سلام به همگی
دهه کرامت رو شروع کردیم
میخوام اگه قسمت بشه تو این دهه
با هم کتاب بخونیم
چند قصه و نکته از زندگی امام رضا علیهالسّلام جانمون
من هر روز یکی دوتا از این قصه ها رو تو گروه میذارم.
ان شاء الله اول خرداد هم ازش مسابقه می گیریم
همه رو دعوت می کنم به مطالعه ی کتاب دوس داشتنی
یک قمقمه دریا (محمدهادی زاهدی)
1️⃣بسم الله الرحمن الرحیم
💛ستاره
بی بی حمیده؛ همسر امام صادق علیه السلام کنیزی خرید که دختر یکی از بزرگان عجم بود. شبی بی بی حمیده در خواب، رسول خدا را دید که به او فرمود: «این کنیز را به پسرت موسی موسی بده تا برای او فرزندی بیاورد که بهترین انسان روی زمین باشد!»
و حمیده، کنیز را به پسرش موسی بن جعفر علیه السلام داد. نام آن کنیز «نجمه» یعنی ستاره بود؛ ستارهای که خورشید خورشیدها را به جهانیان هدیه کرد.
منبع ینابیع الموده ص 348
💛نخستین سجده
بی بی نجمه میگوید: «علی را که در شکم داشتم ابداً احساس سنگینی نمیکردم و وقتی میخوابیدم، صدای آوایی ملکوتی از کودکی که در شکم داشتم میشنیدم که نام خدا را ترنم میکرد. »
وقتی فرزندم به دنیا آمد، دستهایش را روی زمین گذاشت و سر خود را به سمت آسمان بالا برد، لبهای کوچک فرزندم تکان میخورد؛ انگار که با خدا سخن میگفت!»
منبع عیون اخبار الرضا ج 2 ص 250
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
.
.
میلیاردر ایتالیایی که می خواست #طلبه شود، اما نشد!😔
شما به خاطر کدوم مشکل میخوای از طلبگی دست بکشی؟؟
دعوت به مسیر طلبگی
@masoomiyeh_eshghabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش استاد سیّد محمّد موسوی بایگی در پی سرکوب اعتراضات دانشجویان غربی علیه جنایات رژیم صهیونسیتی
🔷 استاد موسوی در ابتدای چهاردهمین جلسه شرح زیارت جامعه کبیره: یک نکتهای بیسابقه بود و آن عکس العملی که مدعیان آزادی و حقوق بشر نشان دادند.
🔷 در یک اعتراض مسالمت آمیز که به یک جنایت معترضند بازداشت بشوند که چرا اعتراض کردید به یک جنایتکار!
🔷 این نقاب دروغینِ ریاکارانهٔ مزوّرانهٔ حقوق بشر از چهره خبیث آنها افتاد.
🔷 وظیفه طلاب به عنوان مبلغان این است که این را به خاطر داشته باشند چون ممکن است جوانها فراموش کنند یا آیندهای بیاید که آنها خبر از این اوضاع نداشته باشند.
#بیداری_جهانی
💠لینک جهت عضویت در کانال👇
📡https://eitaa.com/howzehkhj
بسم الله...
ادامه کتاب «یک قمقمه دریا» «صدقصه و نکته از زندگی امام رضا علیهالسّلام»
💛خورشید در آغوش...
دیگر باید خورشید خورشیدها طلوع میکرد؛ در باز شد، پرستار لبخند زد، امام کاظم علیه السلام به درون خانه شتافت، به نجمه نگاهی کرد و فرمود : «هدیه خدای بزرگ مبارکت باشد!»
خورشید خورشیدها در آغوش پدر، گوش به آوای خوش اذان و اقامه سپرده بود. آن روز یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هجری قمری بود.
💛سومین علی
پدر، قطرهای از آب فرات در کام کودک نو رسیده چکان و به سجده افتاد. آسمان آبیتر از همیشه تمام ابرها را کنار زده بود تا مدینه را تماشا کند.
پس از علی بن ابیطالب علیه السلام و علی بن الحسین علیه السلام سومین علی در خانه اهل بیت طلوع کرده بود.
