گفتند :یا رسول الله ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) را به تو می‌سپارم!» امام جواد علیه السلام گریه کردند و گفتند: «بابا! به خدا قسم تو داری نزد خدا می‌روی که مرا به جدم سپردی!» اثبات الوصیه ص349 💛هنوز فرزندی نداشت! محمد بن اسماعیل بزیع می‌گوید: «از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم: «آیا امامت به دایی یا عموی امام منتقل می‌شود؟» حضرت فرمودند : «خیر» گفتم: «به برادر چطور؟؟» فرمودند: «خیر» گفتم: «پس در این صورت امام بعد از شما کیست؟» فرمودند: «فرزندم» تعجب کردم؛ امام تا آن موقع فرزندی نداشتند! اخبار و آثار امام رضا علیه‌السّلام ص 411
💛برترین فضیلت علی علیه السلام مامون از امام رضا علیه‌السّلام پرسید:«بزرگترین و برترین فضیلتی که در قرآن برای امیرالمومنین؛ علی علیه السلام آمده است، چیست؟» امام علیه السلام فرمودند: «آیه مباهله که خدا فرموده: «... فَقُل تعالَوا ندعُ ابناءناو ابناءکم و...؛ [به مسیحیان نجران] بگو: بیایید ما پسرانمان را می‌آوریم؛ شما هم پسرانتان را بیاورید، ما زنانمان را می‌آوریم؛ شما هم زنانتان را بیاورید، خودمان هم می‌آییم؛ شما هم خودتان بیایید؛ بعد همدیگر را نفرین کنیم و لعنت خدا را برای دروغگویان طلب کنیم!» در روز مباهله، رسول خدا حسن و حسین علیهم السلام را آورد که پسرانش بودند، فاطمه سلام الله علیها را آورد که زن این خانواده بود و امیر مؤمنان، علی علیه السلام را آورد که به حکم خدای عزوجل، نفس رسول الله بود. (آنجا که فرمودند: خودمان می‌آییم) و از آنجا که هیچکس از آفریدگان، برتر از رسول الله نیست؛ طبق فرموده خداوند، هیچکس از نفس رسول الله برتر نیست. عسون اخبار الرضا، ج2، ص232 💛آفرین یا اباللحسن! عده‌ای از مسلمانان معتقد بودند که پیامبران معصوم نیستند و احتمال خطا و گناه در مورد آنان وجود دارد. ابن جهم همین سوال را از امام علیه السلام پرسید. درباره حضرت آدم علیه السلام، حضرت ابراهیم علیه السلام و... جواب گرفت تا رسید به یونس علیه السلام... پرسید: «اگر چنانچه شما می‌گویید پیامبران معصوم هستند، پس معنی این آیه که «و ذالنون اذ ذهب مغتضبا فظن ان لن تقدر علیه... » (معنای آن در نگاه اول چنین است که) یونس( وقتی دید دعایش مستجاب نشد) خشمگین شد و رفت و گمان کرد که از حوزه قدرت خدا بیرون رفته است...)، چیست؟ امام رضا علیه‌السّلام فرمودند ذالنون یونس بن متی بود خشمگین شد و رفت اما از دست قوم خود عصبانی بود (نه از کار خدا) و ظن یعنی یقین داشت «نه گمان کرد» یعنی یقین داشت «ان لن وقدر علیه» یعنی یقین داشت که ما بر او سخت نمی‌گیریم( نه اینکه بر او قدرت نداریم یا از حوزه قدرت ما بیرون رفته است) و این نقدره را از قبیل این آیه است که(واذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه...؛ اما آنگاه که خدا بنده‌ای را امتحان کرد و بر او سخت گرفت... یعنی ترجمه آیه این است که «یونس یقین داشت که بر او سخت نمی‌گیریم.» مامون گفت آفرین یا اباالحسن 💛 گناه پیش مردم نه نزد خدا! مامون پرسید: پس این آیه که درباره پیامبر است و می‌فرماید: تا خدا گناهان گذشته و آینده تو را ببخشد...؛»چه؟ امام رضا علیه‌السّلام فرمودند: نزد مشرکان مکه کسی گناهکارتر از پیامبر نبود‌؛ آنها ۳۶۰ بت داشتند و آنها را می‌پرستیدند و رسول خدا آمد و آنها را به یاد خدا دعوت کرد؛ این از نظر آنان گناهی نابخشودنی بود... اما وقتی خدا مکه را به دست پیامبرش فتح کرد سوره مبارکه فتح نازل شد و این آیه آمد که معنایش آن است که آنان دیگر تو را گناهکار نمی‌دانند و در آینده نیز آنانی که تو را هنوز گناهکار می‌دانند دیگر گناهکار نخواهند دانست» زیرا بعضی از مشرکان مکه ایمان آورده بودند و بعضی از مکه گریخته بودند بنابراین پس از فتح مکه دیگر پیغمبر در نظر هیچکس از مردم، گناهکار به شمار نمی‌آمد.» عیون اخبار الرضا ج2 ص 196 💛ایمان فرعون پرسید: چرا خداوند فرعون را غرق کرد؛ در حالی که او در آخرین لحظات عمر خودش به خدا ایمان آورد؟» امام رضا علیه‌السّلام فرمودند : «فرعون وقتی عذاب الهی را مشاهده کرد‌؛ ایمان آورد و چنین ایمانی پذیرفته نیست. قرآن می‌فرماید: «آنگاه که عذاب ما را دیدند، گفتند، به خدای یگانه ایمان آوردیم و به آنچه شریک خدا قرار داده بودیم، کافر شدیم، اما ایمان آنان وقتی که عذاب ما را دیدند، به حال آنان سودی نبخشید!» یک قمقمه دریا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. رابطه طلبه‌ها با مردم در یک جمله خلاصه میشه: «خدمت بی منت به مردم بر اساس اسلام در راه خدا» 🎙 شهید بهشتی کانال برم یا نه؟ ✴️ @hawzah1508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🖤نعیم چیست؟ «ثُمّ‌َ لتسئَلُنَّ یومَئذٍ عَنِ النعیم» سپس آن روز(روز قیامت) درباره نعیم حتماً مورد پرسش قرار خواهید گرفت.» یکی پرسید: «آیا نعیم یعنی آب گوارا، غذای دلپذیر یا خواب و استراحت خوب؟» امام رضا علیه‌السّلام فرمودند : « خدا نسبت به آنچه به بندگانش ارزانی داشته، سوال نمی‌کند و بر آنان منت نمی‌گذارد؛ چرا که حتی برای مردم نیز زشت است به خاطر لطفی که کرده‌اند، بر یکدیگر منت بگذارند و چطور ممکن است کاری را که حتی از مردم زشت است، به خدا نسبت داد؟! مقصود از نعیم، دوستی با اهل بیت علیهم السلام است که اگر کسی بدان پایبند بود، به بهشت خواهد رفت و از نعیم آن برخوردار خواهد شد [و در این باره مورد سوال قرار خواهد گرفت].» عیون اخبار الرضا ج 2 ص 37 🖤عبادت امام رضا علیه‌السّلام رجاء بن ابی ضحاک، مامور مامون بود. آمده بود که با سربازانش امام رضا علیه‌السّلام را از مدینه به مرو ببرد. راه دراز و طولانی بود. دستور داشت امام علیه السلام را زیر نظر بگیرد و گزارش کند. او می‌گوید: «به خدا هیچکس را با تقواتر از او ندیدم؛ نام خدا همواره بر لبانش بود و ترس از خدا همیشه در دلش...» وقتی شرح عبادت‌های روزانه و شبانه امام علیه السلام را بر برای مامون گفت، او سری تکان داد و گفت: «این مرد بهترین انسان روی زمین و داناترین و عابدترین آنان است. اما آنچه دیده‌ای، به هیچکس مگو تا من خودم آن‌ها را برای مردم بگویم!» [اما هیچ وقت آن را برای کسی نگفت! ] 🖤سلاح پیامبران امام رضا علیه‌السّلام به یاران خود می‌فرمودند: «سلاح پیامبران را همیشه همراه داشته باشید!» گفتند: «اسلحه پیامبران چیست؟» حضرت فرمودند: «دعا» اصول کافی ج 2 ص 368 🖤به من بیشتر اعتماد داری یا به خدا؟! احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی خدمت امام رضا علیه‌السّلام رسید و گفت: «دو سال پیش از خدا حاجتی خواسته بودم، اما هنوز حاجتم برآورده نشده است، فکر می‌کنم خدا نمی‌خواهد جوابم را بدهد!» امام علیه السلام فرمودند: «ای احمد! مواظب باش که شیطان تو را ناامید نکند!» و سپس فرمودند: «امام باقر علیه السلام می‌فرمودند بنده مومن از خدا حاجتی می‌خواهد، خدا برآوردن حاجتش را به تاخیر می‌اندازد تا صدای او را بشنود....» آنگاه به احمد رو کردند و گفتند: «به من بگو اگر من به تو قولی بدهم؛ آیا به من اعتماد می‌کنی؟» احمد گفت: «فدای شما بشوم اگر به قول شما اعتماد نکنم، به چه کسی می‌توانم