گوشی بابا هم خاموش بود,این شماره کیه؟
من:مگه توبا بابا ومامان نیستی؟
زهرا:نه باباااا,من از وقتی باتو قهرکردم وفاز عشقی برداشتم ودر رفتم,دیگه بابا ومامان راندیدم,انگار کفترای عاشق پرزده بودند.
من:خدامرگم بده حتما کلی,گریه کردی؟
زهرا :نه بابا,فقط چون اعصابم خوردبود خوراکی هرچی دادنم خوردم,فک کنم دووعده صبحانه وسه وعده نهارکلی,هله هوله الان دل وروده ام بهم میپیچه..
من:چه بی خیالی وچه دل خجسته ای داری,من بس که گریه کردم اصلا یادم رفت یه چکه آب بخورم ,غذا که پیشکش...
چشمم افتاد به اقاهه که ایستاده بود وزمین را نگاه میکردوزود گفتم:زهرا جان الان کجایی من بیام پیشت,این گوشی هم مال یه ایرانی هست که لطف کردند گره مشکل من را بازکردند
زهرا:هی کی طرف,زنه یامرد؟متاهل یامجرد؟زشت یازیبا؟
نذاشتم حرفش راتمام کنه ومزه بریزه:زهرا کدوم عمود هستی؟
زهرا :جان عزیزت الان کنار عمود۷۱۵هستم ,لاین وسط,موکب امام حسن مجتبی ع
پس خیلی از من دور نبود,سه تا عمود جلوتر افتاده بود
اومدم گوشی رابدم آقاهه دیدم نیست..
گفتم نکنه جن وپری بود,اخه چهره اش یه جورایی عرفانی بود درسته هیکلش تنومند وورزشکاری بود اما معلومه که ازاون بچه مثبتهاست...خدایا چه حس,خوبی دارم...
اومدم جلوی موکب,بساط واکس وکفاشیش بود اما خودش نبود ,همونجا نشستم تابیاد...
ادامه دارد...
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت هفتم:
وقت اذان ظهر گذشته بود وچون کفش نداشتم وبدون کفش هم نمیشد برم سرویس بهداشتی,گفتم بهتره با کمی اب که داخل قمقمه کوله پشتیم هست وضوبگیرم وتا آقاهه میاد ,نمازم رابخوانم,زود وضوگرفتم وهمونجا به نماز ایستادم,سلام نماز را دادم نگاه کردم دیدم آقاهه اومده ودوتا ظرف غذا هم دستش است ,یکی را داد طرفم وگفت:نهارتون رابخورید وراه بیافتیم
پیش خودم گفتم راه بیافتیم؟از تکرار این واژه ,احساس خوشی بهم دست داد,اخه ازهمون اولین برخورد یه حس خاصی داشتم وهروقت هم نگاهش میکردم ,ضربان قلبم شدت میگرفت,اگه زهرا بود میگفت :بدبختتتت عاشق شدی رررفت.
ظرف راگرفتم وگفتم:ممنون ,همین قدر که خواهرم راپیداکردم,ممنونم,دیگه مزاحمتان نمیشم.
درحینی که سرش پایین بود وداشت غذاش رامیخورد گفت:منم دیگه کارم تمام شده بود وداشتم راه میافتادم طرف کربلا,تا رسیدن به خانواده تان ,همراهیتون میکنم,هیچ زحمتی هم برام نیست,وظیفه ام به عنوان یک مسلمان ویک شیعه وبلکه یک ایرانی حکم میکنه,تنهاتون نگذارم.
دلم غنج رفت از حرفاش وناخوداگاه لبخندی رولبم نشست.
بساطش را جم کرد ورفت طرف کوله اش,یک کفش اسپرت به طرفم.گرفت وگفت:من بادمپایی راحت ترم واین کفش اضافی راهمراهم برای احتیاط اوردم,تا یه کفش مناسب تهیه میکنید این رابپوشید...
کفش رانگاه کردم اخه خیلی بزرگ.بود,شماره پای من ۳۷بود واین کفش۴۲_۴۳بهش میخورد,خوب از پای برهنه بودن بهتر بود,کفش راگرفتم ومشغول پوشیدن شدم,کفشه معلوم بود خیلی استفاده نشده اما پاهام رابه طرز خنده داری بزرگ نشون میداد,اززمین بلند شدم وروکردم طرفش,بدنیست,ممنون
دیدم داره نگاه کفشا میکنه ویه لبخند ملیحی هم رولباشه ,کاملا معلوم بود ازاین کاریکاتور پاهای من خنده اش گرفته,اومدم حرکت کنم ,گفت :ببخشید خانومه؟؟
گفتم:رحیمی هستم
بله خانوم رحیمی ,کوله تان رابدین من میبرم ,اخه بااین کفشا نمیتونین تند راه بیاین کوله هم بیشتر باعث زحمتتان میشه,گفتم :اخه شما خودتان کوله پشتی دارین!!!