منبع عیون اخبار الرضا
💛واژههای آفتابی
رضا، صابر، وفی، صادق، رضی، زکی، ولی و... هر کدام لقبی بودند که برای نمایاندن پرتویی از پرتوهای خورشید ما آمده بودند، اما آیا دریا را میتوان در قالب تنگ واژهها محصور کرد؟
اینجا واقعاً واژهها کم میآورند.
💛 از طلوع تا طلوع
از مدینه تا توس فاصله بسیار است، اما آقا این فاصله بسیار را در زمانی اندک پیمودند. از مدینه طلوع کردند و در توس غروب؛ مثل خورشید...
از طلوع شمس الشموس تا غروب ایشان فقط ۵۵ سال طول کشید؛ هر چند که خورشید خورشیدها هرگز غروب نمیکند؛ این را از برق چشمان زائران مشتاق و تلالو اشک های آنان میتوان فهمید.
منبع اصول کافی، ج2، ص 402
بسم الله...
💛همسران خورشید
«سبیکه» از خاندان همسر پیامبر اکرم ماریه قبطیه بود. سبیکه؛ همسر امام رضا علیهالسّلام و مادر امام جواد علیه السلام بود. تاریخ نویسان او را سرآمد زنان روزگار خود در علم و پارسایی میشناسند.
او سالیان دراز تنها همسر امام رضا علیهالسّلام بود تا روزی که ولایت عهدی آن حضرت اعلام شد؛ آن روز مامون دخترش «ام حبیبه» را نیز به عقد آن حضرت در آورد.
مامون دختر دیگرش «ام الفضل» را نیز به عقد حضرت جوادالائمه علیه السلام درآورد. شاید یکی از دلایل این کار اطلاع از زندگی اهل بیت و کنترل مداوم آنها بوده است نمیدانیم که ام الفضل کسی است که امام جواد علیه السلام را مسموم و شهید کرد.
💛فرزند یا فرزندان؟
گفتهاند امام رضا علیهالسّلام چند فرزند داشتهاند: محمد، حسن، جعفر، ابراهیم، عایشه، فاطمه و موسی؛ ولی خود آقا فرمودند: «من بیش از یک فرزند نخواهم داشت، اما از آن یک فرزند، فرزندان فراوان پا به عرصه وجود خواهند نهاد.» و امام جواد علیه السلام نیز فرمودند: «شک و تردید از میان رفت؛ زیرا پدرم جز من فرزندی ندارد» تا کسی نتواند بگوید که او «امام رضا علیهالسّلام » نیست.
💛این فرزند، جانشین من است
علی بن عبدالله هاشمی میگوید:
به اتفاق ۶۰ نفر از دوستان و شیعیان در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایستاده بودیم. حضرت امام کاظم علیه السلام وارد شدند. دست فرزندشان علی در دستشان بود و فرمودند: «میدانید من کیستم؟»
گفتیم: «شما آقا و سرور ما هستید!
فرمودند: «نام و نسب مرا بگویید!»
گفتیم: «موسی؛ پسر جعفر، پسر محمد علیه السلام»
فرمودند: «اینکه با من است، کیست؟»
گفتیم: «ایشان علی؛ پسر شماست!»
فرمودند: «گواهی بدهید که این فرزند من، در حال حیات من، وکیل من و بعد از اینکه از دنیا رفتم، وصی و جانشین من خواهد بود!»
💛چرا دیر کردی؟
حیدر ابن ایوب میگوید:
«جلسهای داشتیم که در محل قبا تشکیل میشد. یکی از اعضای جلسه، محمد بن زید بن علی بود. یک روز محمد دیرتر به جلسه رسید. پرسیدیم : «چرا دیر کردی؟» گفت: «امام کاظم علیه السلام امروز ۱۷ نفر از فرزندان علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها را دعوت کرده بود و در جمع آنها فرزندش علی را به عنوان وکیل در زندگی و جانشین پس از خود معرفی کرد.»
منبع : اخبار و آثارامام رضا علیهالسّلام ص 45
کتاب یک قمقمه دریا
بسم الله...
ببخشید دیروز نفرستادم
💛دوران امامت
امامت آقا 20 سال طول کشید؛ 10 سال در زمان هارون، پنج سال در روزگار امين و پنج سال در زمان مامون. آقا در تمام این دوران همه تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد و انقلابی بزرگ در حوزه فرهنگ سامان داد.
💛رضا
میگویند: «مامون به پدر شما لقب رضا داده است!»
