.
گِره از کارِ دیگران باز کنید تا خداوندِ مُتعال گِره از کارِ شما باز کند. اگر گره به کار دیگران بیندازید، در کار و زندگی شما هم گره خواهد اُفتاد.
علامه طباطبایی
@masture
.
ذهن را عادت بدهیم به نظم در مطالعه. عادت به این که اهل «تأمل» باشد، اهل تدقیق باشد. انسان تا آخرِ عمر، به کتاب احتیاج دارد. و بهترین شیوهی کتابخوانی این است که انسان بتواند بیامیزد کتابِ آسان را - رمان، خاطره و کتابهای تاریخی آسان را - با کتابهایی که به «فکر کردن» احتیاج دارد.
سید علی خامنهای | ۴ تیر ۱۳۹۰
@masture
.
چندسال پیش برای دوستم نوشتم: «خیالت راحت، تا من هستم غصه نخور.» پیامم را ستاره زد و نگهش داشت. که ای کاش این کار را نمیکرد. چون دو سال بعدش به جایی رسیدم که نتوانستم نه دلگرمی خودم باشم، نه او.
همین حالا که برنامهها و چتهای اسفند پارسال را میبینم و میخوانم، آنقدر تغییر و تحول میبینم که باورم نمیشود. ٣٦٥ روزِ عزیزِ خدا آمده و صیقلم داده. یا رو به تیرگی یا روشنایی. انگار رسم دنیاست که هیچوقت همانی که بودهایم؛ نمانیم.
روزی حر مقابل سپاه حسین (ع) ایستاده بود و به آنی شد یاورش. روزی لات و غدارهکش سر کوچهای، رزمندهٔ جبهههای نبرد شد و روزیخور درگاه الهی.
حالا تو! مای متغیر سرگردان در احوالات را برسان به جایی که باید. ما را دلخوش به آیهی وحیات کن. همانیکه میگوید «کسی که خدا او را هدایت کند پس دیگر برای او گمراه کنندهای نیست.» و دست برندار از ما سرگشتگان پیچیده به دنیای فانی. ما! خدایگان تغییرهای غیرارادی.
@masture
مستوره | فاطمه مرادی
وقت شنا در عمق رسیده
چند روزیست پروندهٔ سال جدید را باز کردهام. تعداد کتابهایی که سال گذشته خواندهام، تعداد کلماتی که نوشتهام، پادکستهایی که گوش دادهام و فیلمهایی که دیدهام و هرآنچه که به منظومهٔ فکری و مهارتیام اضافه شده را بررسی کردهام. نتیجه چیزی نیست جز این که من حرکتم را داشتهام اما نه آنطور که لازم بوده. نه آنقدر عمیق و جدی که دلم میخواسته و باید میبوده.
یادداشت، روایت، جستار و متنهایی که طی سه سال پیش نوشتهام را تکبهتک خواندم. هرچه جلوتر آمدم، مهارتم در فنون نوشتن بهتر شده اما از محتوا و عمق خالی شده. تعداد حوزههای موضوعیای که حولشان مطلب نوشتهام، گسترده اما سطحی شدهاند. و این یعنی ذهنم ساختار پیدا کرده، اما قفسههایش خالی مانده.
و این ماجرا از وقتی شروع شد که تصمیم گرفتم در کنار مهمترین و جدیترین علاقهام یعنی نوشتن، کارهای اجرایی(دبیری،سردبیری) هم داشته باشم. و آنچه شد که نباید میشد!
نویسندگی و تولید محتوا نیاز به عمق و تمرکز دارد. احتیاج به ساعتهایی دارد که به صورت جدی فقط حول یک موضوع فکر و تحقیق کنی. دبیری و سردبیری هم شغلیست که نیاز به ارتباطات مداوم و گسترده دارد. در طول روز باید اخبار دنیا را رصد کنی، توی موضوعاتی که نیاز به تولید محتوا دارند، بگردی و محتواهای بهروز و دست اول تولید کنی. دوری از اینترنت و شبکههای اجتماعی در چنین شغلی بیمعناست و نتیجهای جز افت کیفیت یا شکست کاری ندارد.