گفت :خیالی نیست,ما ایرانیا پهلوانیم ویه چوب دستش بود,کوله خودش رازد به پشتش وکوله من را بست به چوبش وتکیه داد به شونه اش,مثل همین چوپانها که بقچه غذاشون را میبندن به چوب خخخخخ
پیش خودم گفتم:عجببب خلاقیتی وحرکت کردیم.
اون آقاهه جلو حرکت کرد ومنم با سه چهار قدم فاصله ,پشت سرش حرکت کردم .
حیف کاش روم میشد اسمش راپرسیده بودم ,اما من ازاین روها نداشتم ,اگه زهرا بود آماره جدهفتمش هم درآورده بود.
واای خدای من الان اگه زهرا ببینتش ,آبروم رامیبره با مزه پرانیاش,خدابه خیرکنه.
اصلا نفهمیدم چه جور باسرعت این چندتا عمود را طی کردیم,چه زود گذشت,توهمین فکرابودم که زهرا را دیدم سرودست وچادرو..همه راباهم تکان میداد وبدو اومد خودش را انداخت توبغلم,آقاهه کناری وایستاد وناظر این الطاف خواهرانه بود.
زهرا یه کم رفت عقب وگفت:بزارببینمت زینب,خدای من چقدتغییر کردی,چرا لاغرشدی؟چرا اینقد پیرشدی؟چرا وارفتی؟هرچی بهش چشم وابرومیرفتم عین خیالش نبود ورور حرف میزد که یکدفعه چشاش افتاد به پام وزد زیرخنده وهمونطور که سرخ شده بود ازخنده گفت:چرا پاهات مثل اردک شدن؟!این کفشا گنددده مال کدوم غول تشنی هست؟؟😂😂
یه نگاه کردم بهش و گفتم:کفشام گم شد واشاره کردم به آقاهه وایشون لطف کردند ,کفشاشون را به من قرض دادند.
زهرا اونموقع بود که متوجه آقاهه شد وگفت:
ادامه دارد....
باماهمراه باشید
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت هشتم:
زهرا روکرد به آقاهه وگفت:ببخشید متوجه شم
ا نشدم,شما آقای؟؟
اقاهه:علوی هستم
زهرا:چیه علوی؟
آقاهه:محمد علوی
وای خدای من زهرا هنوز یه دقه نگذشته ,تخلیه ی اطلاعاتش شروع شده خخخ
زهرا:آقای علوی ممنون که خواهرم راپیدا کردین😂
شما اصفهانی هستین؟...
هنوز داشت ادامه میداد,پریدم توحرفش وگوشی اقای علوی راسمتش دادم وگفتم ,ممنون ازاینکه زحمتتون دادم,چون آبجیم گوشی داره ,بالاخره یه جوری پدر ومادرم راپیدا میکنیم,دیگه مزاحم شما نمیشیم.
آقای علوی:زحمتی نیست ,اما اگر شما اینجور راحتین ,چشم من تنهاتون میگذارم ,فقط اگه یه وقت مشکلی پیش آمد ,شماره من را که دارین ,روی گوشی همشیره هست,تماس بگیرید من درخدمتم...
حرف رفتنش شد,دلم هرری ریخت پایین,پیش خودم گفتم من یه تعارف کردم,شما چرا جدی گرفتی؟؟
زهرا:وای اقای علوی بازم ممنون ,به خانواده علی,الخصوص خانمتان سلام برسانید
اقای علوی:ممنون همشیره,مادر ایران هستند وهمسر هم ندارم وروکرد به من وگفت:امری نیست خانوم رحیمی؟
من:بازم ممنون,التماس دعا
اقای علوی:یاعلی✋
اقای علوی که رفت ,زهرا محکم زد پشتم وگفت:مارمولک این خوشگله را از,کجا تور کردی؟
حال کردی چه جور,از زیرزبونش کشیدم که مجرده خخخخخ,فک کنم گلوش پیشت گیرکرده هااا
من:زهرا دست,ازمسخره بازی بردار,اتفاقا جوان سربه زیری بود ,حتی یک بارهم درست وحسابی به من نگاه نکرد تابرسه به اینکه بخواد گلوش پیشم گیرکنه.
زهرا زد زیر خنده وگفت:از وجناتتون برمیاد گوییا عاشق,شدی تابلووووو
بعدشم معلوم گلوش گیرکرده,چرا به من میگفت همشیرررره اما به تومیگفت،خانم رحیمی؟؟؟
من :ول کن بابا ,شماره بابا رابگیر ببین جواب میده؟
زهرا:فرافکنی درحد المپیک خخخخ,باش بابا زنگ میزنم.
بازم خاموش بود...
زهرا:بیا بشین اینجا ازسیر تا پیاز اشنایی با علوی جان را برام بگو شاید تااونموقع فرجی شد.
چقد بی خیال بود این خواهرمن,انگارنه انگار که گم شدیم,تاخواستم بشینم نگاهم افتاد به کفشام,خداییش پاهام خیلی خنده دارشده بود,اما خوشحال بودم ازاینکه این کفشهارا داشتم خوشحال بودم ودوست داشتم تاکربلا همینا به پام باشه.