اعتماد کنم؟! شما حجت خدا در میان مردم هستید...» حضرت فرمودند: «پس اعتمادت به خدا بیشتر از من باشد؛ چرا که او خودش به تو وعده داده است! [که از من بخواهید تا پاسختان را بدهم. ] در قلمرو آفتاب ص 10تا 12 🖤 مهمان امام احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی می‌گوید: «امام رضا علیه‌السّلام مرا به دنبال کاری فرستادند؛ دستور دادند سوار مرکب آن حضرت شوم، شب نیز مرا مهمان کردند و در خانه حضرت خوابیدم. وقتی وارد بستر شدم، با خود گفتم: «چه کسی از من بهتر؟ امام رضا علیه‌السّلام مرا به دنبال کاری فرستادند، مرا سوار بر مرکب خود کردند، شب مرا مهمان کردند و حالا هم در خانه حضرت خوابیده‌ام!» در این فکر بودم که صدای حضرت را شنیدم؛ در چهارچوب در ایستادند، رو کردند به من و فرمودند: «ای احمد! امیرالمومنین؛ علی علیه السلام روزی به عیادت صعصعه بن صوحان (از اصحاب خودش) رفت و وقت برگشتن فرمود: ای صعصعه! عیادت مرا وسیله فخر فروشی به قوم و خویش خودت قرار نده!» امام رضا علیه‌السّلام این حدیث را فرمودند و رفتند... المناقب ج 4 ص 335 🖤لباسی برای خلق، لباسی برای حق سفیان صوری که مردی پشمینه پوش بود و به آن افتخار می‌کرد، در جلسه‌ای کنار امام رضا علیه‌السّلام نشست، نگاهی به لباس امام علیه السلام انداخت؛ لباس آن حضرت از جنس خز بود، قیافه حق به جانب گرفت و گفت: «کاش لباسی ارزان‌تر از این می‌پوشیدند!» امام با مهربانی دست سفیان را گرفتند و آن را داخل آستین لباس کردند. دست سفیان زمختی لباس پشمینه را در زیر لباس خز احساس کرد. سفیان متحیر ماند و امام علیه السلام فرمودند: «سفیان! لباس خز برای خلق است لباس پشمی برای حق!» عیون اخبار الرضا ج2 ص 178 🖤سفره‌ای برای همه عبدالله بن سعد از قول مردی از بلخ می‌گوید: «در سفر خراسان همراه امام رضا علیه‌السّلام بودم سفره را که پهن کردند، خدمتکاران آن حضرت که بعضی هم سیاه بودند، کنار سفره نشستند و مشغول خوردن شدند. آرام به حضرت گفتند گفتم: «کاش برای این‌ها سفره دیگر می‌انداختند!» امام ناراحت شدند و فرمودند: «خدای ما یکی است، پدر و مادر همه ما یکی است و معیارمان، اعمال ماست.» بحار الانوار ج12 ص 18 کتاب یک قمقمه دریا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️خدمات دولت شهید رئیسی چه بود و ایا در عمل صداقت داشت؟ ◀️قسمت اول •┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈• مبلغ: خانم زهره بخشی ╔═📖════╗ @mohtavayetablighimobaleghan ╚════🎒🎒═╝
روزی پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلم) از کوچه ای می گذشتند. نگاه مبارکشان به گروهی از کودکان افتاد که در حال بازی بودند. پیامبر در همان حال فرمودند: «وای بر احوال فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان» اصحابی که حضور داشتند از پیامبر سئوال کردند: یا رسول الله پدرانشان مشرک اند؟ پیامبر اسلام فرمودند: «نه بلکه پدران مؤمن و مسلمان دارند.» اصحاب پرسیدند پس علت تأسف شما چیست؟ پیامبر فرمودند: پدران و مادران آخرالزمان بیشتر توجه خود را صرف برآوردن نیازهای مادی فرزندان خود نموده و از تربیت دینی آن ها غافلند. برخی از آن ها چیزی از واجبات و فرائض را به فرزندانشان نمی آموزند و اگر فرزندی شخصاً برای یادگرفتن احکام اقدام نمود او را از این کار باز می دارند و به بهره ی بسیار اندکی از دنیا برای آن ها راضی می شوند. آنگاه پیامبر فرمودند: «من از آن ها بیزارم و آن ها نیز از من بیزارند.» بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۱۴.