حالا به این نتیجه رسیدهام که باید برای دستکم شش ماه آینده، از تمام کارهای اجرایی خداحافظی کنم و تمام اپلیکیشنهای اجتماعی را از گوشیام پاک کنم. چرا که به قول کال نیوپورت: «برای تولید در بالاترین سطح خودتان، نیاز دارید که مدت طولانی با تمرکز کامل و بدون حواسپرتی روی یک وظیفه کار کنید. چراکه ما انسانها به صورتی تکامل یافتهایم که عمق باعث شکوفا شدنمان و کمعمقی مانع شکوفاییمان میشود.» راستی! هرجور که نگاه کنید زندگی عمیق از زندگیای پر از محرکهای حواسپرتی بهتر است. مگر نه؟ :)
کدام ریحانه؟ کدام زن؟
تاریخ که میخوانم شک میکنم. زنانی میبینم که با حدیث «زن ریحانه است» زمین تا آسمان تفاوت دارند. مگر میشود زن گل باشد، لطیف و حساس باشد اما کارهایی پر از جراحت و سختی انجام دهد؟
مثلا مرضیه دباغ را میبینم که تنها فرماندهی نظامی بوده. ساواک بارها خودش و دخترش رضوانه را شکنجه کرده و او پا پس نکشیده. پس از آزادی از زندان به سوریه و لبنان رفته و پایگاه آموزش مبارزات چریکی را دست گرفته. در فرانسه او تنها زن محافظ امام خمینی بوده که هم مسئولیت حفاظت از ایشان را برعهده داشته و هم امور داخلی منزل را سامان میداده است.
من نسخهای جدید از «زن» میدیدم که نه در قالب زنان شرقی میگنجید که عنصری در حاشیه و به دور از نقشآفرینی و تاریخسازی بود و نه در قالب زنان غربی فرم میگرفت که هویتش را از جسم و نشانگان زنانهاش دریافت میکرد. او الگو و بازتعریف جدیدی از حدیث «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَة» بود. حدیثی که برایم تبدیل به علامت سوال بزرگی شده بود.
تا اینکه چند شب پیش توی برنامهی سحرنشینی تازه فهمیدم ریحانه یعنی کسیکه هم خودش را توسعه داده، هم موجب توسعه و رشد دیگران شده است. مانند گلی که خودش خوشبوست و این عطر را به دیگران هم انتقال میدهد. زنی که هم خانواده را رشد میدهد، هم به جامعه و اتفاقاتش اشراف و حساسیت دارد و هم در جهت اعتلا و شکوفاییاش قدم برمیدارد. زنیکه نه بیتفاوت کنج خانه نشسته و نه درگیر توسعهی فردی صرف شده، آنقدر که خانواده و جامعه را از یاد ببرد. زنی که با یک دست گهواره را تکان میدهد و با دست دیگر جهانی را.
@masture
.
✨ آقا امیرالمؤمنین (ع):
کاری به موفقیت میرسد که پنهان بماند.
@masture | غُررالحکم،حدیث۱۷۹۶
.
امشب شب عجیبی بود. دخترم سوال کرد «به نظرت نویسندگی ارثیه؟» چطور را که پرسیدم کاغذهای دستنویسش را نشانم داد. یادداشتهای کوچکی دربارهٔ روزمرگیهایش نوشته بود.
همه را خواندم. خوب نوشته بود و تروتمیز. قبل از آنکه بخواهم لحظهای به نوشتن و دنیای نویسندگی فکر کند، او ژنهایش را به تمامی دریافت کرده بود.
اینجور وقتها حسی تکراری را تجربه میکنم. حسی که اسمش را میگذارم «تکانه». شبیه ایستی بلند به جریان بیوقفهٔ حرکت و غفلت از حواشی اطراف.
دلم میخواهد بخاطر دخترم، بخاطر پسرم که ژنهایم را تکثیر کرده و میکنند خوب باشم. خودم را بردارم و ببرم بالای کوهی و صاحب آسمانها و زمین را صدا کنم که ببین باز هم غبار گرفتهام. پاکم کن.
و پاک بشوم مثل وقتی که تازه به این دنیا آمده بودم. آنوقت برگردم و توی آن چشمهای درشت قهوهای زل بزنم که «تموم سلولهای من، اخلاق و رفتارام، تموم وجودم به شما میرسه.» اما اینبار بیاینکه بترسم.
@masture