امام جواد علیه السلام فرمودند: «نه! خدا این لقب را به او داد. چون او در آسمان رضای خدا بود و در زمین رضای رسول خدا و تمامی امامان پس از او...»
بزنطی^ یار دیرین امام رضا علیهالسّلام از جوادالائمه علیه السلام پرسید:
«مگر همه پدران شما چنین نبودند؟»
حضرت فرمودند: «چرا! »
گفت: «پس چرا پدر شما از میان همه آنان رضا نامیده شد؟»
فرمودند: «زیرا مخالفان و دشمنان نیز به او رضایت دادند؛ همانگونه که دوستان و موافقانش از او راضی و خوشنود بودند و به همین دلیل از بین همه پدرانم تنها او رضا نامیده شد.»
^احمد بن ابی نصر بزنطی از روایت کنندگان بزرگ حدیث است. او محضر امام کاظم و امام رضا علیهماالسّلام را درک کرده، و جزو یاران نزدیک امام رضا علیهالسّلام بود و در روزگار امام جواد علیه السلام نیز زنده بود.
منبع عیون اخبار الرضا علیه السلام ج1، ص13
💛 هجده دانه رطب
ابن علوان میگوید: در خواب دیدم که کسی میگوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به بصره آمدهاند!»
پرسیدم: «کجا هستند؟» گفت: «در خانه فلانی.» رفتم و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم که نشستهاند و اصحابشان همراه آن حضرت اند. در مقابل پیامبر طبقی از رطب بود. ایشان مرا که دید، مشتی رطب برداشت و به من مرحمت کرد. آنها را شمردم؛ هجده دانه بود. از خواب برخاستم...
شنیدم که امام رضا علیهالسّلام به بصره آمدهاند، پرسیدم : «کجا هستند؟» گفتند: «در خانه فلانی.» رفتم و ایشان را در همان جایی دیدم که پیامبر را دیده بودم. یارانش با او بودند و نزد آن حضرت طبقی رطب بود. امام رضا علیهالسّلام مرا که دیدند، مشتی رطب برداشتند و به من دادند. شمردم؛ هجده دانه بود.
گفتم : «کاش بیشتر بدهید!» فرمودند: «اگر جدم بیشتر داده بود، من هم میدادم.»
💛چه کسی به پیامبر نزدیکتر است؟
مامون به امام رضا علیهالسّلام گفت: «من درباره نسب خودم و شما فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که ما و شما یکی هستیم؛ جد ما عباس؛ عموی پیامبر بود و مادر شما؛ فاطمه سلام الله علیها، دختر پیامبر و اختلافاتی که بین پیروان ما هست، ناشی از هیجان و تعصب بیدلیل است.»
امام فرمودند: «در اینجا مطلبی هست که اگر دوست داشته باشی میگویم و اگر نه، نمیگویم.»
گفت: «این حرف را زدم که نظر شما را بدانم!»
حضرت فرمودند: «اگر همین حالا پیامبر از پشت این پرده ظاهر شود و از دختر تو خواستگاری کند، آیا دخترت را به ایشان میدهی؟» گفت: «سبحان الله! آیا کسی هست که دخترش را به پیغمبر ندهد؟»
امام فرمودند: «خوب آیا پیامبر میتواند دختر مرا خواستگاری کند؟»
جواب روشن بود؛ چنین چیزی امکان نداشت.
مامون سکوت کرد، لحظاتی بعد سرش را بلند کرد و گفت: «به خدا قسم شما از ما به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نزدیکترید!»
بحار الانوار ج 12 ص 56
💛تنها چاره مامون
نهضتهای علویان همه جا را فرا گرفته بود، عربها از کشته شدن امین که نماد حکومت عربی بود، خشمگین بودند. ایرانیان و خراسانیان دلبسته اولاد علی علیه السلام بودند. مامون گیر افتاده بود؛ راه چاره تنها علی بن موسی الرضا علیه السلام بود که علویان، اعراب و ایرانیان، همه او را سید و آقای خود میدانستند و این آغاز یک توطئه بود؛ توطئه ولایت عهدی.
مقاتل الطالبین ص 339تا 377
💛امید دلها
مامون داشت منت میگذاشت که بله، من بودم که برای شما چنین کردم... و من بودم که به شما ولایت عهدی دادم...