🔴 اگر این نبودند، چقدر خوب بود!! ✍️ *توی یکی از پیج های اینستاگرام نوشته بودند هر شغلی یه سری منفعت هایی دارد، مثلا: پزشک ها، کارگرها، کشاورزها که اگه نباشند یه خللی به جامعه وارد میشود؛ اما این آخوندها بود و نبودشون فرقی نمیکنه!!؟* 👌 *منم رفتم قسمت کامنت ها(نظرات) دیدم دارن داغ بحث می کنند.* *گفتم آقایون و خانوم ها الکی به هم روحیه ندید!* *👈 اگه این آخوندها نبودند، بجای گوشت حلال ذبح شرعی گاو و گوسفند و مرغ، الان باید سوپ لاک پشت و کباب قورباغه، میمون و خوک میل می کردید!!* 👈 *ریشه علم پزشکی که الان دارید و همه جای دنیا باهاش پز میدین و کلاس میزارین؛ ثمرات زحمت های امثال آخوند بوعلی سیناست که در حوزه علمیه درس خواند.👏🏻👏🏻👏🏻* 👈 **الکل* و پایه علم کیمیا(شیمی) که روزانه چند بار استفاده می کنی ثمرات تلاش شیمی دان محصول حوزه های علمیه*زکریای رازی* بود.👏🏻👏🏻👏🏻* 👈 *ریاضی دان و جغرافی دان و مخترع صفر و یک( اساس ریاضیات جدید و داده ها) هم آخوند خوارزمی بود.👏🏻👏🏻👏🏻* 👈 *فیلسوف و ستاره شناس و معمارتون هم آخوند خواجه نصیرالدین طوسی بود.👏🏻👏🏻👏🏻* 👈🏻 *بزرگترین مهندس‌تون که زیباترین بناها و معماری بشری مانند مثل خیابان چهارباغ اصفهان و... و تمام مهندس های دنیا دنبال یاد گرفتن این علم هستند؛ بنام آخوند شیخ بهایی هست.👏🏻👏🏻*👏🏻 👈 *شعرای بنامتون هم حافظ و سعدی آخوند بودن.👏🏻👏🏻👏🏻* *گفتم کوو... اینا تازه اولشه!* *در افتخار روحانیت همین بس که به قول دکتر شریعتی در زیر هیچیک از قراردادهای ننگین استعماری در طول تاریخ امضای یک روحانی یافت نمی‌شود👏🏻👏🏻👏🏻* *و همه قراردادهای ننگین استعماری متعلق به مهندس و *دکترهای فرنگ رفته است.👌🏻👌🏻👌🏻* *✍️و خلاصه سرتون را درد نیارم* *نوشتم؛ اگه الان هم می بینید امثال آمریکا و کشورهای مزدور منطقه کشورمون رو خلوتگاه شون نکردن و دارن از کشور ما حساب می برن بخاطره اینه که شخص اول مملکت یک آخوند با غیرت، شجاع و با درایت است،* که خود شماها مکرراً از هوشش تعریف می کنید.* *آره داداش،* *اونا فهمیدن نقاط قوت ما کجاهاست و اونجا رومیخوان تخریب کنن..‼️* 👆آخرش گفتم ببینید*تازه اینا کلیاتی از خدمات و حسنات روحانیت در تاریخ بود، اگر نقش آفرینی آن ها را در خدمت به مردم فقط در همین چهل سال اخیر بیان کنم؛ مثنوی هفتاد من کاغذ بلکه بیشتر می شود.* 📌برم حوزه یا نه؟ ✴️ @hawzah1508