شروع کردم به تعریف کردن....
که ناگهان زهرا گفت...
ادامه دارد...
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت نهم:
زهرا:عه یه پیام برام اومد,ناشناسه ,بزارببینم:زهرا جان ,گوشیم شارژش تموم شده,اصلا هول نکنید ما کنار عمود۷۱۵,لاین آسفالت موکب علی اصغر ع هستیم,منتظرتان میمونیم اگه جلوتر یاعقب ترید خودتان رابه ما برسانید...بابا محمد.
من:عه چه جالب بابا ومامان هم کنارهمین عمود هستند منتها تواون لاین,دست زهرا راگرفتم ورفتیم طرف لاین آسفالت...بالاخره موکب راپیداکردیم وکاپشن کرمی بابا محمد از دور چشمامون رانوازش میکرد.
مامان امد جلو دوتامون را گرفت بغلش وزد زیرگریه,بابا هم تند تند اشک میریخت منم که بدتراز اونا,فقط زهرا میخندید ومیگفت:وای,چه صحنه ی رمانتیکی,بابا از اسیری که برنگشتیم,ور دلتان بودیم ,فقط چندتا عمود این طرف واون طرف خخخخ
خلاصه نشستیم وهرکدوم قصه ی گمشدنش را یه جوری تعریف کرد,ازهمه سوزناک تر قصه ی من بود باگوشی خراب وکفشای گمشده,گفتم گوشی,, یکهو یادم افتاد گوشیم پیش اقای علوی مونده,آهسته کنارگوش زهرا گفتم:زهرا چکارررر کنم گوشیم پیش علوی مونده😔
زهرا پقی زد زیرخنده وگفت:مبارررکه
من:چی چی رامبارکه,میگم گوشی راگرفت یه نگاه بندازه,یادم رفت پسش بگیرم تومیگی مبارکه؟!
زهرا:خوب دیدار دوباره ی دلدار راگفتم مبارکه,قربون خدا برم که خودش بهانه برای عشاق جور میکنه,چوپان گیوه دوز در پی دخترک اردک پا به بهانه ی گوشی شکسته 😂😂
زدم پشتش وگفتم :بی مززه,ولی باخودم فکر میکردم راست میگه هااا,از وقتی علوی رفته بود,دلم بی قرار بود.
بابا:چیه دخترا؟چی شده زهرا جان ,باز چه آتیشی سوزوندی؟
زهرا:عه من کاری نکردم که,زینب خانمتان آتیش سوزونده ,آخ آخ دود آتیشش چشمم راکور کرد😂
من:هیچی باباجون,گوشیم که خراب شد دادم آقای علوی,همون که با گوشیش زهرا راپیدا کردم,بعد یادم رفت بگیرم .
زهرا:تازززه کفشاش هم که پاته خخخخخخ
بابا:اشکال نداره یه جا کفش برات میخرم بعدش زنگ میزنیم اقای علوی هم بیاد کفشاش رابگیره وهم گوشی را میگیریم.
پیش خودم گفتم,کاش میشد کفشاش پیشم میموند ,برای یادگاری,اما نمیدونستم سرنوشت چیزهای بهتری برام درنظر گرفته.
ادامه دارد....
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت دهم:
یکساعتی کنار عمود۷۱۵توقف کردیم ,تا هم استراحتی کنیم وهم گوشی بابا شارژ بشه,زهرا کنار گوشم همش وراجی میکرد:قربون امام حسین ع برم بااین لقمه گرفتنش,طرف خوشگل,خوشتیپ,مذهبی, مخلص,چوپان خخخخ فقط کاشکی شغلش گیوه دوزی نبود,اقا اگه خواستی برا منم خواستگار بفرستی کمتراز فوق تخصص مغز واعصاب نمخوام😂 و...
گوشم به حرفای زهرا نبود ,توحال خودم غرق بود,حس عجیبی بود,من,زینب ,دختر بزرگ محمد آقا که اونهمه برای خواستگارهای کوتاه وبلند, مته به خشاش میگذاشتم الان دل درگرو مهر جوانی ناشناس که ازش هیچی
نمیدانستم وهیچ حرف خاصی هم بینمان ردبدل نشده بود,اما به قول زهرا فک کنم عاشق شده بودم.
مامان:زینب جان چرا توفکری؟بمیرم برات مامان امروز خیلی ناراحت شدی
من:نه مامان به قول خودت هرکه مقرب تراست جام بلا بیشترش,میدهند,امیدوارم ناشکری نکرده باشم واجرزیارتم را زایل نکرده باشم.
بالاخره حرکت کردیم,باز ما وجاده ی بهشت,در دلم با امام زمانم واگویه میکردم(اقاجون ببین اینهمه جمعیت به عشق جدبزرگوارتون آمدند,شما هم به عشق این جمعیت ,قدم روی تخم چشمای مابگذار,اقاجان مولای خوبم,درسته ما کم میگذاریم,خیلی وقتها هرکسی فکرخود وکارخود وبارخوداست ویادمان میره حجت حق منتظراست,اما شما ببخش ,ببخش وقدم رنجه فرما تا اربعین دیگر در رکاب جنابتان جاده ی بهشت راطی کنیم و..)