امام فرمودند: «من در مدینه که بودم، نوشتهام در شرق و غرب، حکم قانون داشت؛ با این تفاوت که آن موقع سوار استر خودم میشدم و در کمال آزادی و آرامش در کوچههای مدینه میرفتم و آن آزادی و آرامش برای من از همه چیز خواستنیتر بود.
میبینی که ولیعهدی تو چیزی به من نداده است.»
عیون اخبار الرضا ج1 ص165
کتاب یک قمقمه دریا
طلبگی رزق است باید روزیت کنند
شاید امسال روزی شما باشد
@masoomiyeh_eshghabad
بسم الله...
💛مانند یوسف پیامبر علیه السلام
ریان بن صلت میگوید: به امام رضا علیهالسّلام گفتم: «بعضیها میگویند که علی بن موسی از زهد سخن میگفت، اما ولیعهدی مأمون را پذیرفت!»
امام فرمودند: «خدا میداند که من این را نمیخواستم، اما وقتی بین قبول ولیعهدی و کشته شدن باید یکی را انتخاب میکردم، قبول ولیعهدی را انتخاب کردم. وای بر آنان! آیا نمیدانند که یوسف علیه السلام رسول خدا بود، اما وقتی ضرورت حکم کرد، سرپرستی خزاین عزیز مصر را پذیرفت!
مرا با اکراه و اجبار وادار کردند، مرا تا مرز نابودی بردند! از همه اینها گذشته، من در دایره ولایت عهدی وارد نشدم؛ مگر مانند کسی که از آن خارج شده باشد. (یعنی ولایت عهدی هیچ سودی به حال من ندارد و من هیچ بهرهای از آن نمیبرم و شرط هم کردهام که در هیچ کاری دخالت نکنم.)
من نزد خدا شکایت میبرم و از او یاری میخواهم!»
عیون اخبار الرضا ج2 ص 139
💛اگر خلافت مال توست...
اباصلت می گوید : مأمون به امام رضا علیهالسّلام گفت : «من فضل و علم و زهد و پارسایی و عبادت تو را میدانم و می دانم که تو از من برای خلافت شایستهتری !» امام فرمودند: «من به بندگی خدا افتخار میکنم و با بیمیلی و زهد نسبت به دنیا، امیدوارم که از شر آن نجات یابم و با پرهیز از حرام، امید به پاداش الهی بسته ام و با تواضع و فروتنی در دنیا امیدوارم که نزد خدا سربلند باشم.»
مامون گفت: «من میخواهم خودم را از خلافت عزل کنم، تو را خلیفه کنم و با تو بیعت نمایم!»
امام فرمودند: «اگر خلافت مال توست و خدا به تو داده، حق نداری آن را به دیگران واگذار کنی و لباسی را که خدا بر تنت پوشانده، به تن دیگران بپوشانی و اگر مال تو نیست، باز حق نداری چیزی را که مال تو نیست، به من بدهی.»
بحار الانوار ج 49 ص، 128
💛من شهید میشوم، نه خلیفه!
مامون اصرار کرد : «باید قبول کنی!»
امام رضا علیهالسّلام فرمودند: «اگر به میل من باشد، هرگز قبول نمیکنم!»
روزها گذشت و تلاش مامون بینتیجه ماند و به امام گفت : «اگر خلافت را نمیپذیری ، ولیعهد من باش تا پس از من، تو خلیفه باشی!»
امام علیه السلام فرمودند: «پدرم موسی بن جعفر علیه السلام از قول پدرانش، از قول امیرالمومنان علی علیه السلام و ایشان از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برایم نقل کرد که من پیش از تو توسط سم و مظلومانه شهید خواهم شد و فرشتگان آسمان و زمین برایم گریه خواهند کرد و در سرزمین غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد!»
مامون گفت: «من زنده باشم و کسی جرات کند تو را بکشد یا حتی به تو اسائه ادب کند؟!»
ولی او خوب میدانست که امام علیه السلام چه میگوید...
بحار الانوار ج 49 ص 128
💛میپذیرم اما...
مامون گفت: «ای پسر رسول خدا! با این سخنان میخواهی شانه خالی کنی و این مسئولیت را نپذیری تا مردم بگویند که علی بن موسی، زاهد و بیاعتنا به مال و مقام است؟!» امام رضا علیهالسّلام فرمودند : «به خدا از هنگامی که خدا مرا آفریده، دروغ نگفتهام و به خاطر مردم دنیا اهل زهد نبوده ام و میدانم که تو چه قصدی داری!»
گفت : «چه قصدی دارم؟»
امام علیه السلام پرسیدند: «در امانم؟»
گفت: «بلی»
حضرت فرمودند: «تو میخواهی با این کار بگویی که علی بن موسی الرضا اهل زهد و پرهیز از دنیا نبوده، بلکه این دنیاست که از او پرهیز کرده بود! ندیدید چطور ولایت عهدی را به طمع خلافت پذیرفت؟!»
مامون عصبانی شد و گفت: تو همیشه طوری با من رفتار میکنی که من ناراحت شوم. فکر کردی که از دست من در امانی! به خدا قسم اگر ولیعهدی را قبول نکنی، تو را مجبور خواهم کرد و اگر باز هم ناپذیری، گردنت را خواهم زد!...»
امام علیه السلام فرمودند: «خدا مرا نهی کرده است که خودم را به هلاکت افکنم؛ اگر قصه چنین است، میپذیرم اما با این شرط که کسی را عزل و نصب نکنم و رسم و روشی را تغییر ندهم...»
بحار الانوار ج49 ص128
کتاب یک قمقمه دریا
بسم الله الرحمن الرحیم
💛 آغاز یک سند
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ سپاس و ستایش خدایی را سزد که هرچه اراده کند، انجام میدهد و هیچکس توان سرپیچی از فرمان او را ندارد، به هیچ وجه نمیتوان چیزی بر فرمان و اراده او افزود و به هیچ روی نمیتوان از اجرای مقدرات او سر باز زد. او چشمهای خیانتکار را میشناسد و از آنچه در سینهها پنهان است، آگاهی دارد.»
امام رضا علیهالسّلام با این چند جمله که در آغاز سند ولایتعهدی خود نوشته اند، تسلیم خود را در برابر فرمان خدا اظهار و توطئه دشمن خود را آشکار کردند.
💛ادامه سند
امام در همان سند نوشت: «مامون ولایتعهدی و فرمانروایی این سرزمین بزرگ را به من واگذار کرد تا اگر بعد از او زنده بمانم، این منصب و جایگاه از آن من باشد.»
و این، خبر از شهادت زود هنگام امام بود.
عیون اخبار الرضا ج1 ص 20و 24
💛 در نیشابور
کجاوه طلایی رنگ امام رضا علیهالسّلام وارد نیشابور شد. نیشابور به استقبال آمده بود. جمعیت موج میزد. مردم با اشک شوق راه را آب میزدند. گریبانها از شوق چاک میشد. عدهای خود را روی خاک انداخته بودند تا قدمگاه آفتاب را بوسه باران کنند. ظهر شده بود، کسی قصد رفتن نداشت، علما و دانشمندان فریاد میزدند: «مردم بشنوید! گوش کنید! فرزند پیامبر را اذیت نکنید!...»
... سکوت برقرار شد. یکی گفت: «آقا میخواهند برای ما حدیثی بگویند!» مردم لباسهای خود را کاویدند و قلمها بیرون آمدند. قلمها میخواستند کلمههایی از جنس طلا بنویسند!
عيون اخبار الرضا ج2 ص 132
💛سلسلة الذهب
امام رضا علیه السلام فرمودند: «از پدرم موسی بن جعفر شنیدم که فرمود: از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که فرمود :از پدرم محمد بن علی شنیدم که فرمود: از پدرم علی بن حسین شنیدم که فرمود: از پدرم حسین بن علی شنیدم که فرمود: از پدرم علی بن ابیطالب شنیدم که فرمود: از برادرم و پسر عمویم؛ حضرت رسول شنیدم که فرمود: از جبرئیل شنیدم که گفت: از حضرت باری تعالی شنیدم که فرمود: «کلِمَةُ لا اله الا اللهُ حِصنی فَمَن قالَها دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی؛
کلمه «لا اله الا الله» برج و باروی من است که هر کس در آن وارد شود، از عذاب من در امان خواهد بود.» استری که امام رضا علیهالسّلام بر آن سوار بودند، راه افتاد، اما چند قدم جلوتر ایستاد؛ حضرت سر از کجاوه بیرون آوردند و فرمودند: «البته شرطهایی دارد و من یکی از شرطهای آن هستم!