زهرا:زینبی کجایی؟فک کنم یادگرفتی که اردکا چطوری راه میرن خخخخ,میخوای کفشامون عوض؟؟
من:نه نه راحتم
زهرا:خخخخ میدونم ,میخوام راحت نباشی خخخخ
درهمین حین گوشی بابا زنگ خورد ,تا از دهن بابا درامد,شما؟آه بله اقای علوی بزرگوار...گوشام تیز شد ,ببینم چی دستگیرم میشه...
ادامه دارد...
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ)قسمت یازدهم:
بابا:اقای علوی بود,مثل اینکه گوشیت که پیشش مونده بود, داده به یکی از دوستاش یه جوری راست وریستش کرده,نشانی داد وقتی کربلا رسیدیم بریم موکب علی بن موسی الرضا که مال ایرانیاست,گوشی رابگیریم.از حرف زدنش معلوم بود پسر مؤدبی هست,لهجه اش هم اصفهانی بود,بازم خداراشکر گم شدنتان به خیرگذشت وآدمهایی مثل این آقا هستند که کمک کنند,البته توجاده ی بهشت ,همه برگزیده اندوهرکسی راباچیزی امتحان میکنند,خداکنه ماسربلند از امتحان درآییم...
زهرا:زینب یه سوال خصوصی بپرسم جواب میدی؟
من:بستگی داره چقدخصوصی باشه
زهرا:ببینم ,اگه اقای علوی خدا زد پس سرش وازت خواستگاری کرد,وتو بدانی که دانشگاه نرفته وبیکار وبی پول و...هست جوابت چیه؟؟مثل بقیه خواستگارات بهانه ی درس خوندن میاری?
من: اولا پشت سربچه مردم صفحه نگذار,نه حرفی زده ونه خواهد زد,بیچاره یه کمک کرده هاااا نمیدونست توزود دامادش میکنی بعدش برفرض محال اگه یه چی ته قلبش بود ,توچرا اینقد گیربهش دادی ؟نکنه میخوای مزه زبونم رابدونی که اگه من نخواستم توتورش کنی هااا؟
زهرا:نه باباااا من کجا واین غول تشن کجا,من کمتر از دکتر متخصص نمخوام,درسته خوشگله اما همش مال خودت,حالا نپیچون جوابم رابده...
با گفتن وای تشنمه بحث راعوض کردم,اما فکر کردم دیدم واقعا از عمق وجود مهرش به دلم افتاده,شاید به خاطراینکه توجاده ی بهشت باهاش اشنا شدم واصلا برام اهمیت نداشت,شغلش چی باشه وپولدارباشه و...
میدونم خیلی از دخترا به ظاهر وپول وتحصیلات و..اهمیت میدهند اما ملاک من ایمانش است وحلال اوریش وحلال خوریش یعنی مهم نیست شغلش چی باشه,مهم اینه که پول حلال دربیاره وپول حلال خورده باشه وتوخانواده اصیل وباایمان قدکشیده باشد,وگرنه به قول بزرگان پول مثل چرک کف دسته ,میاد ومیرود.
دوشب دیگه توراه بودیم وعشق کردیم,کم کم بوی نینوا به مشام میرسید,وارد کربلا شدیم وبابا باصدایی که ماهم بشنویم زمزمه میکرد:باربر نهیداینجا کربلاست,آب وخاکش بادل وجان اشناست...
دل توی دلم نبود,باورم نمیشد وارد شهری شدم که مأمن ملایک است,وارد جای مقدسی شدم که قدسیان آسمان برمظلومیت شهدایش اشک میریزند,آه اینجا مشهد ذبح عظیم است ,اینجا جولانگاه صبر زینبی است,اینجا زیارتگاه هر نبی ست,اینجا اوج مظلومیت فرزندان علی ست,نمیدانم طاقت دیدن قتلگاه رادارم؟تاب توقف در تل زینبیه دروجودم است؟
بین الحرمین,, وای من دوراهی عشق که به هرطرفش نگاه کنی عشق است وعشق است وعشق است....
رفتیم ورفتیم بالاخره تلألو گنبد حسین ع را دیدیم ,مادرم به محض دیدن گنبد خود را برخاک انداخت وسجده کرد خاک کربلا را وما هم به تبعیت از مادر برخاک افتادیم...عشق میجوشید...دلتنگی میخوروشید,اشک درتب وتاب وچشمهایمان چشمه ی جوشان بود,کاش تمام عمرم همین لحظه شود ,کاش جان دهم درمسیر جانان,کاش .....
ادامه دارد...
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
از قسمت ۴ تا ۱۱
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐💥💐
کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا 👆
بنام خدا:
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#آخرین_عروس 2⃣0⃣1⃣
اكنون شيخ رو به امام_عسكرى(ع) مى كند و مى گويد: "آقاى من! امام بعد شما كيست؟".
امام_عسكرى(ع) لبخندى مى زند و سپس از جا برمى خيزد و از اتاق خارج مى شود.