اخبار و آثار امام رضا علیهالسّلام ص 277
💛مدرسهای که تعطیل شد
به مامون خبر دادند که امام رضا علیهالسّلام در منزل خود جلساتی تشکیل داده است و در آن جلسات، مسائل مهم کلامی و دینی را برای مردم بیان میکند؛ مردم دسته دسته میآیند و میروند. هر کس میآید، شیفته آقا میشود و هر روز این جلسات رونق بیشتری مییابد. مامون به شدت عصبانی شد و دستور داد نگهبانان منزل حضرت از ورود مردم به خانه ایشان جلوگیری کنند. روز بعد کلاس عالی درس تعطیل شده بود.
عيون اخبار الرضا ج2 ص 172
💛پشیمانی مامون
مامون شایستگی امام رضا علیهالسّلام را برای رهبری جهان اسلام رسماً تایید کرده بود. علویان که پراکنده و دسته دسته بودند، متحد شده بودند. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام علیه السلام قرار گرفته بود و دوستان ایشان از انزوا خارج شده بودند. شاعران در مدح حضرت شعر میگفتند و عالمان با آزادی در محضر ایشان حضور مییافتند. امام رضا علیهالسّلام از حاشیه جهان اسلام به متن آن انتقال یافته بودند. نام علی بن موسی الرضا علیه السلام و سخنان ایشان نقل تمام محافل بود. مامون از کار خودش خیلی پشیمان شده بود، اما دیگر دیر بود...
طبری ج7 ص140
💛یک ماه کمتر و بیشتر
حسین بن موسی؛ برادر امام رضا علیهالسّلام می گوید :در جمع تعدادی از جوانان بنی هاشم، دور امام رضا علیهالسّلام را گرفته بودیم. «جعفر علوی» از کنار ما رد شد؛ لباسش کهنه و پاره بود، به همدیگر نگاه کردیم و خندیدیم. امام علیه السلام فرمودند : «به زودی او را خواهید دید که اموال و همراهان فراوان داشته باشد!» یک ماه کمتر و بیشتر نگذشته بود که جعفر علوی حاکم مدینه شد. وضعش خیلی خوب شد و هر روز او را می دیدیم که می رود و عده زیادی نوکر و خدم وحشم همراهش هستند.
اعلام الوری ص323
از کتاب یک قمقمه دریا
بسم الله...
💛من بارانی برداشتهام حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام میگوید: روزی آفتابی همراه امام رضا علیهالسّلام از شهر بیرون آمدیم تا سری از املاک آن حضرت بزنیم؛ امام فرمودند: «آیا با خودتان بارانی آوردهاید؟» گفتیم: «نه؛ هوا آفتابی است. از باران هم خبری نیست، چه نیازی به بارانی؟!» امام فرمود: «من که بارانی برداشتهام...» هنوز اندکی نرفته بودیم که هوا ابری شد و باران شدیدی باریدن گرفت و همه ما خیس آب شدیم!
💛 ای توس!
حمزه بن جعفر میگوید: هارون از مسجدالحرام بیرون آمد، امام رضا علیهالسّلام فرمودند: «چقدر خانههای ما دور و همسایگیمان نزدیک است، ای توس ای توس ای توس به زودی من و او (هارون) را همسایه خواهی کرد!»
💛 با محمد دیباج...
«محمد دیباج» در مکه در برابر حکومت مامون شورش کرد؛ بیعت مامون را شکست و خود را خلیفه خواند. امام رضا علیهالسّلام نزد او رفتند و فرمودند: «عمو جان! پدرت [امام صادق علیه السلام ] و برادرت [امام کاظم علیه السلام ] را تکذیب مکن؛ زیرا این کار [خلافت تو] به سرانجام نمیرسد!» محمد دیباج سخن امام را نپذیرفت. سپاهیان مامون به فرماندهی جلودی از راه رسیدند و جنگ درگرفت. محمد دیباج و نیروهایش شکست خوردند. محمد دیباج از جلودی امان خواست، او هم به محمد امان داد؛ به این شرط که در حضور مردم اظهار ندامت کند. محمد در مکه بالای منبر رفت، مجبور شد حرفش را پس بگیرد و گفت: «مردم! خلافت حق مامون است، نه حق من!»
بحار الانوار ج 12، ص13
💛من به حمام نمیآیم!