بعد از لحظاتى، امام_عسكرى(ع) در حالى كه كودك سه ساله اى را همراه خود دارد وارد اتاق مى شود.
شيخ به چهره اين كودك نگاه مى كند كه چگونه مانند ماه مى درخشد.
امام_عسكرى(ع) رو به شيخ مى كند و مى گويد: "اين پسرم مهدى(عج) است كه سرانجام همه دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد".
اشك در چشم شيخ حلقه مى زند. او نمى داند چگونه خدا را شكر كند كه توفيق ديدار #مهدى(عج) را نصيب او كرده است.
مشتاقانِ بى شمارى آرزو دارند تا گل نرجس را ببينند و از اين ميان امروز او انتخاب شده است.
شيخ به فكر فرو مى رود.
او مى فهمد كه چرا توفيق اين ديدار را پيدا كرده است.
شيعيان قم از تولّد مهدى(عج) خبر ندارند.
اگر براى #امام_عسكرى(ع) اتفاقى پيش بيايد، چه كسى بايد براى مردم، امام بعدى را معرّفى كند؟
امروز او انتخاب شده است تا مهدى را ببيند و اين خبر را به قم ببرد و مردم را به حقيقت راهنمايى كند.
#آخرین_عروس 3⃣0⃣1️⃣
مردم قم بايد امام_دوازدهم خود را بشناسند.
چه كسى بهتر از او می تواند این ماموریت را انجام بدهد؟ همه مردم قم به راستگویی او ایمان دارند.
شيخ به فكر فرو رفته است، او به مأموريّت مهمّ خود فكر مى كند.
بعد از مدتّى، امام_عسكرى(ع) رو به او مى كند و مى گويد:
به خدا قسم! زمانى فرا مى رسد كه فرزندم از ديده ها پنهان مى شود و روزگار غيبت فرا مى رسد.
در آن روزگار فتنه هاى زيادى روى مى دهد و بسيارى از مردم، دين و ايمان خود را از دست مى دهند.
كسانى از آن فتنه ها نجات پيدا خواهند كرد كه در اعتقاد به امامت فرزندم ثابت قدم بمانند و براى ظهور او دعا كنند.
شيخ كه با دقّت به اين سخنان گوش كرده است به فكر فرو مى رود.
به زودى روزگار غيبت آغاز خواهد شد، روزگارى كه ديگر نمى توان امام را ديد، براى شيعيان روزگار سختى خواهد بود، فتنه ها از هر طرف هجوم خواهد آورد.
شيخ سخن #امام_عسكرى(ع) را به دقّت بررسى مى كند.
#آخرین_عروس. 4⃣0⃣1⃣
راه نجات از آن فتنه ها مشخص شده است. هر كس بخواهد در آن روزگار، اهل نجات باشد، بايد به دو ويژگى توجّه كند:
الف:ثابت بودن بر اعتقاد به مهدى(عج)
ب:دعا كردن براى ظهور مهدى(عج)
شيخ با خود مى گويد كه وقتى به قم بروم اين سخن ارزشمند را براى مردم نقل خواهم كرد
تا آنها به وظيفه خود آشنا شوند، او در همين فكر است كه صدايى توجّه او را به خود جلب مى كند:
🌹اَنا بَقِيّةُ الله : من ذخيره خدا هستم🌹
اين صدا از كيست⁉️
درست حدس زدى، اين امام توست كه خود را معرّفى مى كند.
چرا #مهدى(عج) خود را اين گونه معرّفى مى كند⁉️
حتماً ديده اى بعضى افراد، وسايل قيمتى تهيّه كرده و آن را در جايى مطمئن قرار مى دهند. آن وسايل، ذخيره هاى آنها هستند.
خدا هم براى خود ذخيره اى دارد.
او پيامبران زيادى براى هدايت بشر فرستاد.
پيامبران همه تلاش خود را انجام دادند امّا آنها نتوانستند يك حكومت الهى را به صورت هميشگى تشكيل بدهند، زيرا زمينه آن فراهم نشده بود.
ادامه_دارد...
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐💥💐
کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا 👆
*بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم*
🦋 *کانال کلیپ* 🦋
نشر مطالب امام زمانی رو بر خودمون واجب بدونیم و صدقه جاریه داره
☘✨ بیست عمل براي خشنودی امام زمان ( عج )✨☘ 🔰
🔹 ۱. هر روز صبح كه از خواب بيدار مي شويد به امام زمان عج سلام كنيد.
🔸۲. تلاوت قرآن به خصوص سوره هاي يس ، نبا ، عصر ، واقعه و ملک را بعد از نماز و تقديم به اموات و شيعيان حضرت را فراموش نكنيد.✋⚡️
🔹 ۳. روزانه صدقه اي به نيت امام زمان عج بدهيد.💰
🔸 ۴. روزهاي عيد مثل عيد غدير و يا نيمه شعبان لباس هاي زيبا بپوشيد و براي امام شادي كنيد.