مامون به گروهی از مزدوران خود گفته بود، در حمام سرخس منتظر امام رضا علیهالسّلام و «فضل بن سهل» (وزیر مامون) باشند و به محض اینکه وارد شدند، آنها را بکشند... او دعوتنامهای برای امام علیه السلام و فضل بن سعد فرستاد که : «دوست دارم همراه فضل در معیت شما به حمام برویم!»
نوشتند: «من دیشب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب دیدم که فرمود: «علی جان! فردا به حمام نرو!» بنابراین من صلاح نمیدانم که تو یا فضل فردا و حمام بروید.»
مامون نوشت: «سید من! شما راست گفتید، رسول خدا هم راست گفت؛ من فردا به حمام نخواهم رفت، اما فضل، خودش میداند!» فضل به حمام رفت. دقایقی بعد فضل در خون خودش غوطه ور بود.
💛عمویت نمیمیرد!
یحیی بن محمد بن جعفر میگوید: «پدرم مریض شد. حضرت رضا علیه السلام به عیادت او آمد. عمویم اسحاق نشسته بود و خیلی گریه میکرد. امام رضا علیهالسّلام به من فرمودند: «عمویت چرا گریه میکند؟» گفتم: «به خاطر برادرش که دارد میمیرد، گریه میکند.» امام فرمودند: «عمویت قبل از پدرت خواهد مرد!» پدرم خوب شد و مدتها زندگی کرد و عمویم پیش از پدرم مرد.»
عیون اخبار الرضا، ج 1ص 223
از کتاب یک قمقمه دریا
بسم الله الرحمن الرحیم
💛ای بغداد!
روزی مامون به امام رضا علیهالسّلام گفت: «انشاالله به بغداد میرویم و چنین و چنان میکنیم!» امام رو به مامون کردند و فرمودند: «تو به بغداد خواهی رفت!» وقتی مجلس خلوت شد، از امام علیه السلام پرسیدم: «قصه بغداد چه بود؛ مگر شما به بغداد نمی روید؟!» حضرت فرمودند : «مرا به بغداد چکار؟! نه من بغداد را میبینم و نه بغداد مرا خواهد دید!» و امام در مسیر بغداد در توس شهید شدند.
عیون اخبار الرضا، ج 2،ص471
💛 کدام عیسی؟
پیشوای مسیحیان بود. او را به نام جاثلیق صدا میزدند. با عالمان مسلمان بحث میکرد که شما و ما نبوت عیسی علیه السلام را قبول داریم؛ همه ما میگوییم عیسی زنده است و همه ما میگوییم محمد صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفته است. بیایید همه ما آنچه مورد قبول همگان است، بپذیریم و آنچه مورد قبول همه نیست، رها کنیم! این موضوع را در جلسه مامون و در حضور امام رضا علیهالسّلام نیز مطرح کرد. مامون نگاهی به امام علیه السلام انداخت، حضرت فرمودند: «من به پیامبری عیسی علیه السلام و کتاب او و بشارتهای او به پیروانش ایمان دارم.» سپس افزودند : «اما ای مسیحی! ما به عیسای ایمان داریم که به محمد صلی الله علیه و آله وسلم ایمان دارد.»
عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 318
💛پیامبران یا خدایان؟
یکی گفت:« چرا شما نصرانیان عیسی علیه السلام را میپرستید ؟» جاثلیق گفت کسی که مرده را زنده کند و کور مادرزاد و پیس را شفا دهد مستحق پرستش است!» امام رضا علیهالسّلام فرمود : «یسع (از پیامبران بنی اسرائیل) روی آب میرفت راه میرفت و کور مادرزاد و پیس را شفا میداد، حزقیل علیه السلام ۳۵ هزار نفر را که ۶۰ سال از مرگشان گذشته بود زنده کرد، ابراهیم علیه السلام مرغهای سربریده و قطعه شده را زنده کرد، موسی علیه السلام...» اگر حرف تو درست باشد، باید همه این پیامبران، خدا باشند؟!
💛موقعیت و مقام سلیمان
سلیمان مروزی دانشمند بزرگ علم کلام بود. نزد مامون آمد. مامون برای او سنگ تمام گذاشت، هدیههای بسیار به او داد و گفت: «علی بن موسی الرضا علیه السلام از حجاز نزد ما آمده است؛ اگر مایلی بیا و با او مناظره کن!» سلیمان گفت: «نمیخواهم در محضر شما و بنی هاشم از او چیزی بپرسم که نتواند جواب بدهد در نتیجه مقام و موقعیتش از بین برود.»