🔹۵. هر مطلبي درباره امام زمان عج و عصر غيبت كه بدرستي از آن آگاهي داريد به ديگران بگوييد تا آنها هم بيشتر آشنا شوند.🗣
🔸۶. درسي كه مي خوانيد يا هر مطلبي كه ياد مي گيريد به نيت امام زمان عج باشد آنوقت برايتان شيرين تر و هدفمندتر خواهد شد.📗
🔹۷. عكس و يا نوشته اي از امام زمان عج كه نشاني از ايشان باشد به ديوار اتاقتان بچسبانيد.
🔸۸. خواندن نماز شب 🌙 ، زیارت عاشورا و جامعه كبيره از مسائل مورد تاكيد امام زمان عج است آنها را فراموش نكنيد.😍😇😇
🔹۹. نماز امام زمان عج را هر روزي كه توانستيد بخوانيد . ( 2 ركعت ، در هر ركعت اياك نعبد و اياك نستعين 100 مرتبه )
🔸۱۰. نماز اول وقت باعث خوشحالي حضرت مي شود بهتر است كه ثواب نماز را به خودشان تقديم كنيد.😍
🔹۱۱. سخنان امام زمان عج و احاديثي كه درباره ي ايشان است را براي هم پيامك كنيد.💪
🔸۱۲. براي اشاعه ي فرهنگ شناخت حضرت مهدي در جامعه ، مجالس اهل بيت ، مداحي ، كتاب نويسي 📗 و ... اجرا كنيد.
🔹۱۳. بعد از هر نماز دعا براي تعجيل در فرج ايشان را بخوانيد.
🔸۱۴. در فراق جدايي از آقا دعاي ندبه ( صبح جمعه ) و دعاي فرج ( اللهم عرفني نفسك ...) را بعد از نماز 📿 عصر جمعه بخوانيد.
🔹۱۵. دعاي عهد را ( اللهم رب النور ...) به ياد داشته باشيد و از اين طريق هم در كارهايتان با حضرت مهدي عج پيمان ببنديد.🤝
🔸۱۶. دعاي توسل و غريق را بخوانيد *( يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب اللقلوب ثبت قلبي علي دينك )* و ايشان را نزد خدا شفيع خود قرار دهيد.
🔹۱۷. زماني كه مي خواهيد براي نعمتي خدا را شكر كنيد از امام زمان عج هم تشكر كنيد.✅
🔸۱۸. اگر در زندگي به مقام و منزلت مادي يا معنوي رسيديد ، 👑 بدانيد كه از طرف امام بوده و ايشان را فراموش نكنيد و مغرور نشويد.❌
🔹۱۹. انتظار را با دعا در خود تقويت كنيد و از اعماق قلبتان ❤️ منتظر باشيد و از پروردگار توفيق معرفت بيشتر به حضرت را درخواست كنيد.
🔸۲۰. با همه وجود براي امام زمان عج دعا 🤲 كنيد همانطور كه دعا براي عزيزانتان را فراموش نمي كنيد.
نشر ثواب جاریه 😍
💐💥💐💥💐
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐💥💐
کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا 👆
💐💐💐💐💐
بسم الله الرحمن الرحیم
بیاید هر روز به صاحب و مولامون آقا صاحب الزمان عج ۵ صلوات ➕ ۵ سوره توحید هدیه کنیم
خیلی داخل زندگیتون اثر مثبت میذاره . حتما امتحان کنین
چند دقیقه بیشتر وقتتون رو نمیگیره
به نیت تعجیل در فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
1⃣ سوره توحید
*ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣﻴﻢِ*
*ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟﻠﻪُ ﺃَﺣَﺪ*ٌ
*ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟﺼَّﻤَﺪ*ُ
*ﻟَﻢْ ﻳَﻠِﺪْ ﻭَﻟَﻢْ ﻳُﻮﻟَﺪ*ْ
*ﻭَ ﻟَﻢْ ﻳَﻜُﻦ ﻟَّﻪُ ﻛُﻔُـﻮﺍً ﺃَﺣَﺪٌ*.
هر کدوم 👆 ۵ بار هدیه به آقا جانمون صاحب الزمان عج
قبول باشه از همگی
نگاه مهدی زهرا همراه زندگیتون
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐💥💐
کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا 👆
*بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم*
🦋 *کانال کلیپ* 🦋
*🔆 به ۸ دلیل با گوشی به رختخواب نروید*
🔵 گوشی موبایل باعث میشود تا بهخواب رفتن دشوارتر شود
🔴 وقتی از خواب بلند میشوید احساس میکنید، خواب کافی نداشتهاید.
🔵 خطر سوختگی در اثر آتش گرفتن گوشی واقعی است.
🔴 آلودگی روی گوشی موبایل از آلودگی سرویسهای بهداشتی بیشتر است.
🔵 گوشی موبایل باعث افسردگی میشود ، پس حداقل شب ها از استفاده گوشی خوداری نمایید.
🔴 استفاده مفرط از گوشی موبایل باعث " نوموفوبیا " میشود ( ترس دور شدن از گوشی و شبکه های اجتماعی )
🔵 چشمهایتان به دلیل استفاده مستمر درد میگیرد و در نتیجه زودتر ضعیف میشود.
🔴 گوشی موبایل شما را در معرض تشعشعات قرار میدهد
💐💥💐💥💐
*خود احیا در هنگام حمله قلبی*
*لطفا دو دقیقه از وقت خود را صرف کنید و این را بخوانید:*
۱) *فرض کنید ساعت ۷ ونیم شب ، بعد از یک روز کاری سخت به خانه می روید (البته به تنهایی).*
۲) *واقعا خسته، ناراحت و ناامید هستید و ناگهان درد شدیدی در قفسه سینه خود احساس می کنید و درد به سمت بازو و تا فک ادامه می یابد. شما حدود ۵ کیلومتر با نزدیکترین بیمارستان به خانه خود فاصله دارید.*
۳) *متأسفانه، شما نمی دانید که آیا می توانید به آنجا راه پیدا کنید یا خیر.*
۴) *شما در انجام CPR*
*( احیای قلبی، ریوی CardioPulmonary Resuscitation ) آموزش دیده اید، اما فردی که دوره را ارائه کرده است به شما نگفته است که چگونه آن را روی خودتان انجام دهید.*
۵) *وقتی تنها هستید چگونه از حمله قلبی جان سالم به در ببرید؟ از آنجایی که بسیاری از افراد هنگام حمله قلبی تنها هستند، برای فردی که ضربان قلبش اشتباه است و شروع به احساس ضعف می کند، تنها 10 ثانیه تا از دست دادن هوشیاری باقی مانده است.*
۶) *با این حال، این قربانیان می توانند با سرفه های شدید بارها و بارها به خود کمک کنند. قبل از هر سرفه باید نفس عمیق کشید و سرفه باید عمیق و طولانی باشد مانند زمانی که خلط از اعماق قفسه سینه تولید می شود. تنفس و سرفه ( باید هر دو ثانیه یکبار بدون وقفه تکرار شود ) تا زمانی که کمک برسد، یا تا زمانی که ضربان عادی قلب را دوباره احساس کنید.*
۷) *نفس های عمیق اکسیژن را وارد ریه ها می کند و حرکات سرفه بر قلب فشار می آورد و گردش خون را حفظ می کند. عمل فشار دادن به قلب به آن کمک می کند تا به ریتم طبیعی خود بازگردد. به این ترتیب، قربانیان حمله قلبی می توانند به بیمارستان مراجعه کنند.*
۸) *تا حد امکان به افراد بیشتری بگویید. شما می توانید زندگی آنها را نجات دهید!*
۹) *یک متخصص قلب می گوید که اگر هرکسی که این نامه را دریافت می کند با مهربانی برای 10 نفر ارسال شود ، احتمالاً حداقل یک بار جان افراد را نجات خواهیم داد.*
*۱۰) به جای ارسال جوک ، لطفا ... با فوروارد این نامه می توانید جان یک نفر را نجات دهید*.
۱۱) *اگر این پیام برای شما ... بیش از یک بار ارسال شده ، لطفا ناراحت نشوید ... در عوض خوشحال باشید که دوستان زیادی دارید که به شما اهمیت می دهند*.
*حالا انگشت خود را روی پیام نگه دارید و ارسال آن به دیگران را ادامه دهید.*
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐💥💐
کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا 👆
✅ تکنیک های رفتار با کودکان
♦️♦️♦️به جای درست کردن اشتباهات کودکتان بپرسید چرا؟
زمانی که کودکتان اشتباهی میکند، مثلا یک کلمه را درست استفاده نمیکند یا رفتارش بد است، بلافاصله اشتباهش را درست نکنید؛ بلکه دربارهی کاری که انجام داده است با او صحبت کنید و دلیلش را بپرسید: «چرا این کارو کردی؟» یا «چرا اینطوری فکر میکنی؟»
مثلا اگر سر میز، فرزندتان سوپش را با سروصدا میخورد (فرض کردهایم که شما ژاپنی یا چینی نیستید و این رفتار را دور از ادب میدانید!) راهکار درست این است که بلافاصله سرزنشش نکنید و نگویید چطور باید سوپش را بخورد. از او بپرسید: «به نظرت این شیوهی درست سوپ خوردنه؟!» اگر گفت «بله»، از او بخواهید دلیلش را توضیح بدهد و اگر گفت «نه»، از او دوباره بپرسید پس چرا وقت غذا خوردن صدا در میآورد؟!
به احتمال خیلی زیاد او جواب خواهد داد که خیلی عجله دارد چون بیاندازه گرسنه است و یا ممکن است بگوید دوستانش هم همینطوری غذا میخورند. خوب حالا که سر صحبت باز شده است، هدف نهاییتان را اجرا کنید و دربارهی آداب درست غذا خوردن و سر میزِ غذا نشستن با کودکتان صحبت کنید. وقتش است دربارهی آداب سر سفره، احترام به دیگران و هرچیز دیگری که لازم است بداند، حرف بزنید. اگر او گفته است که این نوع غذا خوردن را از دوستان مدرسهاش یاد گرفته است، با این کار میتوانید او را تشویق کنید که مشابه مکالمهی شما و خودش را با دوستانش داشته باشد و راهحلهای خلاقانه برای یاد دادن آداب درست غذا خوردن به دوستانش داشته باشد.