مامون لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت : «اتفاقا هدف من همین است؛ بیا که تو میتوانی این کار را انجام دهی! جلسه که برگزار شد، این سلیمان بود که موقعیت خودش را از دست داده بود.
💛کتابهای امام رضا علیهالسّلام
مسند الامام الرضا علیه السلام که در تهران، قم، یمن، مشهد و بیروت چاپ شده است. این کتاب مجموعه روایاتی است که امام رضا علیهالسّلام از پدران خود، از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کردهاند.
الرساله الذَهَبِیه :درباره طب و پزشکی است و در نجف و قم چاپ شده است.
امالی الامام الرضا علیه السلام که آن را «برادر دعبل خزایی» یعنی «علی بن علی خزاعی » از امام رضا علیهالسّلام نقل کرده است.
کتابهای منسوب به امام رضا علیهالسّلام را در مجموع بیش از ۲۰ جلد میدانند.
💛 با زبان هندی
از اهالی هندوستان بود؛ شنید مردی از مردان خدا که عرب زبان است، به خراسان آمده، دوست داشت او را ببیند. راه افتاد و سراغ آن مرد خدایی را گرفت. نزد او بردندش. عربی بلد نبود؛ به زبان خود سلام کرد. جوابش را به زبان هندی دادند. گفت: «در جستجوی شما از هند تا اینجا آمدهام.» امام رضا علیهالسّلام فرمودند : «درست آمدهای؛ هرچه میخواهی بپرس!» او پرسید و امام مانند کسی که هیچگاه از هندوستان بیرون نرفته، تمام سوالاتش را با لهجه او پاسخ گفتند!
بحار الانوار ج12 ص 15
💛عالم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم
امام موسی کاظم علیه السلام فرزندانشان را جمع کردند و فرمودند: «این برادرتان علی بن موسی، عالم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم است. مسائل دینی خودتان را از او بپرسید و به هرچه میگوید، عمل کنید! زیرا من از پدرم؛ جعفر بن محمد شنیدم که فرمود: «عالم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم از نسل توست، کاش من او را میدیدم! او هم نام امیرالمومنین؛ علی علیه السلام است.»
اعیان الشیعه، ج4، ص100
کتاب یک قمقمه دریا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حوزه علمیه خواهران سید الشهدا علیه السلام از بین واجدین شرایط ثبت نام در حوزه علمیه، طلبه خواهر میپذیرد.
آدرس: خیابان جی، خ خواجه عمید ، مجتمع مسکونی امام حسین، خ بهارستان ، بهارستان ۴
whc.ir 👈پذیرش از طریق سایت
میلاد آقا جانمون امام رضا علیهالسّلام مبارک
یادی از اردوهای حوزه علمیه معصومیه
به شهر مقدس مشهد
بسم الله الرحمن الرحیم
💛برای من گریه کنید!
وقتی آقا میخواستند از مدینه به سمت مرو حرکت کنند، اقوام و خویشان خود را جمع کردند و فرمودند: «برای من گریه کنید!» صدای شیون و فریاد از خانه امام رضا علیهالسّلام بلند شد؛ آنها فهمیدند که دیگر آقا را نخواهند دید. حضرت، دست پسرشان امام جواد علیه السلام را گرفتند، او را به کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آوردند و گفتند :یا رسول الله ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) را به تو میسپارم!» امام جواد علیه السلام گریه کردند و گفتند: «بابا! به خدا قسم تو داری نزد خدا میروی که مرا به جدم سپردی!»
اثبات الوصیه ص349
💛هنوز فرزندی نداشت!
محمد بن اسماعیل بزیع میگوید: «از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم: «آیا امامت به دایی یا عموی امام منتقل میشود؟» حضرت فرمودند : «خیر» گفتم: «به برادر چطور؟؟» فرمودند: «خیر» گفتم: «پس در این صورت امام بعد از شما کیست؟» فرمودند: «فرزندم» تعجب کردم؛ امام تا آن موقع فرزندی نداشتند!
اخبار و آثار امام رضا علیهالسّلام ص 411