💥💐💥💐💥
🔰خودکنترلی در فرزندان
🔹اولین تکنیک برای ایجاد خودکنترلی در فرزندانمان، تکنیکی به نام تاخیر ارضاست.
🔸 تاخیر ارضا؛ یعنی برخی از خواسته های فرزندمان را با تأخیر برآورده کنیم؛ برای مثال قبل از شروع به خوردن غذا مقداری صبر کرده و دعای سفره را بخوانیم.
⬅️ همیشه سعی کنیم خودمان جلوه عملی خودکنترلی باشیم یعنی نشان دهیم که در مقابل تمایلاتمان مطیع نیستیم و خودمان را کنترل میکنیم.
♻️از تحسین القایی برای افزایش خودکنترلی فرزندانمان استفاده کنیم، یعنی با زدن برچسب خودکنترلی، خودپنداره مبتنی بر خویشتنداری را در آنان شکل دهیم.
🍇🍇🍇🍇🍇
*☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد ؛ پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی .*
*✨روزگارتان با یاد خدا خوش باد.*
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*═✾ خوش آمدید ✾═*
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
*═✾خوش👆آمدید ✾┅*
*کپی تموم مطالب فقط در گروهایی که لینک ممنوع هست ؛ بدون لینک فرستادن بلا مانع است ، و گر نه در دیگر جاها ؛ فرستادن مطالب ؛ فقط همراه لینک حلال است*
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐💥💐
کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا 👆
🍁سیاستهای_همسرداری🍁
🧡 بعد از ازدواج بیش از اندازه به یکدیگر نچسبید
مردها و زن ها از بی تفاوتی متنفرند!
💜اما پس از ازدواج هر دو نفر تان به دوستان گذشته و آدمهایی که قبلا میشناخته ایید نیاز دارید
💙 ماهی یکبار انفرادی برنامه ریزی کنید و یک روز تا شب از هم دور باشید همین دور بودن کوتاه مدت به رابطه شما هیجان میدهد
💚 در رابطه با هم، تعادل را رعایت کنید؛ نه آن قدر دور شوید که یکدیگر را نبینید و نه آن قدر نزدیک شوید که حضورتان آزاردهنده باشد
💝😍💝😍💝
💎كنترل گري باعث از بين رفتن صميميت
مي شود.
☘يكديگر را كنترل نكنيم، كنترل صميميت را از بين مي برد،
☘كنترل ، فرزند مطيع را به فرزندى لجباز، همسر وفادار را به آدمى خيانت كار، و همكار مسئول را به آدمى از زير كار دو رو تبديل مي كند.
☘به همديگر اجازه بدهيم آزادانه و با خودِ واقعي مان كنار يكديگر باشيم
☘هيچ چيز با زور و كنترل بهتر نمي شود
https://eitaa.com/joinchat/547422423C0601f233ec
💐💥💐💥💐
کانال مطالب متنوع و مفید در ایتا 👆
بسم رب الشهدا والصدیقین
سلام بر شهدا
گفته بود من میروم و یک تیر به قلبم اصابت میکند و شهید میشوم ، وقتی آوردنش معراج شهدا دیدیم همان شد که گفته بود
شهدا از شهادت خود خبر دارند ...
🥀 شهید مدافع حرم
💔 حسین امیدواری
🥀🪷 شهادت ۲۱ دیماه ۹۴
🥀🪷شادی روح شهدای والا مقام صلوات🪷🥀
💐💥💐💥💐
مذهبی کیه ؟؟؟؟
مذهبی ابراهیم هادی هست
تا دید دخترا واسه تیپش غش وضعف میرن با شلوار کردی وپیرهن گشاد ورزش رفت 🚶🏻♂
مذهبی کیه؟
مذهبی اونه که از نامحرم فراریه 🚶🏻♂
مذهبی کیه؟
مذهبی شیعه و پیرو پدرش امام علی ع و مادرش حضرت زهراست 🚶🏻♂💔
مذهبی کیه؟
مذهبی قهقهه مستانه اش جلو نامحرما نیست ⛔️
مذهبی کیه؟
مذهبی اونیه که با چفیه و تیپ چریکی مخ نزنه 🚶🏻♂
مذهبی کیه ؟
مذهبی اونیه که با لباس پیامبر ص هر غلطی نکنه 💔🚶🏻♂
مذهبی کیه ؟
کسی هست که خدا رو قبول داره میفهمه خدا میبینه 🌱
مذهبی کیه ؟
مذهبی پیرو اسلام هست نه پیرو غرب در لباس اسلام 👋🏻
مذهبی کیه ؟
مذهبی با چادر مادرش حضرت زهرا س هر غلطی نمیکنه 💔🚶🏻♂